طرفداری | بیست و دومین قسمت از کتاب رود گولیت، خواندیم که چگونه برخی از بازیکنان، عناصر غیرقابل جایگزین تیم خود هستند و برخی دیگر، فقط در امور تهاجمی مشارکت میکنند. حالا بی درنگ، سراغ ادامه ماجرا میرویم:
دروازهبانها
وقتی من در هشتسالگی فوتبال را شروع کردم، دروازهبانها آدمهای متفاوتی بودند. آنها همیشه متفاوت بودهاند. شخصیتهای متفاوتی نسبت به بازیکنان دیگر دارند، منزویاند، تمرکزشان روی خودشان است و در دوران من معمولاً در بازی با توپ چندان مهارتی نداشتند؛ وگرنه چرا دوستانت باید تو را به ایستادن در دروازه وادار کنند؟
اما این موضوع حدود بیست و پنج سال پیش بهکلی تغییر کرد. در اول جولای ۱۹۹۲، دروازهبانهایی که در بازی با پا مهارت نداشتند ناگهان دچار دردسر شدند؛ چرا که قانون جدیدی تصویب شد که طبق آن دیگر اجازه نداشتند پاسهای رو به عقب را با دست بگیرند. این قانون همچنین به این معنی بود که مدافعان باید راههای تازهای برای آغاز حمله از عقب زمین پیدا میکردند. در پی اجرای این قانون، میانگین گلهای زدهشده بهشدت افزایش یافت و همهٔ دروازهبانها مشغول تمرین شوتهای بلند به جلو شدند تا وقتی مدافعان به عقب پاس میدهند، توپ را دور کنند. برای مدتی، سبک قدیمی فوتبال انگلیسی یعنی بازی مستقیم و شوتهای بلند دوباره رایج شد: توپ را به جلو بفرست و بگذار مهاجمان و هافبکها کار را ادامه دهند.
کمکم دروازهبانها در تمرینات تیمی هم شرکت کردند، مخصوصاً در تمرینات جایگیری. آنها سریعتر و با اعتمادبهنفستر شدند. رفته رفته، دروازهبان بهعنوان یازدهمین بازیکن در زمین شناخته شد. امروزه، دروازهبانها بیشتر شبیه مدافعان سیار هستند و گاهی چنان از دروازه فاصله میگیرند که ممکن است با یک شوت بلند غافلگیر شوند.
وقتی هلند در جام جهانی ۱۹۷۴ آلمان غربی به نایبقهرمانی رسید، کسی که در دروازه ایستاده بود شاید بهترین دروازهبان نبود، اما بدون شک بهترین دروازهبان از نظر بازی با پا بود. به همین دلیل بود که پیت شریورز روی نیمکت نشست و یان یونگبلود درون دروازه قرار گرفت. کاپیتانی تیم هلند با یوهان کرایوف بود؛ تیمی که برزیلیها آن را «مکانیک نارنجی» نامیدند. بعدها، زمانی که کرایوف مربی آژاکس شد، دروازهبان دیگری با مهارتهای همهجانبه را انتخاب کرد: استنلی منزو، که حتی آنقدر در بازی با توپ مهارت داشت که میتوانست جلوی زمین یک بازیکن حرفهای باشد.
در بارسلونا هم کرایوف دروازهبانی را انتخاب کرد که در بازی با توپ اعتمادبهنفس داشت: کارلس بوسکتس، پدر هافبک امروزی بارسلونا، سرخیو بوسکتس. بوسکتس کارهای عجیبی میکرد: حریف را دریبل میزد یا خیلی دور از محوطهٔ جریمه، آنها را به چالش میکشید. او دروازهبان مطمئنی نبود، اما کرایوف به انتقادها گوش نمیداد، چون بوسکتس بازیکنی همهفنحریف بود.
نمونهٔ افراطیتر، رنه هیگوئیتا، دروازهبان کلمبیا بود. او بهطور مرتب در جریان بازی جلوتر میآمد و اغلب میشد او را خیلی دور از دروازه دید. هیگوئیتا کمی بیش از حد پیش میرفت: بازیکنان را دریبل میزد و توپ را تا میانهٔ زمین میبرد. یکی از لحظات ماندگار او در سال ۱۹۹۵ در ومبلی رخ داد. هیگوئیتا بهراحتی میتوانست شوت جیمی ردنپ را بگیرد، اما بهجای آن، به جلو پرید و با پاشنههای پا توپ را روی خط دروازه دفع کرد؛ نمایشی موسوم به «ضربهٔ عقرب» و یک حرکت فوقالعاده که برای سالها بهیادماندنی باقی خواهد ماند.
