مقدمه
یک دانش اموز یا یک دانشجو باید حداقل ۱۰ هدف اصلی خود را در زندگی مشخص کند و حداکثر ۷۰ هدف داشته باشد. نمونه ها : یک دانش اموز دختر با خود میگوید ، خب من در اینده در دانشگاه قبول میشوم ! و بالاخر بعد از چندین سال یک جراح متخصص میشود. یا یک دانش اموز یا دختر میگوید در اینده میخواهم پرستار بشوم ! اما اگه این دختر در کنکور و معدل خود نتوانست حد مجاز قبولی در دانشگاه را بدست بیاورد انگاه چی میکند ؟ اگر این پسر بعد از کنکور دادن رتبه پایین کسب کرد ، و بالاجبار به خدمت سربازی رفت ! بعد از اتمام سربازی انهم بعد از دوسال چه هدف و برنامه ای دارد ! خیلی ها بعد از انجام خدمت سربازی ان اشتیاق و تمرکز خود را مثل دوران دانش اموزی ندارند ! و امثال این پسرها با خود میگویند میروم در اسنپ و تاکسی کار میکنم و این هدف اصلی من در زندگی میباشد ! اگر ان دختر در دانشگاه قبول شد ولی در ادامه و با اشنایی کارهای جراحی و عملی بد عمل کند و او از پس این کار بر نیاید انوقت چکار کند و هدف بعدی او چیست ؟!
نتیجه گیری نهایی ! چه یک دانش اموز و چه یک دانشجو باشید، و چه یک راننده باشید و چه یک فروشنده یا یک کارمند باشید ! باید گام به گام هدف های تعیین شده ای در مراحل زندگی خود داشته باشید، حداقل ۱۰۰ هدف اصلی در زندگی خود تعیین کنید. و طبق برنامه های تعیین شده خودتان بروید.
مثال) یک دانش اموز دختر یا یک دانشجو خانم هدف زندگی ان ها این است که در دانشگاه به شغل اینده خود دست یابند و دکتر متخصص بشوند! مانند متخصص عمومی متخصص دندانپزشکی متخصص گوارش متخصص پوست و مو ! بله ان ها هم در کنکور موفق میشوند و هم در دانشگاه قبول میشوند و بعد از طی چند سال به هدف خود در زندگی میرسند. ولی در مرحله اجرا به مشکل میخورند ! کجا استخدام بشوند ؟؟؟ برای اجاره یک دفتر ماهیانه ۱۰ میلیون پول پرداخت کنند ! یا ان بیمارستانی که قصد دارد ان را استخدام کند ! در محله ای دور از خانه او میباشد ، او باید روزانه چهار ساعت به سمت بیمارستان برود و چهار ساعت هم بتواند برگردد. در بیمارستان دیگر هم پذیرش دکتر دارند اما اول باید در شیفت شب مشغول کار کردن شود ! او باید از ۱ شب تا ۶ صبح همواره در ان بیمارستان کار کند ! اما دکترهای نظیر او به دلیل سابقه بالا و درخشان خود از ساعت ۷ صبح تا ۸ شب فعالیت میکنن انهم با کلی مشتری. اگر این دکتر از زمان دانش اموزی و دانشجویی به این هدف متمرکز شده بود باید پیش بینی این مورد را میکرد و یک پس انداز در بانک داشت ، تا در چنین روز بتواند به راحتی یک مطب و دفتر در یک خیابان شلوغ اجاره کند و با وسایل پزشکی خود که از بیماران خود ویزت کند ، یا او میتواند ، به کمک هدف بعدی خود راه حل این موضوعات خود را حل کند ، مثلا برای مدتی با یک پزشک دیگر به صورت دونفره یک مطب و مغازه اجاره کنن ، با همان دوستان و دانشجویانیی که همواره در طول ترم صحبت میکرد و در مورد درس ها بحث میکردند.
مثال دوم) در بالا گفتیم یک پسر بعد از رفتن به سربازی ، که از رفتن به دانشگاه خسته است و ان حال و حوصله را ندارد ! اولین چیزی که به ذهنش خطور میکند ! شغل رانندگی و اسنپ با ماشین خود یا پدرش میباشد ، اگر او اهدافی قبل از خدمت داشت ، مثلا میتوانست در کنار رانندگی ، میتوانست مهارت های مانند نجاری و رنگ کاری ساختمان و ارایشگری و عطر فروشی هم بپرداز ، و به عنوان شغل دوم یا پاره وقت خود به عنوان رانندگی و اسنپ فعالیت میکرد.
