دانلود رایگان نمونه سوالات استخدامی خدمات متقابل ایران و اسلام
نسخه پی دی اف
کیفیت بسیار بالا
تعداد سوالات : 234
دانلود فایل
برخي از اروپائيان ادعا مي كنند كه پيغمبر اسلام در ابتدا كه ظهور كرد فقط مي خواست مردم قريش را هدايت كند، ولي پس از آنكه پيشرفتي در كار خود احساس كرد تصميم گرفت، كه دعوت خويش را به همه ملل عرب و غير عرب تعميم دهد.
اين سخن يك تهمت ناجوانمردانه بيش نيست، و علاوه بر اينكه هيچ دليل تاريخي ندارد با اصول و قرائتي كه از آيات اوليه قرآن كه بر پيغمبر اكرم نازل شد استفاده مي شود مباينت دارد.
در قرآن مجيد، آياتي هست كه نزول آنها در مكه و در همان اوايل كار بعثت پيغمبر اسلام بوده و در عين حال جنبه جهاني دارد.
دانلود رایگان نمونه سوالات استخدامی خدمات متقابل ایران و اسلام
يكي از اين آيات آيه اي است در سوره"تكوير"كه از سوره هاي كوچك قرآن است اين سوره از سورههاي مكيه است كه در اوايل بعثت نازل شده است. و آن آيه چنين است:"ان هو الا ذكر للعالمين "1() نيست اين، مگر يك تذكر و بيدار باش براي تمام جهانيان.
در آيه ديگر كه در سوره سبا است مي فرمايد:"و ما ارسلناك الا كافة للناس بشيرا و نذيرا و لكن اكثر النا يكي از س لا يعلمون «(2)، تو را نفرستاديم مگر آنكه براي همه مردم بشارت دهنده و باز دارنده باشي ولي بيشتر مردم نادانند.
نيز در سوره انبياء مي فرمايد:"و لقد كتبنا في الزبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادي الصالحون«3() و هر آينه نوشتيم در زبور پس از ذكر كه"زمين"به بندگان صالح من خواهد رسيد.
نيز در سوره اعراف مي فرمايد:"يا ايها الناس اني رسول اﷲ اليكم جميعا «4() اي مردم دانلود رایگان نمونه سوالات استخدامی خدمات متقابل ایران و اسلام من فرستاده خدايم بر همه شما.
در قرآن هيچ جا، خطابي به صورت"يا ايها العرب"يا"يا ايها القرشيون"پيدا نمي كنيد آري گاهي در برخي از جاها خطاب"يا ايها الذين آمنوا «هست كه مطلب مربوط به خصوص مؤمنين است كه به پيغمبر صلي اﷲ عليه و آله و سلم گرويده اند و در اين جهت هم فرق نمي كند، مؤمن از هر قوم و ملتي باشد داخل خطاب هست وگرنه در موارد ديگر كه پاي عموم در ميان بوده عنوان"يا ايها الناس «آمده است.
يك مطلب ديگر در اينجا هست كه مؤيد جهاني بودن تعليمات اسلامي
و وسعت نظر اين دين است و آن اينكه، آيات ديگري در قرآن هست كه از مفاد آنها يك نوع"تعزز"و اظهار بي اعتنايي به مردم عرب از نظر قبول دين اسلام استنباط مي شود، مفاد آن آيات اين است كه اسلام نيازي به شما ندارد، فرضا شما اسلام را نپذيريد اقوام ديگري در جهان هستند كه آنها از دل و جان اسلام را خواهند پذيرفت. بلكه از مجموع اين آيات استنباط مي شود كه قرآن كريم روحيه آن اقوام ديگر را از قوم عرب براي اسلام مناسبتر و آماده تر مي داند. اين آيات بخوبي پاورقي:
(1) سوره تكوير، آيه. 27
2() سوره سبا، آيه. 28
3() سوره انبياء، آيه. 105
4() سوره اعراف، آيه. 158
جهاني بودن اسلام را مي رساند، چنانكه در سوره انعام ميفرمايد:"فان يكفر بها هؤلاء فقد وكلنا بها قوماليسوا بها بكافرين «1() اگر اينان(اعراب) به قرآن كافر شوند، همانا، ما كساني را خواهيم گمارد كه قدرآن را بدانند و به آن مؤمن باشند.
نيز در سوره نساء ميفرمايد:"ان يشأ يذهبكم ايها الناس و يأت باخرين و كان اﷲ علي ذلك قديرا «2() اگر خدا بخواهد شما را مي برد و ديگران را به جاي شما مي آورد، خداوند بر هر چيزي تواناست.
نيز در سوره محمد صلي اﷲ عليه و آله و سلم مي فرمايد:"و ان تتولوا يستبدل قوما غيركم ثم لا يكونوا امثالكم «3() اگر شما به قرآن پشت كنيد، گروهي ديگر جاي شما را خواهند گرفت كه مانند شما نباشند.
درذيل اين آيه، حضرت امام باقر عليه السلام مي فرمايد:"منظوراز قوم ديگراموالي(ايرانيان) هستند".
نيز امام صادق عليه السلام فرمود:"اين امر، يعني پشت كردن مردم عرب بر قرآن، تحقق پيدا كرد و خداوند به جاي آنها موالي يعني ايرانيان را فرستاده و آنها از جان و دل اسلام را پذيرفتند"(4).
باري مقصود ما فعلا اين نيست كه بگوييم آن قوم ديگر ايرانيان بودند ويا غير ايرانيان، بلكه اين را مي خواهيم بگوييم كه از نظر اسلام قوم عرب و غير عرب از نظر قبول يا رد اسلام مساوي بودند، و حتي عربها به خاطر بي اعتناييهايي كه به اسلام مي كردند، كرارا مورد سرزنش واقع مي شدند، اسلام مي خواهد به اعراب بفهماند كه آنها چه ايمان بياورند و چه نياورند، اين دين پيشرفت خواهد كرد، زيرا اسلام ديني نيست كه تنها براي قوم مخصوصي آمده باشد.
مطلب ديگري كه در اينجا خوب است تذكر داده شود اين است كه اين امر يعني خروج يك عقيده، يك فكر، يك دين و يك مسلك از مرزهاي محدود، و نفوذ در مرزها و مردم دور دست اختصاص به اسلام ندارد، همه اديان بزرگ جهان، بلكه پاورقي:
1. سوره انعام، آيه 89
2. سوره نساء، آيه 133: به نقل تفسير"الميزان"بيضاوي در تفسير خود آورده است كه وقتي اين آيه نازل شد پيغمبر دست به پشت سلمان گذاشت و گفت آنها قوم اين هستند.
3. سوره محمد(ص)، آيه38.
4. رجوع شود به مجمع البيان.