دفع توپ عقربی رنه هیگوئیتا (1995)
دروازهبانهای برتر
پیتر اشمایکل دانمارکی در سال ۱۹۹۱ به منچستریونایتد پیوست و تا اواسط سال ۱۹۹۹ در آنجا ماند. قانون جدید پاس به عقب هیچ تأثیری روی او نداشت. او کاملترین دروازهبانی است که میشناسم و روبهروی او بازی کردهام؛ شخصیتی عظیم که در همهٔ جنبههای دروازهبانی برتری داشت.
اشمایکل حضوری پررنگ داشت: رهبر بود، روی خط دروازه عالی کار میکرد، در برابر حملات و ضربات کرنر قدرتمند ظاهر میشد و در بازی با پا هم مهارت قابلقبولی داشت. بازیکنان تیم همیشه قدردان دروازهبانی مانند او هستند. او چنان اعتمادبهنفس داشت که مدافعان با خیال راحت به او تکیه میکردند. وقتی اشمایکل پشت سرت بود، نیازی نبود مهاجم در حال گریز را با خطا متوقف کنی. در موقعیتهای تکبهتک، تقریباً عبور از او غیرممکن بود. در حقیقت، او با عملکردش برای تیم امتیاز میآورد و بسیاری از بازیها را میبُرد. در یورو ۱۹۹۲ سوئد، او دروازهبان تیم ملی دانمارک بود. در نیمهنهایی، مانع جدی تیم هلند شد و آنها به فینال رسیدند؛ دانمارک در نهایت قهرمان اروپا شد.
اشمایکل از ریسک کردن بیزار بود. اگر تیمش تحت فشار قرار میگرفت، بیدرنگ توپ را بلند به جلو میفرستاد. هیچوقت مدافعانش را مجبور نمیکرد که با پاسکاری از زیر فشار خارج شوند. او همین را از همتیمیهایش هم میخواست و اگر آنطور که باید عمل نمیکردند، با الفاظ تند آنها را بازخواست میکرد. برخی از این فریادها بهیادماندنی بودند. میتوانید از هر یک از همتیمیهای آن دورانش بپرسید؛ بسیاری از آنها عملاً از او میترسیدند.
برترین واکنش ها و گل های پیتر اشمایکل برای منچستریونایتد
زمانی که من عضو تیم ملی هلند بودم، دروازهبانمان هانس فان بروکلن بود. او در ناتینگهام فارست زیر نظر برایان کلاف بازی کرده بود. فان بروکلن ذاتاً دروازهبان نبود؛ اما آنقدر تمرین و تلاش کرد که تبدیل به یکی از بهترین دروازهبانهایی شد که تا بهحال برای تیم ملی هلند بازی کردهاند. او نزدیکترین گزینه به سطح اشمایکل بود.
بهترین دروازهبان همهفنحریف حال حاضر فوتبال حرفهای، مانوئل نویر است. هوش فوتبالی او فوقالعاده است. او میتواند وضعیتها را از قبل تشخیص دهد و هم در دفاع و هم در شروع حملات پیشبینی درستی داشته باشد. با این حال، گاهی اوقات در بازی با توپ اعتمادبهنفس لازم را ندارد.
یکی از دروازهبانهای شگفتانگیز، روجریو سنی است. شاید در اروپا چندان شناختهشده نباشد، اما سالها برای باشگاه مطرح سائوپائولو دروازهبانی کرد. سنی مدتها در صدر جدول گلزنان قرار داشت؛ نه فقط به خاطر پنالتیهایی که میزد، بلکه او هر ضربهٔ آزادی نزدیک به محوطهٔ جریمهٔ حریف را هم میزد. سنی واقعاً متخصص بود: بیش از ۱۳۰ گل به ثمر رساند و رکورد خوزه لوئیس چیلاورت، دروازهبان گلزن شیلیایی را (۶۲ گل) با اختلاف پشت سر گذاشت. او در سال ۲۰۱۵ و در ۴۲ سالگی از فوتبال خداحافظی کرد. سنی بسیار دیرتر از حد معمول برای یک دروازهبان، آن هم در سطح بالا، بازنشسته شد.
عملکرد دینو زوف، دروازهبان یوونتوس و تیم ملی ایتالیا، بهخاطر غیرچشمگیر بودنش، چشمگیر بود. او دروازهبانی حسابگر بود که انگار فقط نیاز داشت توپهایی را جمع کند که بهآرامی به سمتش میآمدند یا ضرباتی را بگیرد که مستقیم به سویش زده میشدند. او هیچوقت شیرجههای نمایشی نمیزد؛ علاقهای به شیرجهزدن نداشت. بزرگترین ویژگی زوف، حضور بهموقع در مکان مناسب بود، چرا که میتوانست دو ثانیه قبل از وقوع یک موقعیت، پیشبینی کند که چه اتفاقی میافتد.
