كرملة السيكسي ليدي
فهديتك يا بيبي
بالروح بالدم
بالروح بالدم
المزة العجيبة مش عاجبها ايتيكيتي
رحت اتقدمتلها اتاري بدها فلة
بدها لحمة وكباب ما بتاكل مرتديلا
والله وعلي الجيرة حلوة وبدها الستيرة
السيكسي ليدي بدها عرس بالمدينة
والله وعلي الجيرة حلوة وبدها الستيرة
السيكسي ليدي بدها عرس بالمدينة
اجبد
يما عيوني العسلية لليش البرجوازية
لو مهرك مليون لبيع الخمس مية
خدي الجدع تعيشي بدلع
اللي بيجيكي لباب الباب
يا طالعة ع الكلية ريتني انا الكتاب
والله وعلي الجيرة حلوة وبدها الستيرة
السيكسي ليدي بدها عرس بالمدينة
والله وعلي الجيرة حلوة وبدها الستيرة
السيكسي ليدي بدها عرس بالمدينة
اجبد
قنصتني الشكلاطة بالرصاصة المطاطة
والشعر الحريري ناعم بدوش مشاطة
عرس بافخم صالة بدها تجاكر صاحباتها
من وين لي يا خالة من تحويش الحصالة
والله وعلي الجيرة حلوة وبدها الستيرة
السيكسي ليدي بدها عرس بالمدينة
والله وعلي الجيرة حلوة وبدها الستيرة
السيكسي ليدي بدها عرس بالمدينة
اجبد
فضيتيلي جيباتي ما اكتر طلباتك يا حياتي
ما ضلش معي ولا نكلة وبيعتيني شنباتي
ارحميني في قبة شكلو على ايدك حبسة
حاطط ايدي على كفي لاسرق كل بنوك الضفة
والله وعلي الجيرة حلوة وبدها الستيرة
السيكسي ليدي بدها عرس بالمدينة
والله وعلي الجيرة حلوة وبدها الستيرة
السيكسي ليدي بدها عرس بالمدينة
اجبد
ترجمه فارسی آهنگ عربی کاراملا
عزیزم فدای تو شدم
به روح من
با خون من
دختر شگفت انگیز او آداب و معاشرت من را دوست ندارد
من به خواستگاری او رفتم او یک ویلا می خواست
به گوشت و کباب احتیاج دارد او موزارلا نمی خورد
به خدا همسایگی خوب او می خواهد ازدواج کند
خانم به عروسی در شهر احتیاج دارد
به خدا همسایگی خوب او می خواهد ازدواج کند
من چشمان رنگ عسلی ام را دارم چرا بورژوازی
اگر مهریه شما یک میلیون بود من پانصد را می فروشم
با مرد خوبی که خوشبخت زندگی می کنید ازدواج کنید
چه کسی از در به خانه به شما می آید
ای کسی که به دانشگاه می رود آرزو می کنم کتاب باشم
به خدا همسایگی خوب او می خواهد ازدواج کند
خانم به عروسی در شهر احتیاج دارد
شما شکلات را با گلوله لاستیکی خرد کردید
موهای ابریشمی ابریشمی و بدون شانه است
عروسی در مجلل ترین سالن او می خواهد همراهان خود را اذیت کند
از کجا از صندوق پولی
به خدا همسایگی خوب او می خواهد ازدواج کند
خانم به عروسی در شهر احتیاج دارد
تو جیبم را خالی کردی به چیزهای زیادی احتیاج داری
سکه ای با من نیست من سبیلم را فروختم
مرا در گنبد شکلش رحم کن
به خاطر تو تجسم خواهم شد