مسلكهاي بزرگ جهان، آن اندازه كه در سرزمينهاي ديگر مورد استقبال قرار گرفته اند در سرزمين اصليكه از آنجا ظهور كرده اند مورد استقبال قرار نگرفته اند. مثلا حضرت مسيح در فلسطين منطقه اي از مشرق زمين به دنيا آمد و اكنون در مغرب زمين بيش از مشرق، مسيحي وجود دارد. اكثريت عظيممردم اروپا و آمريكا مسيحي هستند، آنها حتي از لحاظ قاره و منطقه نيز با حضرت مسيح جدا هستند، بر عكس خود مردم فلسطين يا مسلمانند يا يهودي، اگر مسيحي وجود داشته باشد بسيار كم است. آيا مردم اروپا و آمريكا نسبت به دين مسيح احساس بيگانگي مي كنند.
من نمي دانم چرا خود اروپائيان كه القا كننده اين افكار تفرقه انداز هستند هرگز درباره خودشان اينجور فكر نمي كنند و فقط به ابزارهاي استعماريشان اين افكار را تلقين مي كنند؟ اگر اسلام براي ايراني بيگانه است، مسيحيت نيز براي اروپايي و آمريكايي بيگانه است.
علت روشن است، آنها احساس كرده اند كه در سرزمينهاي شرقي و اسلامي فقط اسلام است كه به صورت يك فلسفه مستقل زندگي، به مردم آنجا روح استقلال و مقاومت مي دهد، اگر اسلام نباشد چيز ديگرش كه بتواند با انديشه هاي استعماري سياه و سرخ مبارزه كند وجود ندارد.
بودا، نيز چنانكه مي دانيم در هند متولد شد، اما ميليونها نفر از مردم چين و سرزمينهاي ديگر به آيين وي گرويده اند.
زرتشت اگر چه آيينش توسعه پيدا نكرد و از حدود ايران خارج نشد، ولي با اين همه، مذهب زرتشتي در بلخ بيشتر رواج يافت تا آذربايجان كه مي گويند، مهد زرتشت بوده است.
مكه نيز كه مهد پيغمبر اسلام بود در آغاز اين دين را نپذيرفت ولي مدينه كه فرسنگها از اين شهر فاصله داشت از آن استقبال كرد.
از اين بحث درمذاهب خارج مي شويم، ومرامها و مسلكها را در نظر مي گيريم، معروفترين و نيرومندترين مسلك اصطلاحي، در دنياي امروز"كمونيسم"است. كمونيسم در كجا پيدا شد و از چه مغزي تراوش كرد و چه ملتهايي آن را پذيرفتند؟"كارل ماركس"و"فردريك انگلس"دو نفر آلماني بودند كه پايه كمونيسم امروز را ريختند. كارل ماركس اواخر عمر خود را در انگلستان گذراند، پيش بيني خود
ماركس اين بود، كه مردم انگلستان قبل از ساير ملتها به كمونيسم خواهند گرويد، ولي ملت آلمان وملت انگلستان زير بار اين مرام نرفتند و مردم روسيه شوروي آن را پذيرفتند. ماركس هم پيش بينينمي كرد كه فكر او بجاي آلمان و انگلستان در كشور دور افتاده شوروي و يا چين رواج يابد.
باز از اين ناسيوناليستهاي دو آتشه بايد بپرسيم: چرا مردم شوروي و مردم چين احساسات ناسيوناليستي شان گل نمي كند و كمونيسم را به عذر اينكه از مرزهاي خارج كشور رسيده است و ضد احساسات ملي است طرد نمي كنند؟ اگر همچو سخني به آنها بگوييد به شما مي خندند و خواهند گفت:
هين مگو لا حول كادم زاده ام من ز لا حول آن طرف افتاده ام
اين موضوع كه آيين يا مرامي از محل خودش خارج شود و در جاي ديگر اهميت و نفوذ بيشتر پيدا كند، مسألة تازه اي نيست و اسلام در همان آغاز كار اين مسأله را پيش بيني كرد و با طعن زدن به اعرابي كه به قرآن كافر بودند، آيندة دنياي پرشكوه خود را در ميان ملل ديگر به همگان نويد داد (1).
مقياسهاي اسلامي
زماني كه اسلام ظهور كرد در ميان اعراب مسألة خويشاوند پرستي و دانلود رایگان نمونه سوالات استخدامی خدمات متقابل ایران و اسلام تفاخر به قبيله و نژاد به شدت وجود داشت. عربها در آن زمان چندان به عربيت خود نمي باليدند. زيرا هنوز قوميت عربي به صورتي كه عرب خود را يك واحد در برابر ساير اقوام ببيند وجود نداشت. واحد مورد تعصب عرب واحد قبيله و ايل بود اعراب به اقوام و عشاير خويش تفاخر مي كردند. اما اسلام نه تنها به اين احساسات تعصب آميز توجهي نكرد، بلكه با شدت با آنان مبارزه كرد. قرآن كريم در كمال صراحت فرمود: »يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكر و انثي و جعلناكم شعوبا و قبائل
پاورقي:
1. همچنانكه پس از اين مفصلاً خواهيد ديد، غير از همان يكي دو قرن اول هيچگاه حجاز بزرگترين مركز اسلامي نبوده است، بلكه از آن تاريخ به بعد هميشه حوزه هاي بزرگ اسلامي در مصر و بغداد و نيشابور و ماوراءالنهر و مراكز ديگر تشكيل مي شد و هميشه ملتهاي غير عرب پرچمداران اسلام بوده اند.
2. لتعارفوا ان اكرمكم عنداﷲ اتقاكم«1() يعني اي مردم، ما همه شما را از يك مرد و يك زنآفريديم و شما را گروهها و قبيله ها قرار داديم تا به اين وسيله يكديگر را بشناسيد. گراميترينشما نزد خدا پرهيزكارترين شماست. اين آيه و بيانات و تأكيد رسول اكرم صلي اﷲ عليه و آله وطرز رفتار آن حضرت با غير اعراب و نيز قبايل مختلف عرب راه اسلام را كاملا مشخص كرد.
بعدها كه در اثر تسلط امويان و سياست ضد اسلامي آنها، عده اي از اعراب عنصر عربيت را پيش كشيدند و آتش تعصبات قومي و نژادي را برافروختند، ساير اقوام مسلمانان بالخصوص بعضي از ايرانيان به مبارزه بانها برخاستند و شعار اين دسته، آيه فوق بود و خود را"اهل تسويه"يعني طرفدار مساوات مي نامند و به مناسبت كلمه"شعوبا"كه در آيه مزبور آمده است، خود را"شعوبي"مي خواندند مطابق تفسير بعضي از مفسرين و روايت امام صادق عليه السلام، مقصود از كلمه"قبايل"واحدهايي نظير واحد عربي است كه به صورت قبيله زندگي ميكنند و مقصود از كلمه"شعوب "واحدهاي ملي است كه به صورت يك واحد بزرگتر زندگي مي كنند. بنابراين وجه اينكه شعوبيه خود را به اين نام خوانده اند روشن است و اين خود مي رساند كه نهضت شعوبي يك نهضت ضد تعصب عربي و يك نهضت طرفداري از اصول اسلامي بوده است، لااقل اساس اين نهضت چنين بوده است. اگر احيانا افراد معدودي كار خود را به ضديت با اسلام كشانده باشند دليل بر ضد اسلامي بودن شعوبيان نمي شود(2).
