آفتاب آرام آرام پایین میآید. نسیم خنک عصرگاهی، آتش گرمای ظهر مونیخ را به هوایی متبوع بدل میسازد. هواداران پول هنگفتی که بابت بلیت پرداختند را فراموش کرده و با شور و شوق از مرکز شهر به سمت ورزشگاه در حرکت هستند. امروز طرفداران اینترمیلان از میدان اودئونز و پاریسیها از میدان کونیگز. گروهی با امید تکرار خاطرات خوش قهرمانی و گروهی دیگر در رویای فتح اولین عنوان لیگ قهرمانان.
بازیکنان گرانقیمت، دوئل فرانسوی- ایتالیایی، خیانت به هموطنان... این صحنهها برای شهر مونیخ چیز جدیدی نیست. این پنجمین فینال لیگ قهرمانان اروپا/ جام باشگاههای اروپا در مونیخ است. فینالی که همیشه قهرمان آن، اولین جام خود را بالای سر برده.
گل یک میلیون پوندی
ناتینگهام فارست- مالمو 1979

پاریسن ژرمن به لطف خرج هزینههای هنگفت به فینال رسیده؟ لااقل در مونیخ این داستان تازهای برای یک بازی فینال لیگ قهرمانان اروپا نیست. 46 سال قبل نیز بحث داغ طرفداران در آستانه فینال مونیخ همین بود: اولین بازیکن 1 میلیون پوندی تاریخ فوتبال در فینال.
انتقال ترور فرانسیس از بیرمنگام سیتی به ناتینگهام فارست در سال ۱۹۷۹ سر و صدای زیادی به پا کرد. برایان کلاف نخستین مربی شد که یک بازیکن یک میلیون پوندی برای تیم خود خریده و در فصلی که یوونتوس، لیورپول و رئال مادرید قبل از مرحله نیمهنهایی با جام وداع کردند توانست بود به همراه مالمو به فینال برسد. فینالی تاریخ که در آن کلاف، 4 سال پس از اخراج از لیدز و به دست گرفتن سکان ناتینگهام فارست دست دومی به آن رسیده بود. جایی که کلاف معجزه را رقم زد و ناتینگهام فارست را قهرمان اروپا کرد.
رایان داکورت 76 ساله، طرفدار ناتینگهام فارست به همراه دوستانش، پس از سالها به المپیک اشتادیون باز میگردند تا خاطرات خود را ورق بزنند. داکورث میگوید:
ما هیچ جایی از قبل برای اقامت رزرو نکرده بودیم. به همین دلیل از امکانات شهری و چادرهای اطراف استادیوم نهایت بهره را بردیم. استراحت در بلندیهای سرسبز مشرف به ورزشگاه، تماشای سقف خیره کننده آن و خواندن سرودهای فارست بهترین خاطره ما بود. تمام روز در گرما سپری شد. اما درست با آغاز بازی همه چیز بهتر شد. وقتی رابرتسون آن توپ را روی تیر دو ارسال کرد عیش ما تکمیل شد...
طرفداران فارست در مونیخ
داکورث درباره فینال فصل بعدی و قهرمانی دوم فارست میگوید:
درفصل بعد ما نتوانستیم برای تماشای فینال فارست برابر هامبورگ راهی برنابئو شویم. به این دلیل که همسر شما فقط یک بار در زندگی چنین فرصتی، در اختیارتان میگذارد!
راهیابی به آن فینال برای فارست شبیه معجزه بود. طرفداران بازی به بازی از پیروزی لذت میبردند و شگفت زده میشدند اما باور به اینکه یک پای فینال خواهند بود؟ تونی فنین، یکی دیگر از طرفداران تیم، آنقدر راهیابی فارست به فینال را بعید میدانست که تمام پول خود را برای سفر به کلن و تماشای بازی نیمهنهایی هزینه کرد:
بعد از تساوی 3-3 با کلن در سیتی گراند، فکر میکردم شانس ما برای رسیدن به فینال تقریبا صفر است، بنابراین تصمیم گرفتم پولی را که برای سفر مونیخ در نظر گرفته بودم، صرف تماشای بازی برگشت با کلن کنم.
