طرفداری | در بیست و سومین قسمت از کتاب رود گولیت، با پست دروازهبانی و چالشهایش در فوتبال آشنا شدیم. قسمت حاضر، به مدافعان کناری اختصاص خواهد داشت.
دفاع راست
این روزها، بیشتر تیمها در پستهای دفاعی، از هافبکهای تغییر پست دادهشده استفاده میکنند؛ بازیکنانی که توانایی دویدن دارند و از فوتبال تهاجمی و آنچه پس از رسیدن به انتهای زمین حریف باید انجام داد، درک خوبی دارند. این بازیکنان نقشی کلیدی ایفا میکنند: آنها از هر بازیکن دیگری در زمین، بیشتر صاحب توپ میشوند؛ پس باید توانایی بازی کردن با توپ هم داشته باشند.
یادم میآید وقتی جوانتر بودم، ویم سوربیر را میدیدم که در تیم آژاکس از پست دفاع راست تا وینگر راست پیشروی میکرد؛ البته به شرط آنکه شاک سوارت که در سیستم ۳-۳-۴ آنها وینگر راست بود، طبق معمول به خط کنار زمین نچسبیده بود و به فضای مرکزی متمایل میشد. در اواخر دههٔ ۱۹۶۰ و اوایل دههٔ ۷۰، دوندگیهای سوربیر چشمگیر بود و در اروپا نظیر نداشت. در برزیل، این سبک رایج بود. از جمله شاخصترین چهرهها در این سبک میتوان به کارلوس آلبرتو، لیاندرو و کافو در سمت راست و فرانسیسکو مارینیو، ژونیور، لئوناردو و روبرتو کارلوس در سمت چپ اشاره کرد.
این روزها، سیستمهای بازی حول محور بازیکنانی مانند دنی آلوز و جوردی آلبا طراحی میشود تا فضا برای مشارکت آنها در نقش دفاعی و حتی در نقش تهاجمی فراهم شود. گاهی حتی وینگر راست تیم، بازیکنی چپپا است که به مرکز زمین متمایل میشود تا فضای لازم را برای نفوذ دفاع راست فراهم کند. همین روند در سمت چپ نیز اتفاق میافتد. آغازکنندهٔ این حرکت، بازیکن کناری است و وظیفهٔ اصلی مدافع، پرت کردن حواس مدافعان حریف است.
بهترین نمونهها را میتوان در بارسلونا دید: لیونل مسی در کنار دنی آلوز در سمت راست و نیمار با جوردی آلبا در سمت چپ. این مدافعان مدرن در کانالها پرسه میزنند و در نهایت، یک وضعیت «یک به دو» به وجود میآورند و حریف را مجبور به انتخاب میکنند. اگر مدافع منتظر لحظهٔ تعیینکننده برای تصمیمگیری بماند، دیگر خیلی دیر شده است.
لحظات برتر جوردی آلبا در لیگ قهرمانان اروپا
در سیستم ۲-۴-۴، مدافعان کناری (چپ و راست) نقش تدافعیتری دارند، هرچند اگر هافبکها وظایف آنها را بر عهده بگیرند، آنها میتوانند جلوتر بروند. در میلان، ما ترکیبی مشابه داشتیم: من بهعنوان هافبک راست بازی میکردم و تاسوتی پشتسرم بود؛ آنچلوتی یا رایکارد هم کنار من بودند. ما سهنفری بودیم که هم توانایی دفاعی داشتیم و هم توانایی تهاجمی.
گری نویل، یکی از شگفتانگیزترین مدافعان راست بود. او نه از نظر تکنیکی بازیکن ممتازی محسوب میشد و نه حتی سریعترین بازیکن به شمار میرفت، اما سر الکس فرگوسن بسیار به او متکی بود. نویل بینش افسانهای نسبت به بازی داشت و همیشه دقیقاً لحظهٔ مناسب را برای حمایت از بازیکنی دیگر، رفتن به عمق یا دریافت پاس انتخاب میکرد. او دقیقاً میدانست که هنگام از دست رفتن توپ، خطر از کجا از راه میرسد. نویل همیشه بهموقع سر میرسید.
میدانم چرا گری نویل هیچوقت به یک قهرمان نوجوانان تبدیل نشد، اما شاید این نقطهٔ قوت او بود. او میتوانست اعصاب حریف را بههم بریزد؛ میتوانست تمرکز تمام یک تیم را از بین ببرد، بیآنکه حتی لحظهای خودش دچار حواسپرتی شود. میتوانست بهتنهایی تمام یک تیم را در کف دست خود بگیرد. هرچه بیشتر او را میدیدم، بیشتر تحسینش میکردم. پیدا کردن مدافعان راستی که از نظر فنی از او بهتر باشند، کار سختی نیست، اما هیچکدام شخصیت گری نویل را ندارند.