به اعتراف همه مورخين حضرت رسول اكرم صلي اﷲ عليه و آله در مواقع زياد اين جمله را تذكر ميداد:
» ايها الناس كلكم لادم و آدم من تراب لا فضل لعربي علي عجمي الا بالتقوي «3() يعني همه شما فرزندان آدم هستيد وآدم از خاك آفريده شده است، عرب نمي تواند بر غير عرب دعوي برتري كند مگر به پرهيزكاري.
پيغمبر اكرم در روايتي افتخار به اقوام گذشته را يك چيز گندناك مي خواند و مردمي را كه بدينگونه از كارها خود را مشغول مي كنند به"جعل
پاورقي:
1. سوره حجرات، آيه 13
2. درباره شعوبيه و عكس العمل افراطي برخي از آنان در مقابل نژادپرستي اعراب پس از اين توضيحاتي خواهيم داد.
3. تحف العقول ص 34 و سيره ابن هشام ج 2 ص414
[سوسك] تشبيه مي كند، اصل روايت چنين است:"ليد عن رجال فخرهم باقوام، انما هم فحم من فحمجهنم. او ليكونن اهون علي اﷲ من الجعلان التي تدفع بانفها النتن «1(). يعني آنانكه بقوميت خودتفاخر مي كنند اين كار را رها كنند و بدانند كه آن مايه هاي افتخار، جز ذغال جهنم نيستند و اگر آنان دست از اين كار نكشند نزد خدا از جعلهايي كه كثافت را با بيني خود حمل مي كنند پستتر خواهند بود.
پيغمبر اكرم صلي اﷲ عليه و آله و سلم سلمان ايراني و بلال حبشي را همان گونه با آغوش باز مي پذيرفت كه في المثل ابوذرغفاري و مقداد بن اسود كندي و عمار ياسر را. و چون سلمان فارسي توانسته بود گوي سبقت را از ديگران بر بايد به شرف » سلمان منا اهل البيت «2() نائل شد.
رسول اكرم صل اﷲ عليه و آله همواره مراقبت مي كرد كه در ميان مسلمين پاي تعصبات قومي كه خواه ناخواه عكس العمل هايي در ديگران ايجاد مي كرد به ميان نيايد. در جنگ"احد"جواني ايراني در ميان مسلمين بود، اين جوان مسلمان ايراني پس از آنكه ضربتي به يكي از افراد دشمن وارد آورد از روي غرور گفت"خذها و انا الغلام الفارسي"، يعني اين ضربت را از من تحويل بگير كه منم يك جوان ايراني پيغمبر اكرم احساس كرد كه هم اكنون اين سخن تعصبات ديگران را بر خواهد انگيخت، فورا به آن جوان فرمود كه چرا نگفتي منم يك جوان انصاري3() يعني چرا به چيزي كه به آيين و مسلك مربوط است افتخار نكردي و پاي تفاخر قومي و نژادي را به ميان كشيدي؟
در جاي ديگر پيغمبر اكرم فرمود: » الا ان العربية ليست باب والد و لكنها لسان ناطق فمن قصر به عمله لم يبلغ به حسبه«(4)، يعني عربيت پدر كسي به شمار نمي رود و فقط زبان گويايي است، آنكه عملش نتواند او را به جايي برساند حسب و نسبش هم او را به جايي نخواهد رساند.
در روضه كافي مي نويسد:"روزي سلمان فارسي در مسجد پيغمبر نشسته بود، عده اي از اكابر اصحاب نيز حاضر بودند، سخن از اصل و نسب به ميان آمد هر كسي پاورقي:
1() سنن ابي داودج 2 ص. 624
2() سفينة البحار ماده"سلم".
3() سنن ابي داودج 2 ص. 625
4() بحار الانوار، ج21، ص137.
درباره اصل و نسب خود چيزي مي گفت و آن را بالا مي برد، نوبت به سلمان رسيد، به او گفتند تو ازاصل و نسب خودت بگو، اين مرد فرزانه تعليم يافته و تربيت شده اسلامي به جاي اينكه از اصل و نسبو افتخارات نژاد سخن به ميان آورد، گفت:"انا سلمان بن عبداﷲ"، من نامم سلمان است و فرزند يكي ازبندگان خدا هستم،"كنت ضالا فهد اني اﷲ عزوجل بمحمد"گمراه بودم و خداوند بوسيله محمد مرا راهنمايي كرد"و كنت عائلا فاغناني اﷲ بمحمد"فقير بودم و خداوند به وسيله محمد مرا بي نياز كرد،"و كنت مملوكا فاعتقني اﷲ بمحمد"، برده بودم و خداوند به وسيله محمد مرا آزاد كرد. اين است اصل و نسب و حسب من.
در اين بين رسول خدا وارد شد و سلمان گزارش جريان را به عرض آن حضرت رساند و رسول اكرم رو كرد به آن جماعت كه همه از قريش بودند و فرمود: "يا معشر قريش ان حسب الرجل دينه، و مروئته خلقه، و اصله عقله «1(). يعني اي گروه قريش، خون يعني چه؟ نژاد يعني چه؟ نسب افتخار آميز هر كس دين اوست. مردانگي هر كس عبارت است از خلق و خوي و شخصيت وكاراكتر او، اصل و ريشه هر كس عبارت است ازعقل وفهم و ادراك اوچه ريشه و اصل نژادي بالاتر از عقل!؟يعني به جاي افتخاربه استخوان هاي پوسيده گنديده: به دين واخلاق وعقل وفهم و ادراك خودافتخار كنيد. راستي، بينديشيد، ببينيد سخني عاليتر و منطقي تر از اين مي توان ادا كرد؟!
تاكيدات رسول اكرم درباره بي اساس بودن تعصبات قومي و نژادي، اثرعميقي در قلوب مسلمانان بالاخص مسلمانان غير عرب گذاشت. به همين دليل هميشه مسلمانان اعم از عرب و غير عرب اسلام را از خود مي دانستند نه بيگانه و اجنبي، و بهمين جهت مظالم و تعصبات نژادي و تبعيضات خلف اي اموي نتوانست مسلمانان غير عرب را به اسلام بدبين كند، همه مي دانستند حساب اسلام از كارهاي خلفا جداست و اعتراض آنها بر دستگاه خلافت هميشه بر اين اساس بود كه چرا به قوانين اسلامي عمل نمي شود؟ پاورقي
نمونه سوالات استخدامی خدمات متقابل ایران و اسلام
اسلام ايرانيان
از مجموع آنچه در مباحث گذشته بيان داشتيم مقياس و ميزان ملي بودن يا اجنبي بودن يك چيز براي يك ملت روشن شد. و هم روشن شد كه اسلام شرط اول اجنبي نبودنرا، يعني بي رنگ بودن و عمومي و انساني بودن و رنگ يك ملت مخصوص نداشتن را، دارا است.
معلوم شد مقياسهاي اسلامي مقياسهاي كلي و عمومي و انساني است دانلود رایگان نمونه سوالات استخدامی خدمات متقابل ایران و اسلام نه قومي و نژادي و ملي. اسلام به هيچ وجه خود را در محدوده تعصبات ملي و قومي و نژادي محصور نكرده بلكه با آنها مبارزه كرده است.