ولی نکته ای خیلی مهم این است ، او در این شرایط بعد از سربازی ، تحت فشار میباد ، و صرفا ابتدا و اول به چیزهای مشغول میشود که در دسترس و نزدیک او میباشد ، ولی اگر از قبل برنامه ریزی و هدف داشت ، و پیش بینی چنین اتفاقی را داشت ، حدود یکی دوسال در رانندگی و تاکسی و اسنپ کار میکر و سپس خودش یک مغازه اجاره میکرد و شغل های نظیر لبنیات فروشی و کابینت فروشی و لباس فروشی به کار مینداخت و به شغل دل خواه و هدف های تعیین شده بعدی خود میرسید.
مثال سوم ) یک دانشجو خانم بعد از گرفتن مدرک ارشد ودکتر خود در دانشگاه میخواهد به عنوان معلم ورزش مدارس و دانشگاه ها فعالیت کند ، این نکته که او سه سال وقت گذاشت تا بتواند در کنکور قبول شود ، و در دانشگاه هم از بقیه سه سال دیرتر فارغ التحصیل شد ! اکنون که او توانسته است مدرک ارشد یا دکتر خود را بگیر ، او نمیتواند استخدام دانشگاه ها شود ! شرط جدید دانشگاه ها مثلا این است افراد بالای ۳۰ سال نمیتوانند در دانشگاهای دولتی و غیر دولتی استخدام شوند. او در هدف کلی خود شکست میخورد و مثلا اگر هدف های دیگر هم داشت ، مثل اینکه او برود استخدام باشگاه های بدنسازی شود ، و در سایت ها و اپلیکشن های دکتر ها ، بعنوان کارشناس ورزش ، به دیگران راه حل درمان و توصیه بدهد ، و یا در باشگاه های ورزشی فعالیت کند و استخدام بشود ، و اینکار میسر نمیشد مگر اینکه از قبل شرایط را پیش بینی کرده باشد و برای دستیابی بهتر به ان ها تلاش کرده باشد
.............................................................................................................................................................................
برای تعیین هدف، هفت کلید وجود دارد. در عرصهی تحقق هر هدفی، قواعدی عمومی حاکم است. وقتی شخصی را مییابید که به هدفش نمیرسد، به دلیل فقدان یکی از این هفت کلید است.
اولین کلید، این است که اهداف باید روشن، مشخص، مشروح و مکتوب باشد. هدف نمیتواند گنگ يا عام باشد، مانند خوشبخت بودن یا پول بيشتر درآوردن. هدف باید مشخص، متمرکز و ملموس باشد، چیزی که بهروشنی بتوانید آن را در ذهنتان به تصویر درآورید و آن را مجسم کنید.
دومین کلید دستیابی به هدف این است که اهداف باید سنجیدنی و عینی باشد. باید بتوان آنها را از منظر شخص ثانی، تجزیهوتحلیل و ارزیابی کرد. «پول زیاد درآوردن» هدف نیست؛ صرفاً آرزو یا یک توهم مشترک میان همهی مردم است. به عبارت دیگر، درآوردن میزان خاصی از پول، در یک دورهی زمانی دورهی خاص هدفی واقعی است.
سومین کلید این است که اهداف باید زمان بندی شده باشند، با جدول و فهرست، و ضربالاجلهای اصلی و فرعی داشته باشند. درواقع هیچ هدف غیرواقعی وجود ندارد؛ تنها ضربالاجلهای غیرواقعی وجود دارند. هنگامی که برای هدفتان برنامهای روشن تدوین کردید و موعد مقرری برایش در نظر گرفتید، میکوشید تا در زمان مقرر به آن دست یابید. اگر تا آن تاریخ به هدفتان نرسیدید، موعد دیگری مقرر کنید و اگر نیاز بود، یکی دیگر و تلاش کنید تا سرانجام موفق شوید.
نتیجه گیری کلی ! بدون داشتن برنامه ریزی ها و تعیین اهداف ها و اولیت های بعدی ، در صورت شکست و باخت ها ! همواره اکثر انسان ها به سمت چیزی میروند که در نزدیک ترین و در دسترس ترین انها میباشد ،ممکن است هم خوب و عالی باشن ولی زندگی شما بر اساس اتفاقات و شرایط پیش میرود و شما کم تر در ان نقش دارید