درست به کردار علف میماند. چیزی مثل ذات رویش. مثل یک وسوسه ناپیدا در سودای جانی که خسته میشود به گرمسیر تنبلیها و نشستنها. و بی تاب میشود با یک کلمه رفتن. کوتاه است و بس کافی برای هر که پنبه جانش به روغن چراغی آغشته باشد. خود کبریت است برای انبار جانی که تو باشی.
شوق در قلمه پاها بالا میدود و خون سرازیر میشود در کف پاها تا آن گونه توان یابد که باید و بایست. چیزی مثل یک انگشت اشاره در جانت دوردستها را نشانت میدهد و سر بالاییهای سخت راه از پنیر نرمتر است و سر به زیرتر.
از پشت درههای دور اندیکا بیبی سالخورده بر سر دیواره خانهای توسری خورده و خرد، دستها سایبان کرده و دور دستهای شمال را مینگرد. چشمان خسته و دیر زیستش اکنون جان یافته و چونان عقابی سالخورده کوهها را میکاود. او که به گاه رشتن و بافتن چشمش به رنگها راه نمیبرد چه مشتاق اکنون برف را بر سرههای دوردست زردکوه میبیند.
پس کمر راست میکند و با صدایی که ازسالخوردگیهای دیر زیستانهاش بعید است فریاد میکند که: "آی کارد به جگر رسیدهها! بار کنید که وقت کوچه! هر سال که از کوچ برمیگردم یقین دارم که سال بعد باز هم با سیاستهایی که دولت در زمینه عشایر به کار میگیرد، از میزان مردمان کوچگر این سرزمین بخش زیادی کاسته و به میزان یکجانشینان این سرزمین افزوده خواهد شد.
یکجانشینانی که به دلیل همان سیاستهای ناآگاهانه و گاه عامدانه مردمان مولد را به مصرفکنندگانی تبدیل خواهد کرد که در حاشیه شهرهای بزرگ به حاشیهنشینی خواهند پرداخت وتا چند سالی دیگر جز در رویاهای پیران کوچگر نیز دیگر شاید نشانی از کوچ نیابیم.
زیباست واِژههایی که خود ایشان به کار میگیرند در گروهبندیها و تقسیماتشان: بادی و خاکی !یکجانشینان را خاکی و وابستگان به خاک مینامند آنان که دل به کشت و زرعی خرد در حاشیه روستاهای توسری خورده بستهاند و با فروش جالیز و پالیزشان روزگار میگذرانند و بادیها همان آناناند که دل به خاک نبسته و این گونه بر باد میروند. دیگر اینان که در راهها میروند دیگر دل به ایلراهها نمیسپارند بلکه خط سیاه آسفالت را چون شریانی که آنها را به شهرها میکشاند پی میگیرند.
در این مسیر جز در مقطعی کوتاه در حوالی دهدز همه ایلات بختیاری از راهی و پلی گذر میکردند که تشکیلات دولتی و با همیاری وزارت نیرو و سد کارون سه برایشان فراهم کرده بودند. گو اینکه به پاداش سدی که ساختهاند تا از آن برق بفروشند بخش قابل ملاحظهای از مراتع ایل با همه شیرهای سنگیاش تنها یادگار سرزمین شیرمردان و علیمردان خان نیز به زیر آب کشیده شد. پس بختیاری این بار نه تنها که بر باد بلکه بر آب نیز رفت!
عکسها در اواخر فروردین ماه گرفته شده و نشان از کوچ زودرسی دارد به رغم باران فراوان در گرمسیر حتی. و علی رغم دستور اکید سازمان عشایری و جنگلها و مراتع که اعلام کرده بودند تا پایان اردیبهشت ماه سال جاری هیچ ایلاتی حق ورود به مناطق ییلاقی را ندارد و گرنه از بابت هر راس گوسفند و بز دستگیر شده در ییلاق از هشت تا سی هزار تومان جریمه میشوند، چون که سودای کوچ در سر داشتند و هنوز دل بر باد بهار بسته بودند بیاندیشهای به بخشنامه دولتمردان به راه زدند و حال که ما عکسهایشان را تماشا میکنیم در ییلاقهای سبز زردکوه مزه تازه ترین پونههای کوهی را مزمزه میکنند، شیر میش مینوشند و به وربرهها و بزغالهها دل خوش میدارند و... همین!
عباس جعفری