🗡 Arukaیه بیماری داشتم که ۱۱ بار با جراحی و بخیه و عمل های ناموفق پیش رفت .. جوری که ۲۴ ساعت کامل تو اتاق عمل بودم و اون روغن کرچک بی پدررررر . ۲ سال کامل همینجوری بودم و از بچگی درد میکشیدم ..
یکی دیگش یه روز نزدیک عید که زود تر تعطیل شدیم .. سر گوشی و یک مزاحم البته من مزاحم رو دروغی ساختم چون فقط داشتم یکی رو دلداری میدادم و خانواده منم سخت گیر .. با کلی ماجرا چند سال بدون گوشی بودم و اون شب بابام منو تا حد مرگ رسوند جوری که صد تا همسایه اونور تر فهمیدن .. بابام روم چاقو کشید و بالشت گذاشت رو صورتم تا خفم کنه ولی خب نمیشه چیزی گفت درباره زجری که کشیدم و من از غذا خوردن محروم بودم و با لباس فرم مدرسه تو خونه بودم . خدای من گریه-
فکر کنم ته تهش همینه . دیگه اون آدمای مزخرف که دورم جمع شدن و کلی زجر کشیدم و کتک خوردم از بچگی که هنوووز رداشون مونده رو چی بگم و اونم از همه کسایی که میشناسم
الان که حرف زدم فهمیدم زندگی من خوب نبوده