اكنون ميخواهيم ببينيم آيا اسلام شرط دوم را دارا است يا نه؟ يعني آيا اسلام در ايران پذيرش ملي داشته است يا خير؟ به عبارت ديگر آيا پيشرفت اسلام در ايران به خاطر محتواي عالي و انساني و جهاني آن بوده است و ايرانيان آنرا انتخاب كرده اند، يا همان طور كه برخي اظهار مي دارند آيين مزبور را بر خلاف تمايلات مردم ايران به آنان تحميل كرده اند؟
البته منظور ما اين نيست كه تنها عامل گرايش مردم غير عرب را جهاني و عمومي بودن تعليمات اسلامي و به عبارت ديگر اصل مساوات اسلامي معرفي كنيم، عامل گرايش ملتها به اسلام يك سلسله مزاياست كه بعضي فكري و اعتقادي و بعضي اخلاقي و اجتماعي و سياسي است. تعليمات اسلامي از طرفي معقول و خردپسند است و از طرف ديگر فطري و مفهوم. تعليمات اسلامي يك نيروي كشش و جاذبه خاصي دارد كه به موجب همان جاذبه ملل مختلف را تحت نفوذ قرار داده است. مقياسهاي كلي و عمومي و جهاني اسلام يكي از مزايا و يكي از جنبه هايي است كه به اين دين نيرو و جاذبه داده است، ما فعلا درباره ساير مزاياي اسلام بحثي نمي كنيم. در اينجا به مناسبت بحث"مليت"اين عامل را مورد نظر قرار مي دهيم.
در حدود چهارده قرن است كه ايرانيان مذاهب سابق خود را كنار گذاشته و آيين مسلماني را پذيرفته اند در خلال اين قرون صدها ميليون ايراني با مذهب اسلامي زاده شدند و پس از گذراندن دوران زندگي با همين آيين جان به جان آفرين تسليم كردند.
در ميان كشورهاي اسلامي شايد جز كشور عربستان سعودي كشوري نداشته باشيم كه به اندازه ايران اكثريت مردم آن مسلمان باشند، حتي كشور مصر كه خود را عاصمه اسلام مي داند به قدر مملكت ايران(البته با حفظ نسبت) مسلمان ندارد، با اينحال خوب است روشن بشود كه آيا اسلام ايرانيان در طول
چهارده قرن اجباري بوده يا آنها آن را از روي صميم قلب پذيرفته اند؟
خوشبختانه تاريخ ايران و اسلام با آنهمه دسايسي كه استعمارگران مي خواهند به كار ببرند كاملا روشن است و ما براي آنكه خوانندگان گرامي را بهتر با حقيقت آشنا كنيم ناگزيريم تاريخ ايران را ورق بزنيم و ورود اسلام را در اين كشور از آغاز مورد بررسي قرار دهيم.
آغاز اسلام ايرانيان
طبق گواهي تاريخ، پيغمبر اكرم در زمان حيات خودشان پس از چند سالي كه از هجرت گذشت نامه هايي به سران كشورهاي جهان نوشتند و پيامبري خود را اعلام و آنها را بدين اسلام دعوت كردند. يكي از آن نامه ها نامه اي بود كه به خسرو پرويز پادشاه ايران نوشتند و او را به اسلام دعوت كردند، ولي چنانكه همه شنيده ايم خسرو پرويز تنها كسي بود، كه نسبت به نامه آن حضرت اهانت كرد و آنرا دريد.
اين خود نشانه فسادي بود كه در اخلاق دستگاه حكومتي ايران راه يافته بود، هيچ شخصيت ديگر از پادشاهان و حكام و امپراطوران چنين كاري نكرد، بعضي از آنان جواب نامه را با احترام و توأم با هدايايي فرستادند.
خسرو به پادشاه يمن كه دست نشانده حكومت ايران بود دستور داد كه درباره اين مرد مدعي پيغمبري، كه به خود جرئت داده كه به او نامه بنگارد و نام خود را قبل از نام او بنويسد تحقيق كند و عنداللزوم او را نزد خسرو بفرستد.
ولي از آنجا كه"يريدون ليطفؤوا نور اﷲ بافواههم و اﷲ متم نوره«(1)، هنوز فرستادگان پادشاه يمن در مدينه بودند كه خسرو سقوط كرد و شكمش به دست پاورقي
1. صف / 8.
پسرش دريده شد. رسول اكرم قضيه را به فرستادگان پادشاه يمن اطلاع داد، آنها با حيرت تمام خبر رابراي پادشاه يمن بردند و پس از چندي معلوم شد كه قضيه همچنان بوده كه رسول اكرم خبر داده است. خود پادشاه يمن و عده زيادي از يمني ها بعد از اين جريان مسلمان شدند و همراه آنان گروه زيادي از ايرانيان مقيم يمن نيز اسلام اختيار كردند. در آن زمان به واسطه يك جريان تاريخي كه در كتب تاريخي مسطور است عده زيادي از ايرانيان در يمن زندگي مي كردند و حكومت يمن يك حكومت، صد در صد، دست نشانده ايراني بود.
نيز در زمان حيات پيغمبر اكرم، در اثر تبليغات اسلامي عده زيادي از مردم بحرين كه در آن روز محل سكونت ايرانيان مجوس و غير مجوس بود به آيين مسلماني در آمدند، و حتي حاكم آنجا كه از طرف پادشاه ايران تعيين شده بود مسلمان شد. عليهذا اولين اسلام گروهي ايرانيان در يمن و بحرين بوده است. البته اگر از نظر فردي در نظر بگيريم شايد اولين فرد مسلمان ايراني سلمان فارسي است، و چنانكه مي دانيم اسلام اين ايراني جليل آنقدر بالا گرفت كه به شرف"سلمان منا اهل البيت «نايل شد.
سلمان نه تنها در ميان شيعيان احترام زياد دارد بلكه در ميان اهل تسنن نيز در رديف صحابه درجه اول بشمار مي رود. كساني كه به مدينه مشرف شده اند مي دانند كه دور تا دور مسجد النبي اسماء صحابه بزرگ و ائمه مذاهب اسلامي نوشته است. يكي از كبار صحابه كه نامش در آنجا به عنوان يك صحابه كبير نقش شده سلمان فارسي است.
همين مقدار سابقه ايرانيان با اسلام در زمان پيغمبر اكرم(ص) كافي بود كه بسياري از آنان با حقايق اسلامي آشنا شوند، طبعا اين خود وسيله اي بود براي اينكه خبر اسلام به ايران برسد و كم و بيش مردم ايران با اسلام آشنا شوند، خصوصا با توجه به اينكه چنانكه خواهيم گفت وضع ديني و حكومتي آنروز ايران طوري بود كه مردم تشنه يك سخن تازه بودند، در حقيقت در انتظار فرج به سر مي بردند. هر گونه خبري از اين نوع، به سرعت برق در ميان مردم مي پيچيد. مردم طبعا مي پرسيدند اين دين جديد اصولش چيست؟ فروعش چيست؟
تا آنكه زمان خلافت ابي بكر و عمر فرا رسيد. در اواخر دوره خلافت ابي بكر و تمام دوران خلافت عمر در اثر جنگهايي كه ميان دولت ايران و مسلمانان پديد آمد تقريبا تمام مملكت ايران به دست مسلمانان افتاد و مليونها نفر ايراني كه در اين
سرزمين به سر مي بردند از نزديك با مسلمانان تماس گرفتند و گروه گروه دين اسلام را پذيرفتند.
