کاندینسکی نقاش مورد علاقه دن فابیو کاپلو.
دن فابیو کلکسیونی به ارزش ۱۷ میلیون پوند از آثار هنری جهان را داراست.
کاندینسکی فردی بسیار درس خوانده بود و عمیقاً به موسیقی، ادبیات و هنرهای تجسمی عشق میورزید. در روسیه که بود دربارهٔ سنتهای هنر عامیانه به تحقیق پرداخت و چه بسا همین تجربه و نیز تماسش با هنر مدرن در مسکو موجب گردید که در سی سالگی به آلمان برود و زندگی خویش را وقف هنر کند. در سال ۱۸۹۶ در مونیخ اقامت گزید و در آکادمی هنرهای زیبای مونیخ مشغول تحصیل شد. در سال ۱۹۱۴ بعد از شروع جنگ جهانی اول به روسیه بازگشت. نقش مهمی را در سازماندهی نوین نهادهای هنری در روسیهٔ ۱۹۱۷ بر عهده گرفت. در سال ۱۹۲۱ روسیه را ترک گفت؛ در سال ۱۹۲۲ در باهاوس به تدریس پرداخت و تا زمان بسته شدن آن توسط نازیها در سال ۱۹۳۳ به این کار ادامه داد؛ و پس از آن به آخرین اقامتگاه خود، شمال غرب پاریس نقل مکان کرد و همانجا درگذشت. «نیاز باطنی» او به بیان مشاهدات احساسی خود به شکلگیری سبکی آبستره در نقاشی منتهی شد که بر پایه مشخصات انتزاعی رنگ و فرم قرار داشت
واسیلی واسیلیویچ کاندینسکی (به روسی: Васи́лий Васи́льевич Канди́нский؛ زاده ۱۶ دسامبر ۱۸۶۶ – درگذشته ۱۳ دسامبر ۱۹۴۴) یک نقاش و نظریهپرداز هنری روس بود. از آنجا که او نخستین نقاشیهای مدرن اِنتزاعی را خلق کردهاست، یکی از معروفترین و اثرگذارترین هنرمندان سده بیستم بهشمار میآید.
زندگی
واسیلی کاندینسکی در ۱۶ دسامبر ۱۸۶۶ در مسکو متولد شد. او در سال ۱۸۹۶ برای تحصیل هنر در مونیخ، مسکو را ترک کرد. وی با خود تأثیراتی از مکتب هنری روسیهٔ آن زمان به همراه آورد که مهمترین آنها عبارتند از شمایلهای مذهبی بومی و رنگهای تند و احساس انگیز مختص هنر محلی روسیه.
علاقهٔ او به فرهنگ عامه وقتی در سال ۱۹۰۸ به همراه گابریله مونترنقاش به مورنائو-منطقهای در جنوب مونیخ در دامنهٔ رشته کوههای آلپ باواریا-نقل مکان کرد، دوباره اوج گرفت. وی خود را در فرهنگ عامه غوطهور ساخت و عمیقاً تحت تأثیر رنگهای تند، ترکیب بندیسرراست و نقشهای روی شیشه (رسانهای که او و مانتر خود ساخته بودند) قرار گرفت. این زوج در شوابینگ در شمال مونیخ ساکن شدند، جایی پر از کافه و لیبرالیسم که برای هنرمندانی که ظاهر و زندگی نا متعارفی دارند، بسیار مناسب بود؛ جایی که عرفان و الهیات موضوع گفتگوهای روزمره را تشکیل میداد. یک فلسفهٔ رمزآلود که در اوایل قرن بیستم طرفداران زیادی پیدا کرد. عرفان دستیابی به معنویت را از طریق مدیتیشن و تعالیم اسرار آمیز رواج داد.
کاندینسکی علیرغم سخنوریهایش در مورد مفاهیم انتزاعی، از کنار گذاشتن تصویرسازیهای بازنمودی ناراضی بود و همواره از این در هراس بود که مردم قادر به فهم نقاشیهای او نباشند. این تردید در تابلوی طرحی برای ترکیب بندی۲ مربوط به سال ۱۹۱۰ دیده میشود. با وجود این که این اثر انتزاعی به نظر میرسد، پر از اشکال قابل تشخیص است: پیکرهها، کوهها، موجها، درختان، خورشید و حتی گنبدهای روسی پیازی شکل کلیساها که در اینجا به گویهایی بر سر چوگان تبدیل شده و به پیکرههای موجود در پیش زمینه شبیه شدهاند. در قسمت مرکزی این اثر، تصویر دو اسب و سوارکارهای آنها دیده میشود که یکی سفید و دیگری آبی است.
نقش اسب و سوارکار در آثار کاندینسکی یک بن مایه معمول است که اغلب به عنوان ارجاعی محسوب میشود به خود کاندینسکی یا معبودش سن جرج (کسی که بر اساس کتاب مقدس اژدها را میکشد) و خواستهٔ مشترک آنها مبنی برآوردن معنویتی نوین به جهان. پالت کاندینسکی ترکیب رنگ شاد هنر عامه را دارد، اگرچه هنوز رنگ نقاشیهای او را در مورنائوی سال ۱۹۰۹ حفظ کردهاست؛ رنگهایی پس مانده از رنگهای به شدت اشباع شدهٔ شیشههای رنگی پنجرههای قرون وسطایی. سرهای خم شدهٔ هم سرایان در سمت چپ، جلوهای احترام آمیز و حتی مذهبی به تابلو میافزاید، در حالی که لمیدگی سرخوشانهٔ فرمهای سر زنده در سمت راست یادآور یک قصیدهٔ کوتاه کلاسیک است؛ درست شبیه تابلوی لذت زندگی ماتیس. هدف هنرمند نقاش از کشیدن این تابلو، تنها بیان عواطف، احساسات یا حالتهای ذهنی اش نیست، بلکه تصویر کردن این نیروی عالم هستی به گونهای که وی در خود احساس میکند، موردنظر است.