در حقیقت، دروازهبانهایی که زیاد شیرجه میزنند احتمالاً در مکان درستی نایستادهاند یا وضعیت را بد ارزیابی کردهاند یا دفاع را درست سازماندهی نکردهاند. شخصاً، دروازهبانهای خستهکننده را ترجیح میدهم. اگر بدانی توپ به کجا میرود، همیشه در مکان مناسب حاضر خواهی بود و نیازی به حرکات نمایشی نداری. البته هیچ دروازهبانی نمیتواند همهٔ شوتها را مهار کند، اما اگر بتوانی جهت حرکت توپ را حس کنی، میتوانی پیشدستانه اقدام کنی. هدایت کردن درست مدافعان، بخشی اساسی از این مسئله است. اگر آنها را درست سازماندهی کنی، کار خودت هم آسانتر خواهد شد.
افسانه ای به نام زوف
در سوی دیگر، جانلوئیجی بوفون از یوونتوس قرار دارد: دروازهبانی تماشایی. او پر سر و صداست، خط دفاع را هدایت میکند و همیشه با مدافعان مرکزی خود در تماس است. دروازهبانی که خودش را نشان میدهد و به طور قابل لمسی، حضور دارد. اینکه کمی دیوانه باشی هم کمک میکند، چون گاهی مجبور میشوی بهسمت پای مهاجمی که با سرعت میآید شیرجه بزنی و احتمال دارد ضربهای به سرت بخورد، استوکهایی در صورتت فرو رود، توپ به شکمت یا کشالهرانت برخورد کند، یا مچ و انگشتانت بشکند. بوفون اغلب دستهایش را میبندد تا از آنها محافظت کند و انگشتانش سالم بمانند.
دروازهبان بهعنوان مربی
دروازهبان عنصر کلیدی در آرایش تیم است. یک دروازهبان چسبیده به خط دروازه، با خط دفاعی که در میانهٔ میدان بازی میکند، راحت نیست. یک متخصص در مقابلههای تکبهتک با این موضوع مشکلی ندارد و با خیالی آسوده تمام محوطهٔ جریمه را پوشش میدهد. دروازهبانهای اینچنینی معمولاً وقتی پنج بازیکن ناگهان برای یک ضربهٔ کرنر در اطراف آنها جمع میشوند، عصبی میشوند. دروازهبانهای کوتاهقد نیز به همان اندازه با این موضوع مشکل دارند.
دروازهبان به مدافعان دستور میدهد که چه کار کنند، مدافعان به نوبهٔ خود هافبکها را هدایت میکنند و هافبکها نیز مهاجمان را راهبری میکنند. تنها چیزی که دروازهبان بهطور کامل خودش تصمیم میگیرد، نحوهٔ مقابله با ضربات کرنر و ضربات آزاد است. دروازهبان باید در این زمینه احساس راحتی داشته باشد. یک مربی ممکن است نکاتی را ارائه دهد، اما تاکتیکها به عهدهٔ دروازهبان است.
بازیکنانی که کنار تیرکها قرار میگیرند، عمدتاً برای مواقعی هستند که توپ از فاصلهٔ خیلی نزدیک به سمت دروازه شلیک یا با ضربهٔ سر زده میشود، بهگونهای که دروازهبان زمانی برای واکنش نشان دادن ندارد، بهویژه اگر توپ به کنج بالای دروازه برود. بنابراین دروازهبانها انتخابهایی دارند: قرار دادن یک یا دو بازیکن کنار تیرک، هرچند برخی ترجیح میدهند هیچ بازیکنی در خط دروازه نباشد، چون این موضوع شیرجه زدن را دشوار میکند. از نگاه یک دروازهبان، برای هر کدام از این گزینهها دلایلی وجود دارد. در نهایت این دروازهبان است که اگر توپ وارد دروازه شود، مقصر شناخته میشود.
پس این دروازهبان است که با مشورت مربی تصمیم میگیرد که تیمش در ضربات کرنر از دفاع منطقهای استفاده کند، یا دفاع نفر به نفر، یا ترکیبی از هر دو. در دفاع منطقهای، بازیکنان ناحیهای خاص را پوشش میدهند و در صورت ورود توپ به آن منطقه، مداخله میکنند. دفاع نفر به نفر یعنی مدافعان، بازیکنان خاصی از تیم حریف را در محوطهٔ جریمه سایهبهسایه دنبال میکنند. اینها دوئلهای تنبهتن هستند: چه کسی قویتر است؟ یا باهوشتر؟ در دفاع ترکیبی، ممکن است یک سرزن مشهور را بهصورت نفر به نفر مهار کنید و باقی مدافعان به پوشش منطقهای بپردازند.