ما در اينجا قسمتي را كه جناب آقاي عزيز اﷲ عطاردي در زمينه سابقه خدمات ايرانيان تحتعنوان"خدمات ايرانيان به اسلام از كي شروع شد"تهيه كرده اند كه به ما قبل فتوحات نظامي مربوط مي شود عينا درج مي كنيم(1).
خدمات ايرانيان به اسلام از آي شروع شد؟
"علاقه ايرانيان به دين مقدس اسلام از همان آغاز ظهور اين دين مقدس شروع شد. قبل از اينكه شريعت مقدس اسلام توسط مجاهدين مسلمان به اين سرزمين بيايد، ايرانيان مقيم يمن به آئين اسلام گرويدند و با ميل و رغبت به احكام قرآن تسليم شدند و از جان و دل در ترويج شريعت اسلام كوشش نمودند و حتي در راه اسلام و مبارزه با معاندين نبي اكرم جان سپردند.
خدمات ايرانيان در انتشار و ترويج دين اسلام نيازمند به تحقيق بسيار دامنه داري است و بايد گروهي از محققين و كارشناسان معارف اسلامي هر كدام در موضوعي كه تخصص دارند در اين مورد بررسي كنند.
تاريخ فتوحات اسلامي در شرق و غرب جهان حاكي از جانفشاني و مجاهدت گروهي از مردمان ايراني است كه با خلوص عقيده در راه اسلام از خود گذشتگي نشان دادند، و دشمنان داخلي و خارجي اسلام را سركوب كردند.
مسلمانان كشورهاي شرقي و جنوب شرقي مانند شبه قاره هند و پاكستان، تركستان شرقي، چين، مالزيا، اندونزي و جزاير اقيانوس هند مرهون فعاليتهاي بي نظير ايرانيان مسلمان هستند كه با كوشش پيگيري از طريق
پاورقي:
1() جناب آقاي عطاردي از فضلاء بسيار با ارزش و از متتبعين و مطلعين و كتابشناسان عاليقدر هستند. بر بسياري از نسخ كتب اسلامي در كتابخانه هاي مهم مخصوصا در هند دست يافته اند كه بي سابقه است و از همه آنها عكسبرداري كرده اند كتابي مبسوط درباره رجال خراسان در دست تأليف دارند كه شايد بالغ بر چهل جلد بشود از خداوند، توفيق بيشتر معظم له را مسئلت مي نماييم.
دريانوردي و بازرگاني اسلام را به دورترين نقاط آسيا رسانيدند و از طريق تبليغ و ارشاد، مردم را با دينمقدس اسلام آشنا ساختند.
ايرانيان در كشورهاي غربي و شمال افريقا و قاره اروپا و آسياي صغير نيز در ترويج دين اسلام سهم بسزايي دارند، پس از اينكه اهالي خراسان و نوا حي شرقي ايران بر ضد خلافت ضد اسلامي امويان قيام كردند و بساط حكومت آنان را كه به نام اسلام بر مردم مسلمان حكومت مي كردند بر انداختند و عباسيان بر اريكه خلافت مستقر شدند، تمام امور كشوري و لشكري ممالك اسلام به دست ايرانيان مخصوصا خراسانيان افتاد و اينان تمام مناصب سياسي دولت اسلامي را در شرق و غرب به دست گرفتند.
در عصر مأمون هنگام مراجعت وي به عراق، گروهي از اعيان و اشراف و رجال خراسان با وي همراهي كردند و در عراق، ساكن شدند. مأمون چون از كارشكني بعضي از افراد خاندان خود ناراحت بود تصميم گرفت مناصب دولتي را به ايرانيان بدهد، از اين رو گروهي از بزرگان ايران را به نواحي مصر و شمال افريقا فرستاد تا در آن جا مستقر شده راه نفوذ مخالفين را در آن مناطق بگيرند، مخصوصا كه هنوز دولت امويان در اندلس وجود داشت و عباسيان از اين جهت همواره در ناراحتي به سر ميبردند و از نفوذ آنان جلوگيري مي كردند.
تحقيق و بررسي درباره اين خاندانهاي مهاجر كه اكثر از اهل نيشابور، هرات، بلخ، بخارا، و فرغانه بودند نياز به نوشتن چند مجلد كتاب دارد و تشريح خدمات ايرانيان شمال افريقا در كتب تاريخ و تراجم رجال علم و ادب به تفصيل ذكر شده است.
ما به طور اختصار، فهرستي از فعاليتهاي ايرانيان را در دو قسمت يكي قبل از ورود دين اسلام به ايران و ديگر پس از گرايش آنها به اسلام ذيلا مي نگاريم. اينك قسمت اول:
ايرانيان در يمن
در اوان تولد حضرت رسول صلي اﷲ عليه و آله گروهي ايراني در يمن، عدن،
حضرموت، و ساحل درياي سرخ زندگي ميكردند، و حكومت يمن را نيز دانلود رایگان نمونه سوالات استخدامی خدمات متقابل ایران و اسلام در دست داشتند. قبل ازبررسي در اين موضوع ناگزير هستيم براي روشن شدن مطلب علت مهاجرت و اقامت افراد ايراني را دريمن بررسي كنيم تا موضوع بهتر قابل درك باشد.
در زمان انوشيروان، دولت حبشه از طريق دريا به يمن حمله آورد و حكومت اين منطقه را بر انداخت.
سيف بن ذي يزن پادشاه يمن به دربار انوشيروان آمد تا از وي ياري جويد و حبشيان را از يمن بيرون كند. مورخين نوشته اند سيف مدت هفت سال در تيسفون(مدائن) اقامت نمود تا اجازه يافت كه با انوشيروان ملاقات كند، سيف بن ذي يزن به انوشيروان گفت: مرا در جنگ با حبشيان ياري كن و گروهي از سربازان خود را با من بفرست تا مملكت خود را بگيرم.
انوشيروان گفت: در آيين من روا نيست كه لشكريان خود را فريب دهم و آنها را به كمك افرادي كه با من هم عقيده نيستند بفرستم. پس از مشورت با درباريان و مشاورينش قرار شد كه گروهي از زندانيان محكوم به اعدام را همراه سيف بن ذي يزن به يمن بفرستند تا حبشيان را از آنجا اخراج كنند. اين رأي به تصويب رسيد، و مورد عمل قرار گرفت.
تعداد اين جماعت را در حدود هزار نفر نوشته اند. و همين جماعت اندك توانستند حبشيان را كه عدد آنها از سي هزار هم بيشتر بود از پا در آورند و همه را هلاك كنند. فرماندهي ايرانيان در يمن به عهده شخصي به نام"وهرز"بود. پس از شكست حبشيان و مردن سيف بن ذي يزن، همين"و هرز"ايراني كه نام حقيقي آن"خرزاد"بود در يمن به حكومت رسيد و از دولت ايران متابعت مي كرد.