با گل یان بویر به کلن، فارست راهی فینال مونیخ میشود و فنین مجبور میشود تجهیزات ماهیگیری و گرامافونش را بفروشد تا بتواند از ناتینگهام در مرکز انگلستان راهی مونیخ شود. او سفر به مونیخ را اینطور توصیف میکند:
آیا ما خواب میدیدیم؟ آیا صبح روز بعد از خواب بیدار میشدیم و میدیدیم که واقعیت ندارد؟ نه. واقعاً داشت اتفاق میافتاد.
بازگشت به المپیکاشتادیون، 40 سال بعد
و مارتین کری راجع به پیروزی برابر کلن میگوید:
فکر نمیکنم هیچکدام از ما در آن زمان عظمت این دستاورد را درک کرده باشیم. وقتی به کلن رفتیم امید چندانی نداشتیم. باورکردنی نبود که چند هفته بعد، بار دیگر باید مسافر آلمان شویم و در ورزشگاه فینال 1974 جام جهانی، المپیک مونیخ بازی کنیم. اما ما آنجا بودیم. یادم هست که در مونیخ پرسه میزدم و از تمیزی خیابانها و گپ زدن با مردم صمیمی خصوصا طرفداران مالمو لذت میبردم.
وقتی به مجموعه مدرن و شگفتانگیز المپیک میرفتیم حس میکردم مهمترین خاطرات زنگیمان در حال ساخته شدن است. در آنجا با دو براد دوقلوی سوئدی با موهای بلوند آشنا شدیم که سوسیس و کوکاکولاشان را با ما تقسیم کردند. ساعتها زیر آفتاب با هم ما در مورد شباهتها و تفاوتهای موسیقی سوئدی و بریتانیایی صحبت کردیم؛ دوستم جان مدوک از گروه رولینگ استونز تعریف میکرد و آنها از گروه سوئدی آبا (Abba) میگفتند.
خود بازی کیفیت چندانی نداشت. دو تیم که از کوره راه دشوار مسابقات با شگفتی همگان به اینجا رسیدهاند، نمیخواهند دست خالی مونیخ را ترک کنند. در آخرین دقایق نیمه اول اتفاق مهم رخ میدهد. مارتین میگوید:
بازی به خودی خود پرتنش اما کم حادثه روی دروازهها بود. وقتی ترور فرانسیسِ روی تیر دو سانتر روبو را به گل تبدیل کرد، بیشتر از شادی، احساس راحتی و آرامش داشتیم...
و تونی میگوید:
ما بردیم. بله، ناتینگهام فارست قهرمان اروپا شد. یادم میآید که اشک شوق از گونههای هزاران هوادار فارست سرازیر شد و من هم فرقی نداشتم.
"کاش" تنها فرانسویهای فاتح مونیخ بمانیم
المپیک مارسی- آ ث میلان 1993

اولین فینال مهمترین تورنمنت باشگاهی اروپا با نام جدید «لیگ قهرمانان اروپا» در مونیخ برگزار میشود. با یک دوئل فرانسوی-ایتالیایی درست مشابه امروز. المپیک مارسی و آث میلان در ۲۶ می ۱۹۹۳ در ورزشگاه المپیک مونیخ به مصاف یکدیگر رفتند. میلان پس از وداع رود گولیت، همچنان رایکارد و ون باستن را از مثلث مخوف هلندی خود در اختیار داشت. مالدینی، کاستاکورتا، بارسی، آلبرتینی و تاسوتی کمربند کاتناچیو را محکم میکردند و دنیله ماسارو گلزن کلیدی تیم بود. تیم فابیو کاپلو، دست برتر را در فینال داشت اما مارسی نیز ترکیب قدرتمندی را ساخته بود؛
رودی فولر و کلاس آلوفس، دو ملیپوش آلمانی مارسی، در کشور خود فینال را برگزار میکردند و در کنار دیدیه دشان، آلن ژیرس و ژان تیگانا و آبدی پله هسته اصلی تیم فرانسوی را تشکیل میدادند. تیمی که توانست در مونیخ با گل باسیل بولی میلان قدرتمند را شکست دهد.