من خیلی به دفاع منطقهای اعتقادی ندارم، چون از نظر تئوریک بازیکنان را مجبور میکند در ضربات کرنر یا آزاد در یک مکان ثابت بمانند. اگر هنگام زدن ضربه در جای خودت بمانی، مهاجمان راحتتر میتوانند از مدافعان فاصله بگیرند. علاوه بر این، وقتی ایستادهاید سخت است که پرش بلندی داشته باشید. وقتی در حال دویدن هستید، میتوانید خیلی بالاتر بپرید. تیمهای ایتالیایی معمولاً دفاع نفر به نفر را ترجیح میدهند، چون بلدند چطور حریف را مهار کنند و در نبردهای تنبهتن قوی هستند.
واکنش های برتر دروازه بانان بزرگ دنیای فوتبال
وقتی بارسلونا در برابر ضربهٔ کرنر دفاع میکند، معمولاً سه بازیکن را در جلو نگه میدارد. این هم یک تاکتیک دفاعی است و هم هجومی، بهویژه از آنجا که بسیاری از بازیکنان بارسلونا قدکوتاهاند. به همین دلیل هم هست که معمولاً به جای ارسال بلند توپ، یک کرنر کوتاه را انتخاب میکنند.
تیمهایی که مقابل بارسلونا قرار میگیرند با یک مشکل مواجهاند: هیچ مربیای نمیتواند فقط با سه مدافع بازی کند. دفاع نفر به نفر در این حالت خودکشی است. بنابراین باید یک مدافع چهارم به عقب اضافه شود تا فضا را پوشش دهد. برای مهار مثلث کاتالان، باید کسی را هم داشته باشید که خط تغذیهٔ آنها را قطع کند. عملاً شش بازیکن لازم است تا این کار انجام شود، در حالی که در بیشترین حالت، چهار مهاجم در محوطهٔ جریمه هستند و شاید یکی هم در لبهٔ آن حضور داشته باشد. این کار به دروازهبان اجازه میدهد که فضا را ببیند و هرجا که لازم بود، حرکت کند.
اما اگر کرنرها نقطهٔ قوت یک تیم باشند _ مانند تیم ویمبلدون _ در این صورت فرصتهای خیلی خوبی برای گلزنی هستند: کرنرها، ضربات آزاد و پرتابهای بلند (که بیشتر به کرنر شباهت داشتند) سلاحهایی کشنده در ویمبلدون بودند.
ضربهٔ سری از جانب بازیکنی که نزدیک تیرک اول ایستاده، غیرقابل دفاع است: ممکن است توپ به هر جایی در محوطه برسد. در این حالت عنصر غافلگیری مهیاست، هرچند خود تیم مهاجم هم دقیقاً نمیداند توپ به کجا میرود. بنابراین سه یا چهار بازیکن را به داخل محوطه میفرستد، به این امید که توپ از روی سر کسی منحرف شود.
هوگو سانچز، مهاجم مکزیکی رئال مادرید در اواخر دههٔ ۱۹۸۰، همیشه ابتدا جلوی دید دروازهبان را میگرفت و با دقت طوری میایستاد که خطا نکند. به محض اینکه کرنر زده میشد، سریع به عقب برمیگشت و چون بسیاری از مدافعان و مهاجمان در آن لحظه حواسشان به توپ است، سانچز را گم میکردند. هر وقت توپی از کنار دروازهبان رد میشد، او آنجا بود تا آن را در تیرک دوم وارد دروازه کند. این ترفند زیرکانه باعث شد او گلهای زیادی بزند. یادم هست که در این مورد با گری لینکر صحبت کردم؛ او گفت که این حرکت سانچز را دیده و خودش هم با همین روش بارها گل زده است.
یک ضربهٔ کرنر کوتاه که توسط دو بازیکن زده میشود، این مزیت را دارد که یکی-دو مدافع را از جلوی دروازه بیرون میکشد، که این باعث ایجاد فضای بیشتر برای مهاجمانی میشود که قصد دارند با توپ ارسالی از کناره گلزنی کنند. یک استارت سریع به سمت تیر نزدیک، ممکن است مدافعی که آنجا ایستاده را هم از دروازه دور کند و حتی ممکن است دروازهبان را هم به جلو بکشاند.
مدافعان نیز بهشدت برای این موقعیتهای استاندارد تمرین میکنند. اکنون مربی دروازهبانها نقش فزایندهای در این زمینه دارد. هر موقعیتی بررسی میشود: یک کرنر که کنار تیر نزدیک فرود میآید یا کنار تیر دور، توپی که قوسدار به داخل میآید یا به سمت بیرون، یا موقعیتی که بازیکنی بلندقد جلوی دروازهبان میایستد، یا زمانی که مهاجمی در لبهٔ محوطهٔ جریمه کمین کرده، یا وقتی تیم حریف پر از سرزنهای خوب است.