نمونه سوالات خدمات متقابل ایران و اسلام
اسلام باذان ايراني و ساير ايرانيان مقيم يمن
هنگامي كه دين مقدس اسلام آشكار شد و نبي اكرم دعوت خود را آغاز فرمود، حكومت يمن به دست باذان بن ساسان ايراني بود. جنگهاي حضرت رسول صلي اﷲ عليه و آله با قبائل عرب و مشركين قريش در زمان همين باذان
شروع شد. باذان از جانب خسرو پرويز بر يمن حكومت مي كرد و بر سرزمينهاي حجاز و تهامه نيزنظارت داشت و گزارش كارهاي آن حضرت را مرتبا به خسرو پرويز مي رسانيد.
حضرت رسول صلي اﷲ عليه و آله در سال ششم هجري خسرو پرويز را به دين مقدس اسلام دعوت كرد. وي از اين موضوع سخت ناراحت شد و نامه آن جناب را پاره نمود، و براي باذان عامل خود در يمن نوشت كه نويسنده اين نامه را نزد وي اعزام كند. باذان نيز دو نفر ايراني را به نام بابويه و خسرو به مدينه فرستاد و پيام خسرو پرويز را به آن جناب رسانيدند. و اين اولين ارتباط رسمي ايرانيان با حضرت رسول بوده است.
هنگامي كه خبر احضار حضرت رسول به ايران به مشركين قريش رسيد، بسيار خوشوقت شدند و گفتند ديگر براي محمد خلاصي نخواهد بود، زيرا ملك الملوك خسرو پرويز با وي طرف شده و او را از بين خواهد برد. نمايندگان باذان با حكمي كه در دست داشتند در مدينه حضور پيغمبر رسيدند و منظور خود را در ميان گذاشتند. حضرت فرمود: فردا بياييد و جواب خود را دريافت كنيد. روز بعد كه خدمت آن جناب آمدند حضرت فرمود: شيرويه ديشب شكم پدرش خسرو پرويز را دريد و او را هلاك ساخت.
پيغمبر فرمود: خداوند به من اطلاع داد كه شاه شما كشته شد و مملكت شما بزودي به تصرف مسلمين در خواهد آمد. اينك شما به يمن باز گرديد، و به باذان بگوييد اسلام اختيار كند. اگر مسلمان شد حكومت يمن همچنان با او خواهد بود. نبي اكرم به اين دو نفر هدايايي مرحمت فرمود و آن دو نفر به يمن باز گشتند و جريان را به باذان گفتند. باذان گفت: ما چند روزي درنگ مي كنيم، اگر اين مطلب درست از كار در آمد معلوم است كه وي پيغمبر است و از طرف خداوند سخن مي گويد، آنگاه تصميم خود را خواهيم گرفت. چند روزي بر اين قضيه گذشت كه پيكي از تيسفون رسيد و نامه از طرف شيرويه براي باذان آورد، باذان از جريان قضيه به طور رسمي مطلع شد و شيرويه علت كشتن پدرش را براي وي شرح داده بود. شيرويه نوشته بود كه مردم يمن را به پشتيباني وي دعوت كند و شخصي را كه در حجاز مدعي نبوت است آزاد بگذارد و موجبات ناراحتي او را فراهم نسازد. باذان در اين هنگاممسلمان شد و سپس گروهي از ايرانيان كه آنها را"ابناء"و"احرار"مي گفتند مسلمان شدند و ايناننخستين ايرانياني هستند، كه وارد شريعت مقدس اسلام گرديدند.
حضرت رسول باذان را همچنان بر حكومت يمن ابقا كردند و وي از اين تاريخ از طرف نبي اكرم بر يمن حكومت مي كرد و به ترويج و تبليغ اسلام پرداخت و مخالفين و معاندين را سر جاي خود نشانيد. باذان در حيات حضرت رسول درگذشت، و فرزندش شهربن باذان از طرف پيغمبر به حكومت منصوب شد.
وي نيز همچنان روش پدر را تعقيب نمود و با دشمنان اسلام مبارزه مي كرد.
ارتداد اسود عنسي و مبارزه ايرانيان با وي
پس از مراجعت نبي اكرم از حجة الوداع، چند روزي از فرط خستگي مريض شده بستري گرديدند. اسود عنسي از مرض پيغمبر اطلاع پيدا كرد و پنداشت كه نبي اكرم از اين ناخوشي رهايي پيدا نخواهد كرد.
از اين رو در يمن ادعاي نبوت كرد و گروهي را دور خود جمع نمود. عده كثيري از اعراب يمن پيرامون وي را گرفتند.
ارتداد اسود عنسي نخستين ارتدادي است كه در اسلام پديد آمد1(). عنسي با قبائلي از عرب كه پيرامون وي را گرفته بودند به طرف صنعا حمله آورد. شهر بن باذان ايراني كه حاكم حضرت نبي اكرم بود و در مركز صنعا حكومت مي راند، خود را براي دفع اسود كذاب كه بر ضد اسلام قيام كرده بود آماده ساخت. اسود با هفتصد سوار به جنگ شهر بن باذان آمد و بين اين دو، جنگ سختي درگرفت.
شهر بن باذان در اين جنگ كشته شد و اين نخستين فرد ايراني است كه در راه اسلام به شهادت رسيد.
پاورقي:
1() ابن اثير در كامل التواريخ، ج 2، ص 228 گويد: و كانت رده الاسود أول رده في الاسلام علي عهد رسول اﷲ.
اسود عنسي، پس از كشتن وي با زن شهر بن باذان ازدواج كرد و بر همه يمن تا حضر موت، بحرين،احساء، و بيابانهاي بين نجد و طائف تسلط پيدا كرد و همه قبائل يمن را مطيع خود ساخت و فقط تني چند از اعراب تسليم او نشدند و به طرف مدينه منوره مراجعت نمودند.
پس از كشته شدن شهر بن باذان رياست ايرانيان را فيروز و داوديه به عهده گرفتند. اينان همچنان در طريقه اسلام و متابعت از نبي اكرم ثابت ماندند و روش باذان و فرزندش شهر بن باذان را از دست ندادند. در اين بين جريان كشته شدن شهر بن باذان و حوادث يمن به اطلاع حضرت رسول رسيد و مسلمانان مدينه متوجه شدند كه جز ايرانيان و جماعتي از عرب، سرزمين يمن مرتد شده پيرامون اسود كذاب را گرفته اند.
نامه حضرت رسول به ايرانيان يمن
جشيش ديلمي كه از ايرانيان مسلمان يمن بود گويد: حضرت رسول اكرم براي ما نامه نوشتند كه با اسود كذاب جنگ كنيم. فرمان پيغمبر اسلام براي فيروز، دادويه، و جشيش صادر شده بود و اينان مأمور شده بودند كه با دشمنان اسلام به طور آشكار و پنهان جنگ كنند، و فرمان حضرت رسول را به همه مسلمانان برسانند. فيروز، دادوية، و جشيش ديلمي فرمان پيغمبر را به همه ايرانيان رسانيدند.