هواداران مارسی با قطارهای هواداری شده به مونیخ سفر کردند. سه طرفدار مارسی ، خاطرات آن سفر را به یاد میآورند:
آنتوان بوسیه، دانشجو از مونپلیه
ما از شهر خود راهی بوکر شدیم. یکی از گروههای طرفداری مارسی آنجا بود و قرار بود از ایستگاه سن چارلز راهی مونیخ شویم. تمام قطار به طرفدارها تعلق داشت و جو آن کاملا مردانه بود من بلیت فصل باشگاه را داشتم و بنابراین، هزینه بلیت فینال برایم 600 فرانک تمام شد.
گل بولی فوقالعاده بود، صندلی من در گوشه زمین بود. آنقدر پایین بودم که نتوانتسم گل را به درستی ببینم اما بعد از آن بولی درست به سمت جایگاه ما آمد. بازیکنان دورش را گرفته بودند و روی سکوها... انگار آخرالزمان بود. هرکس به سمتی میپرید و کسی را در آغوش گرفته بود.
قبل از گل و ۳۰ دقیقه اول مسابقه، عذاب آور بود. بارتز مدام مجبور بود توپی را از دور یا نزدیک دفع کند. آنها خیلی قدرتمند بودند. اما رفته رفته روند بازی عوض شد.
عصر ملتهب مونیخ
لحظهای که دشان جام را بالای سر برد، هرگز فراموش نمیکنم. بارها آن را برای پسرم تعریف کردهام. آن شب در مونیخ، ما نماینده فوتبال فرانسه بودیم و این فرانسه بود که پیروز شد. پاریسیها، هر کار میخواهند میتوانند انجام دهند و هر چیزی را میتوانند بخرند اما آیا تمام کشور مثل آن تیم مارسی یا قبل از آن سنت اتین، آنها را نماینده خود میدانند؟
ژان-لوپ واردان، دانشجوی تاریخ از اکس-آن-پرووانس.
صبح روز بازی امتحان داشتم و مجبور شدم با شال مارسی راهی دانشگاه شوم. شب قبل به جای مرور درس اونز و اکیپ را ورق زده بودم و در راهروی دانشگاه، با بچهها سرودهای المپیک مارسی را میخواندیم! پس از امتحان سوار اتوبوس شدم.
اتوبوسهای بزرگ بین شهری اکس- مارسی که تمام صندلیهای آن پر بود و جای درست و حسابی برای ایستادن هم نداشت. آن سال من بلیت فصل باشگاه را نداشتم و مجبور شدم 1300 فرانک برای بلیت فینال پرداخت کنم. مبلغ هنگفتی در دوران دانشجویی بود اما هیچوقت از پرداختن آن حس پشیمانی نکردم. در اتوبوس، خیلیها مست بودند. در ورزشگاه هم همینطور.
