ی روز خیلی گشنمه بود
هیچ جایی باز نبود
هیچ کسی نبود تو بیابون راه میرفتم
تا اینکه ویکتور والدز کبیر تو بیابون دیدم داشت کیک و شیر کاکائو میفروخت
گفتم ویکتووووووووووررررررر
ویکتور: هااااااااااااااا
بعد گفتم بهترین دروازه بان تاریخ میشه بهم کیک و شیر کاکائو رایگان بدی
والدز کبیر گفت الان رایگان بستنی ام نمیدن لیس بزنی ولی من میدم بیا اینم کیک و شیر کاکائو
بعد من راه میرفتم و خوشحال بودم
تا اینکه یدفعه رونالدوی بدجنس از راه رسید و کیک و شیر کاکائو مو دزدید
بعد دیدم داره با شیر کاکائوم پنالتی میزنه!
والدز بزرگ تو دروازه ایستاد شیر کاکائو رو مهار کرد و داد بهم ولی دیگه گرم شده بود گفتم والدز کبیر جدید داری؟
گفت دیگه ندارم ولی یدفعه یچیزی زیر لب گفت وارد سرزمین شیر کاکائو ها شدیم
بعد شنا میکردم تو شیر کاکائو ها و قلپ میخوردم
رونالدو رو دیدیم که خیلی قهوه ای شده بعد،والدز بزرگ گفت این شنا بلد نبوده