مطلب ارسالی کاربران
شکرگزاری ...
روشنایی چراغهای خیابان خوشامدگویی گرم سرمای شبانهای بود که داشت از راه میرسید ...
انحنای نیمکت پارک با ستون فقرات خستهاش آشنا بود ...
پتوی پشمی سالویشن آرمی ، دور شانههایش پیچیده شده و آرامشبخش بود ...
یک جفت کفشی هم که امروز در میان زبالهها پیدا کرده بود کاملا اندازهاش بودند ...
فکر کرد ، خدایا ، زندگی چهقدر خوب است ...