وقتی گل زدیم بلافاصله متوجه نشدم. اما ناگهان سرو صداها بلند و بلندتر شد. سیل احساسات روی سکوهای ورزشگاه المپیک مونیخ جاری شد و در بین دو نیمه، فقط گریه کردم. با سوت آغاز نیمه دوم استرس آغاز شد. من دقایق آخر را میشمردم. 48 دقیقه آخر بازی را (میخندد) همه مدام به ساعتشان نگاه میکردند... تنش دیوانهوار... سوت پایان... مونیخ احتمالاً بهترین شب زندگی من است. هر بار به عکسهای آن نگاه میکنم، اشک میریزم
لیونل تونینی، ۲۳ ساله بودم، سرباز
من در ۲۶ می به دنیا آمدم و این بهترین هدیه تولد من بود.محل خدمت من در مرز سوئیس بود. برای عبور از مرز و سفر به مونیخ به عنوان یک سرباز کار سختی داشتیم و برای همین به جای کولهی سنگین فقط یک چیز با خود برداشتم. شال المپیک مارسی
طرفداران المپیک مارسی در مونیخ
سپس با کشتی از دریاچه کنستانس عبور کردیم. چه سفری بود! ساعت ۹ شب حرکت کردیم و ساعت ۵:۳۰ بعد از ظهر روز بعد مقابل ورزشگاه المپیک بودیم. از بندر تا مونیخ استرسی اندازه فینال را تجربه کردیم، راننده مسیر را به خوبی بلد نبود و دست آخر مجبور شدیم جایی میان راه نقشه جادههای جنوب آلمان را خریداری کنیم.
جای ما پشت دروازه میلان در نیمه دوم و درست پشت بلندگوهای ورزشگاه بود. در دقایق آخر سر و صدا کر کننده بود. وقتی توپ به بازیکنان ما میرسید، با فریادهایمان آنها را تهییج میکردیم و وقتی میلانیها صاحب توپ میشدند مدام سوت میزدیم. با این اوصاف اصلا صدای سوت داور را نمیشنیدیم. فقط وقتی دیدیم سباستیانو روسی دروازهبان آنها به سمت رختکن رفت فهمیدیم همه چیز تمام شده.
بهترین لحظه زندگی فاصله بین سوت پایان بازی و مراسم اهدای جام است، جایی که در آن ما پادشاهان جهانیم.
تنها چند ماه پس از پیروزی ۱-۰ مقابل میلان، مارسی با یکی از تاریکترین دورههای تاریخ باشگاه روبرو شد. رسوایی دستکاری در نتایج برملا شد: برنارد تاپی، رئیس وقت مارسی، معادل ۵۷۰۰۰ یورو به والنسین پرداخت کرده بود تا آنها عمداً ببازند. این اتفاق با حذف از لیگ قهرمانان اروپا و سقوط از لیگ دسته اول شد. بعد از طرفداران نراتزوری احتمالا امشب مارسی ایها سفت و سخت ترین طرفداران اینتر هستند. آنها امشب از ته دل دعا میکنند تنها فرانسوی قهرمان در زمین مونیخ باقی بمانند...
مونیخیها هم میتوانند آدمهای دوستداشتنی باشند!
بوروسیا دورتموند- یوونتوس 1997

فقط چهار سال بعد، فینال دوباره به مونیخ بازگشت. این بار با صحنهای عجیب؛ سکوهایی که چند هفته قبل در دربی درکلاسیکر بخش کوچکی در بدترین جایگاه آن به هوادران دورتموند اختصاص یافته بود، حالا به رنگ زرد و مشکی در آمده بود. بروسیا برای اولین بار به فینال لیگ قهرمانان اروپا رسیده بود و هواداران دورتموند بلافاصله پس از قهرمانی بایرن در بوندسلیگا، فرصت جشن گرفتن در قلعه دشمن را هدر ندادند.
دیدیه دشان که چهار سال قبل جام را در مونیخ بالای سر برده بود، با لباس یوونتوس به ورزشگاه بازگشت تا در کنار زیدان، ویری، دلپیرو و دیگر ستارگان تیم مارچلو لیپی به میدان رود. اینبار اما دشان در سمت ناکام میدان حاضر بود و ایتالیاییها بار دیگر شکست را در مونیخ متحمل شدند. دو ضربه کارل هاینتس ریدله و شوت لارس ریکن از بالای سر پروتزی، امیدهای یوونتوس را برای دفاع از عنوان قهرمانیاش را نقش بر آب کرد.
