حسن اهوازیبا سلام من لشکر ۹۲ زرهی اهواز ارتش خدمت میکردم سال ۹۴ بودش یه روز مارو بردند منطقه عملیاتی سوسنگرد که مانور اجرا کنیم خلاصه ما گروهانمون ۳۰ نفری بود یه چندتا چادر زدیم و مستقر شدیم.فرماندمون خیلی خشک و جدی بود چند روز بعدش مانور اغاز شد قرار بود شب ما پاتک بزنیم به دشمن فرضی من بیسیم چی بودم قرار بود فرماندمون یه منور بزنه تا عملیات اغاز بشه همه کله گنده ها روی یه صخره مستقر بودند با دوربینا نظاره گر بودند خلاصه وقت عملیات فرا رسید دشمن فرضی که گروهان بغلیمون بود و فرماندشون با فرماندمون کنتاک داشتند جا گیری کرده بودند ما باید غافلگیرشون میکردیم و منطقشونو میگرفتیم رمز اغاز عملیات هم شلیک منور فرماندمون بود وقتی که اونارو دور میزدیم تو تاریکی خلاصه نصف راه به همشهریم که تو گروهان مقابل بود به عربی با بیسیم گفتم اماده کنید خودتونو که ما فلان جا رسیدیم طوری که فرماندمون فکر کرد دارم با بیسیم چی دیگمون که اونم عربه شوخی میکنم خلاصه ما رسیدیم و نگو کمین کرده بودند واسمون تا رسیدیم ریختند سرمون خخخخ شکست خوردیم بعد دو روز که برگشتیم پادگان فرماندمون رو منقل کردند یه پادگان دیگه فرمانده گروهان بقلی هم ترفیع گرفت بیسیم چی که بهش خبر دادم داریم میاییم یه ماه مرخصی تشویقی گرفت منم ۱۵ روز اضافه خدمت بخاطر سهل انگاری در انجام وطیفه.ولی از دست فرماندمون راحت شدیم ولی خخخخ یکی اومد بجاش جدیتر و خشکتر که صد رحمت به قبلی نیگفتیم.شرمنده اگه طولانی شد.باتشکر