ديلمي گويد: ما شروع كرديم به مكاتبه و دعوت مردم كه خود را براي جنگ با اسود عنسي مهيا سازند.
در اين هنگام اسود از جريان مطلع شد و براي ايرانيان پيامي فرستاد و آنها را تهديد كرد كه اگر با وي سر جنگ و ستيز داشته باشند چنان و چنين خواهد شد. ما در پاسخ وي گفتيم: هرگز سر جنگ با شما نداريم، ولكن اسود به سخنان ما اعتمادي پيدا نكرد و همواره از ايرانيان بيم داشت كه امكان دارد وي را از پاي در آورند.
در اين گير و دار نامه هايي از"عامر بن شهر"و"ذي زود"و چند جاي ديگر رسيد، مردم در اين نامه ها ما را به جنگ با اسود تشويق مي كردند و نويد
مساعدت و همراهي مي دادند سپس مطلع شديم كه حضرت رسول براي جماعتي ديگر نيز نامه نوشته
اند و فرمان داده اند كه از فيروز و دادويه و ديلمي پشتيباني كنند، و آنان را در مقابل اسود كذاب ياري نمايند. از اين رو ما در ميان مردم پشتيبان پيدا كرديم.
توطئه ايرانيان براي آشتن اسود عنسي
اسود عنسي از توطئه ايرانيان احساس خطر كرد و دريافت اين موضوع به جاي حساسي خواهد رسيد.
جشيش ديلمي گويد: آزاد، زن شهر بن باذان كه در تصرف اسود بود ما را بسيار مساعدت مي كرد و راهنماييهاي وي ما را سرانجام پيروز گردانيد. ديلمي گويد: به آزاد گفتم: اسود شوهر تو را كشت و همه خويشاوندانت را هلاك كرد و از دم شمشير گذرانيد و زنان را تصرف كرد. آزاد كه زني با غيرت و شهامت بود گفت: به خداي سوگند كه من مردي را مانند اسود دشمن نمي دارم. اسود مردي بي رحم است و هيچ حقي را از خداوند مراعات نمي كند و به محرم و نامحرم عقيده ندارد.
آزاد گفت: شما تصميم خود را با من در ميان گذاريد، من نيز آنچه دانلود رایگان نمونه سوالات استخدامی خدمات متقابل ایران و اسلام در منزل اسود مي گذرد با شما در ميان خواهم گذاشت. ديلمي گويد: از نزد آزاد بيرون شدم و آنچه بين من و او جريان پيدا كرد باطلاع فيروز و دادويه رسانيدم در اين هنگام مردي از در داخل شد و قيس بن عبد يغوث را كه با ما همكاري مي كرد به منزل اسود دعوت كرد. قيس به اتفاق چند نفر به منزل اسود رفتند وليكن نتوانستند آسيبي به وي برسانند.
در اين هنگام، بين قيس و اسود سخناني رد و بدل شد و قيس بار ديگر به منزل فيروز و دادويه و ديلمي مراجعت كرد و گفت: اينك اسود كذاب مي رسد و شما هر كاري كه دلتان مي خواهد با وي انجام دهيد در اين وقت قيس از منزل بيرون شد و اسود با گروهي از اطرافيانش به طرف ما آمد. درنزديك منزل در حدود دويست گاو و شتر بود، وي دستور داد همه آن گاوان و شتران را كشتند. اسود فرياد زد: اين فيروز آيا راست است كه در نظر داري مرا بكشي و با من جنگ كني؟ در اين وقت اسود حربه اي را كه
در دست داشت به طرف فيروز حواله كرد و گفت: تو را مانند اين حيوانات سر خواهم بريد. فيروز گفت:
چنين نيست ما هرگز با تو سر جنگ نداريم و قصد كشتن تو را هم نداريم، زيرا تو داماد ايرانيان هستي و ما به احترام آزاد به تو آسيبي نخواهيم رسانيد. علاوه كه تو اكنون پيغمبري و امور دنيا و آخرت در دست تو قرار دارد.
اسود گفت: بايد قسم ياد كني كه نسبت به من خيانت نكني و وفادار باشي فيروز سخناني بر زبان راند و با وي همراهي كرد تا از خانه بيرون شدند، در اين هنگام كه فيروز باتفاق اسود از خانه بيرون شده راه مي رفتند، ناگهان شنيد كه مردي از وي سعايت مي كند، اسود هم به اين مرد ساعي مي گويد: فردا فيروز و رفقايش را خواهم كشت. ناگهان اسود متوجه شد كه فيروز گوش مي دهد.
ديلمي گويد: فيروز از نزد اسود مراجعت كرد و يجر ان غدر و حيله وي را در ميان گذاشت. ما دنبال قيس فرستاديم و او نيز در مجلس ما شركت كرد پس از مدتي مشاوره تصميم گرفتيم بار ديگر با آزاد، زن اسود مذاكره كنيم و جريان را به اطلاع وي برسانيم و از نظر وي نيز اطلاعي به دست آوريم . ديلمي گويد: من نزد آزاد رفتم و موضوع را با وي در ميان گذاشتيم و همه قضايا را به اطلاع او رسانيدم.
آزاد گفت: اسود هميشه از خود مي ترسد و هيچ اطميناني به جانش ندارد هنگامي كه در منزل قرار مي گيرد تمام اطراف اين قصر و راههايي كه به آن منتهي مي شود مورد نظر مأمورين است و حركت هر جنبنده را زير نظر خود مي گيرند بنابراين راه وصول به اين ساختمان براي افراد عادي امكان ندارد تنها جايي كه اسود بدون حافظ و نگهبان استراحت مي كند همين اطاق است، شما فقط در اين جا مي توانيد او را دريابيد و او را از پاي در آوريد، و مطمئن باشيد كه در اطاق خواب وي جز شمشير و چراغي چيز ديگري نيست.
ديلمي گويد: من از نزد آزاد بيرون شدم و در نظر داشتم از قصر خارج گردم، در اين هنگام اسود از اطاق خارج شد و تا مرا ديد بسيار ناراحت گرديد وي درحالي كه ديدگانش از فرط غضب سرخ شده بود گفت:
از
كجا آمدي و چه كسي به شما اجازه داد بدون اذن من به خانه وارد شوي؟ ديلمي گويد: وي سرم را
چنان فشار داد كه نزديك بود از پا در آيم. در اين هنگام آزاد از دور جريان را ديد و فرياد بر آورد: اسود از وي درگذر، و اگر وي فرياد آزاد را نشنيده بود مرا مي كشت.
آزاد به اسود گفت: وي پسر عموي من است و به ديدن من آمده است، از وي دست بكش. اسود پس از شنيدن اين سخنان دست از من برداشت و مرا رها كرد و من از قصر بيرون شدم و به نزد دوستان خود آمده جريان را با آنان در ميان گذاشتم. در اين هنگام كه سرگرم گفتگو در اين موضوع بوديم، قاصدي از طرف آزاد آمد و گفت: وقت فرصت است و شما مي توانيد به مقصود خود برسيد، و هر تصميمي را كه در نظر گرفته ايد هر چه زودتر به مرحله عمل در آوريد.
