🔴Red Army🔴چند سال پیش رو پل عابر پیاده ساعت ۱ شب داشتم از سر کار برمیگشتم خونه یه بچه ۱۶،۱۷ ساله اونطرفه نرده های پل رو یه چوسه لبه ای که از اون طرفه نرده مونده بود نشسته بود یه دستشم دور یه نرده گذاشته بود گرفته بود نرده رو
دیدمش گفتم چی کار میکنی گفت ولم کن میخوام خودمو بکشم ، گفتم بابا بیخیال مگه چی شده با کلی صحبت تو همون وضعیت که بود گفت وقتی عشقت همه زندگیت میگه برو نمیخوامت منم راهی جز خودکشی ندارم
با کلی حرف بابا بیخیالو ردیف میشه خواستم ارومش کنم گفتم دیستتو بده بیا این ور نرده میریم باهم اوکیش میکینم
با حرفام بیشتر جری شد داشت گریه میکرد همینجوری تو اون لحظه که دستشو گرفته بودم میخاستم بیارمش این ور نرده ها رو پل یهو خودشو ول کرد منم دو دستی رفتم تو نرده ولی شانس اوردن سبک وزن بود تونستم نگه ش دارم
هرچی داد زدم کمک کسی نبود اونم رو هوا به دست من آویزون بود
یه مامور موتوری امد اتفاقی داد زدنما شنید با هم کمکش کردیم اوردیمش این ور نرده ها کف پل دراز کشیده بود نمیتونس حرف بزنه تمام بدنش میلرزید