دفاع چپ
پائولو مالدینی نماد تمامعیار یک دفاع چپ بود. وقتی با او در میلان بازی میکردم، او هنوز نوجوانی ۱۹ ساله بود، هرچند از نظر فیزیکی و پختگی، بازیکنی بالغ به نظر میرسید. یکی از ویژگیهای غیرمعمول او، مهارتش با هر دو پا بود. حتی حالا هم نمیدانم پای تخصصی او کدام بود. مالدینی استقامت لازم برای پوشش تمام جناح چپ را داشت و هوش لازم برای انتخاب زمان مناسب جهت پیوستن به حملات را نیز دارا بود.
هوش مالدینی تنها محدود به بازی او نبود؛ این ویژگی در شخصیت انسانیاش نیز دیده میشد. او دیدگاهی خاص به جهان داشت؛ دیدگاهی متفاوت با اکثر بازیکنان. او میخواست دنیا را ببیند، گرچه در دوران بازی خود به طرز شگفتانگیزی بهندرت از ایتالیا خارج میشد. یکبار از او پرسیدم که آیا از این بابت پشیمان است؟ گفت: «دوران حرفهای خوبی داشتم. طبیعتاً دوست داشتم خارج از کشور، مثلاً در انگلستان بازی کنم، اما پشیمان نیستم. من همه چیز را بردم». این حرف، چیزی بود که انتظار شنیدنش از یک ایتالیایی را داری؛ چون در ایتالیا، «برنده شدن» همه چیز است. فهرست افتخارات او حیرتانگیز است. او بهعنوان بازیکن در میلان، هر جامی را که میشد برد؛ نهفقط یکبار، بلکه دو یا سه بار برد. اما در سطح ملی، جام اصلی از چنگش در رفت؛ او تنها موفق شد چهار عنوان تسلیبخش کسب کند: یکبار نایبقهرمانی در جام ملتهای اروپا، یکبار نایبقهرمانی در جام جهانی و یکبار مقام سوم در هرکدام از این دو تورنمنت.
پائولو مالدینی، مدافع ماندگار لیگ قهرمانان اروپا
آندریاس برمه، مدافع چپ آلمانی، یکی از بهترینها در زمان من بود. ویژگی خاص او، راستپا بودنش بود. معمولاً حملات اینتر از سمت او آغاز میشد. هرچند سرعت بالایی نداشت، اما در زمانبندی بی نقص بود. بینش او و ضربات ایستگاهیاش اغلب سرنوشتساز بودند. من بارها با او روبهرو شدم، چه در دربیهای میلان برابر اینتر و چه در بازیهای ملی هلند و آلمان. مردی با استقامت بالا بود.
مارسلو، مدافع چپ رئال مادرید، نیز از چنین استقامتی برخوردار است و یک بازیکن ممتاز محسوب میشود. او بهعنوان یک دفاع چپ، مانند یک وینگر واقعی از بازیکنان حریف عبور میکند و همواره از سمت چپ نفوذ میکند. اگر در بازی حضور نداشته باشد، غیبتش در حملات رئال کاملاً حس میشود. رونالدو قطعاً با این حرف موافق است که مارسلو زوج مناسبی برای اوست.
مکسول از پاری سن ژرمن شاید چهرهٔ چندان شناخته شدهای نباشد، اما اگر فهرست تیمهای سابقش را بنویسید _ آژاکس، بارسلونا، اینتر و پیاسجی _ متوجه میشوید این برزیلی که در اصل کارش را بهعنوان هافبک آغاز کرده، دوران حرفهای شگفتانگیزی داشته است. تکنیک او در کار با توپ تقریباً بینقص است؛ بسیار ناب، زیبا و با آرامشی چشمگیر. تماشای بازی او همیشه لذتبخش است. البته در مواجهه با بازیکنان سرعتی، توان رقابت کمتری دارد. با اینحال خوشحالم که باوجود گرایش یافتن فوتبال به سمت قدرت و استقامت، هنوز هم برای بازیکنانی با سبک زیبا و تکنیکی چشمنواز، جایی وجود دارد.
مکسول در باشگاه پاری سن ژرمن
در مقام یک سرمربی، اگر من بودم مقابل او یک یک یار سریع قرار میدادم و میگفتم: «از سمت او بدو! اگر نفوذ کرد، هافبک راست و دفاع راست ما با او مقابله میکنند. کاری کن چند متر بدود و وقتی توپ را گرفتی، بعید میدانم مکسول دوباره جرأت کند به تو حمله کند یا مربیاش اجازه دهد دوباره نفوذ کند».
اگر مربی بودم، همیشه از مکسول استفاده میکردم. با پیشزمینهای که بهعنوان هافبک دارد، درک لازم برای بازی در نقشی تهاجمی را داراست. مدافعان چپی که از نگه داشتن توپ تحت فشار نمیترسند و میدانند چطور بهراحتی از این موقعیتهای دشوار خارج شوند، نایاب هستند؛ حتی در تیمهایی که به مرحلهٔ یکچهارم نهایی لیگ قهرمانان میرسند.