به فيروز گفتيم: هر چه زودتر خود را به آزاد برسان، وي به سرعت خود را به آزاد رسانيد، آزاد جريان را كاملا با وي در ميان گذاشت. فيروز گويد: ما در خارج ساختماني كه اسود در آن زندگي مي كرد راهي از زير زمين با طلاق وي باز كرديم. و افرادي را در دهليز آن قرار داديم تا در موقع
لزوم خود را از خارج به اين اتاق برسانند و وي را بكشند. فيروز پس از اين مطالب داخل اتاق شدو با آزاد مانند اينكه به ديدن وي آمده است نشست و مشغول گفتگو شدند.
در اين هنگام كه فيروز با آزاد سرگرم سخن بود، اسود از در وارد شد و چو چشمانش به فيروز افتاد سخت ناراحت شد. آزاد هنگامي كه ناراحتي اسود را مشاهده كرد غيرتش به جوش آمد و گفت: وي از خويشاوندان من است و با من نسبت نزديكي دارد. اسود با كمال ناراحتي فيروز را از اتاق خارج كرد و او را از قصر بيرون كشيد. چون شب شد فيروز، ديلمي و دادويه هر سه نفر تصميم گرفتند از راه زيرزمين خود را به اتاق مخصوص اسود برسانند و او را از پاي درآورند.
پس از اينكه مقدمات كشتن اسود را از هر جهت فراهم آوردند، نظر خود را با دوستان و همفكران خود در ميان نهادند و موضوع را به اطلاع بعضي از قبائل عرب مانند همدان و حمير رسانيدند. ديلمي گويد:
دانلود رایگان نمونه سوالات خدمات متقابل ایران و اسلام
ما شب دست به
كار شديم و از زير زمين راهي به اتاق اسود باز كرديم و خود را به درون اتاق وي رسانيديم. در ميان اتاق يك چراغ مي سوخت و روشنايي مختصري از آن مشاهده مي شد. ما به فيروز اعتماد داشتيم، زيرا وي مردي شجاع و بيباك و هم زورمند و قوي بود، به فيروز گفتيم: بنگر در روشنايي چه چيز مي بيني؟ فيروز بيرون شد در حالي كه ما بين او نگهبانان قرار گرفته بودند، هنگامي كه بر در اطاق رسيد صداي خرخري شنيد، معلوم شد اسود در خواب فرو رفته و نفيرش بلند شده است، آزاد زنش نيز در گوشه اي نشسته، هنگامي كه فيروز در اطاق رسيد ناگهان اسود از خواب پريده و بلند شد و در جاي خود نشست و فرياد بر آورد: اي فيروز مرا با تو چكار است؟!
در اين هنگام فيروز متوجه شد كه اگر مراجعت كند به دست نگهبانان كشته خواهد شد و آزاد نيز هلاك خواهد شد، ناگهان خود را به درون اطاق افكند و خويشتن را بروي اسود انداخت و با وي گلاويز شد و مانند شتر نر بروي حمله آورد و سرش را گرفت و او را خفه كرد. هنگامي كه مي خواست از اطاق بيرون رود آزاد گفت: مطمئن هستي كه اين مرد كشته شده و جان از كالبدش در آمده است؟ فيروز گفت: آري كشته شد و تو از وي راحت شدي. فيروز از اطاق بيرون شد و جريان را باطلاع ماها كه در كنار دهليز زير زميني بوديم رسانيد ما نيز داخل اطاق شديم، در حاليكه اسود كذاب هنوز مانند گاو فرياد بر مي آورد سپس با كارد بزرگي سرش را از تن وي جدا كرديم و بدين طريق منطقه يمن را از وجود ناپاكش پاك ساختيم.
در اين لحظه اضطرابي در حوالي اطاق مخصوص وي پديد آمد و سر و صدا بلند شد، نگهبانان از اطراف و اكناف به طرف ساختمان مسكوني اسود آمدند و فرياد بر آوردند: چه شده است؟ آزاد زن اسود گفت موضوع تازه اي نيست، پيغمبر در حال نزول وحي است! و در اثر وحي بدين حالت افتاده است و بدين طريق نگهبانان از اطراف اطاق پراكنده شدند و ما از خطر جستيم.
پس از رفتن نگهبانان بار ديگر سكوت فضاي اطاق را فرا گرفت و ما چهار نفر يعني فيروز، دادويه، جشيش ديلمي، و قيس در اين فكر افتاديم كه
رفقاي خود را چگونه از اين جريان مطلع سازيم: در نظر گرفتيم فرياد بزنيم كه اسود را كشتيم، و هميننظريه را در هنگام طلوع فجر به مرحله عمل در آورديم. پس از طلوع فجر شعاري را كه قرار بود، با صداي بلند اعلام كرديم، و در آخر اين فرياد مسلمانان و كفار رسيدند و از وقوع قضيه بزرگي اطلاع پيدا كردند.
ديلمي گويد: سپس شروع كردم به اذان گفتن و با صداي بلند گفتم"اشهد ان محمدا رسول اﷲ"و اعلام كردم كه"عيهله"يعني اسود كذاب دروغ مي گفت و بدون حق خود را پيغمبر معرفي مي كرد. در اين موقع سر او را بطرف مردم افكندم. پس از اين جريان گروهي از نگهبانان وي كه كشته شدن وي را مشاهده كردند شروع كردند بغارت قصر وي و هر چه در آن بود به يغما بردند، و به طور كلي در يك لحظه آنچه در آن كاخ جمع شده بود از بين رفت دانلود رایگان نمونه سوالات استخدامی خدمات متقابل ایران و اسلام و تار و مار شد. بدين طريق يك ادعاي باطل و دروغ كه موجب قتل نفوس بيشماري گرديد نابود شد.
پس از اين به اهل صنعا گفتيم هر كس يكي از اصحاب عنسي را مشاهده كرد دستگير كند. بدين ترتيب گروهي از ياران اسود توقيف گرديدند. هنگامي كه طرفداران اسود از جايگاه خود در آمدند مشاهده كردند هفتاد نفر از رفقاي آنها مفقود الاثر مي باشند، دوستان اسود جريان را براي ما نوشتند، ما نيز براي آنان نوشتيم آنچه را كه آنها در دست دارند براي ما واگذارند، و ما نيز آنچه را در اختيار داريم به زمين خواهيم گذاشت.
اين پيشنهاد به مرحله عمل در آمد وليكن ياران اسود بعد از اين نتوانستند همديگر را ملاقات كنند و تصميمات جديدي بگيرند، و ما كاملا از شر آنان آسوده شديم. اصحاب اسود بعد از كشته شدن وي به بيابانهاي بين صنعا و نجران پناه بردند و ديگر از مداخله در امور ممنوع شدند. در اين هنگام كليه عمال و حكامحضرت رسول اكرم صلي اﷲ عليه و آله به طرف مركز حكومت و محل خود رفتند و بار ديگر اوضاع و احوال به حال عادي برگشت.