درود
دوستان
من ابتدایی بودم بسیار زیاد درس میخواندم
اما تیزهوشان قبول نشدم
چون پدر مادرم وقتی کلاس ششم بودم منو قلم چی نفرستادن
مدرسه ام هم یه مدرسه دولتی به درد نخور بود
هیچی از تست بلد نبودم ، اون زمان حتی نمی دونستم اینترنت چیه
تو راهنمایی افت تحصیلی داشتم
کلاس نهم شدم معدل امتحانات خردادم نزدیک 20 بود ولی والدینم به زور منو انسانی فرستادن
من هم سال دوازدهم درس نخوندم
به رشتم علاقه نداشتم
رتبه ام حدود 16 هزار منطقه دو شد
بعد پدرم بهم حمله کرد و به زور منو پشت کنکور انسانی نگه داشتن ، تو سن 18 سالگی کلا تو خونه منو زندانی کردن ، هیچی هم نخوندم ، کلا یک ساعت هم درس نخوندم چون رشتم رو اصلا دوست نداشتم ، چنان افسرده بودم که دی 1401 سعی کردم با مصرف زیادی قرص خودمو بکشم
بعد سال 1402 به زور منو حسابداری دانشگاه آزاد فرستادن
از دانشگاه بیرون اومدم چون به حسابداری ذره ای علاقه نداشتم
حالا فقط از اینجا به بعد رو دقت کنید
آذر 1402 تصمیم گرفتم برای کنکور رشته ریاضی بخونم
ولی هیچی نداشتم بخونم ، حتی کتب عمومی هم نداشتم
خانواده ام حاضر نبودن حتی هزار تومان پول برای کنکور خرج کنند
من با هزار جور بدبختی بورسیه قلم چی شدم
جالبه بدونید چون والدینم با کنکور مخالف بودن من برای اینکه بتونم با مسئول بورسیه صحبت کنم مجبور بودم از خونه بیرون برم یعنی در این حد در بدبختی و فلاکت قرار داشتم
هیچی نداشتم بخونم ، با هزار جور بدبختی تونستم کتاب هام رو بخرم ، بعدش اومدم با هزار جور بدبختی پدر مادرم رو راضی کنم که برای کنکور بهم اجازه بدن بخونم ، همه اینها گذشت تا رسید به اسفند
از اسفند شروع کردم
ولی الان یکی دو روزه ساعت مطالعه ام افت کرده
پدر مادرم همش مسخره ام می کنن
مادرم بهم میگه تو کنکور رد میشم
پدرم بهم میگه هیچ گهی نیستم
کلا انگیزه ام برای درس از بین رفته
تازه دانشگاه هم قبول شم میشم 20
الکی الکی دو سال از زندگی عقب افتادم
اینم بگم راهنمایی نمونه و دبیرستان تیزهوشان درس خوندم ، میخواستم بگم که تو این مدارس شهرمون فشار درسی خیلی زیاد بود مثلاً هفتم بودم مجبور بودم شش صبح بلند شم برم کلاس تست
یعنی من هیچی نوجوانی نکردم
نوجوانی من بدون هیچ شکی دورانی بسیار تاریک هست
الان چند نفر از کسایی که 19 ساله هستند تو اروپا مشکلات من رو دارن
طرف تو فنلاند به دنیا میاد
خوش قیافه هست ، قد بلند هست ، اصلا شاید دانشگاه هم نره ، اون وقت من حتی از اولیه ترین حقوق خودم هم محروم شدم
حتی همش وز وز گوش هم دارم
مادرم همش غر میزنه ، خسته شدم از دستشون
اصلا چرا من الان 14 یا 15 ساله نیستم
من به کودکان و نوجوانان بسیار زیاد حسادت می کنم
من 19 سال از عمرم کلا تباه شده
من بعضی موقع فک میکنم همه چیز رو ول کنم برم پناهنده بشم
اینهمه درس و تلاش
مشخص نیست قراره چی بشه
من حتی اگه بتونم اپلای کنم 23 یا 24 هستم
همین الان خودم رو پیر می دونم چه برسه اون زمان
ریتم به عدالت خدا
ای کاش تو ایران به دنیا نمی اومدم