هنری از نویسندگان گروه طرفداری schwatzgelb دورتموند خاطرات آن سفر را به یاد میآورند:
خرید بلیت فینال تقریبا غیر ممکن بود. در سال 1997 اینترنت مثل امروز بلیت خریدن را برای شما آسان نمیکرد و اگر بلیت فصل را نداشتید باید یک هفته در خیابانها میچرخیدید. من در یک مجله آگهیهای محلی به طور اتفاقی آگهی فروش 4 بلیط برای فینال مونیخ را دیدم. با فروشنده تماس گرفتم و قرار شد با دوستانم رالف و یروگ روز پنجشنبه قبل از فینال به محل قرار برویم. شبیه فیلمهای جنایی و مافیایی بود!
محل ملاقات ما، گوشه خیابانی در حومه جنوبی دورتموند بود. مطابق توافق، ما فروشنده را از روی روزنامه لوله شده در دست راستش شناختیم. او به ما بلیطهای ۶۰ مارکی را به قیمت ۱۰۰ مارک پیشنهاد داد. یک بازار سیاه شخصی. اما مگر چاره دیگری داشتیم؟ مگر چند بار دیگر دورتموند به فینال لیگ قهرمانان آن هم در خاک آلمان راه مییافت؟ ما پول را به او دادیم. بی آنکه بدانیم از کجا آمده و آن بلیتها را چطور به دست آورده
خرید بلیت شبیه یک فیلم مافیایی بود
صبح سهشنبه با ماشین از دورتموند راهی مونیخ شدیم.به جز ما سه نفر، مارکوس، همکار یورگ نیز همراه ما بود. محل اقامتمان در مونیخ با خوش شانسی فراهم شد؛ یکی از دوستانمان در آنجا، از ماه ژانویه بلیت تعطیلات تابستانیاش را رزرو کرده بود و مجبور بود چند روز قبل از فینال راهی تعطیلات شود. یک فاجعه به تمام معنا برای او که یک دورتموندی اهل مونیخ بود و یک نعمت بزرگ برای ما که می توانستیم شب قبل از فینال را در خانه او بگذرانیم. اگرچه او تقصیری نداشت. در تابستان 1996 کدام کارشناس آلمانی پیش بینی میکرد دورتموند با عبور از مسیری طولانی و در نهایت شکست من یونایتد با الکس فرگوسن و اریک کانتونا راهی فینال مونیخ شود؟
بعد از گرفتن کلید از همسایه بغلی، یک آبجوی خنک باواریایی در بالکن خانه، خستگی سفر ۶۰۰ کیلومتری را از تنمان درآورد. در بالکن همسایهها را دیدیم. یکی از آنها که لباس دورتموند و کلاه و شالمان را دید فریاد زد: «ما طرفدار بایرن مونیخ هستیم، اما فردا برای دورتموند دعا خواهیم کرد!»
ما پاسخ دادیم: «متشکرم! امیدوارم مفید باشد» و بعد بطریهایمان را به سلامتی مونیخ بالا ببریم. حتی هواداران بایرن هم بعضی وقتها میتوانند آدمهای واقعاً دوستداشتنیای باشند!
صبح چهارشنبه دوستان دیگر ما از دورتموند به مونیخ رسیدند. بعضی از آنها هتل رزرو کرده بودند، بعضی دیگر هم قصد داشتند شب را در آپارتمان کنار ما بمانند. طبق توافق، همه ما در مارینپلاتز مونیخ جمع شدیم تا از جشنهای قبل از مسابقه لذت ببریم و در میخانههای معروف مونیخ لبی تر کنیم. همه مردم چه ایتالیاییها، چه اهالی مونیخ و چه طرفداران دورتموند در خیابانها، میخانهها و رستورانها حال و هوای بسیار خوبی داشتند و مشتاقانه منتظر مسابقه عصر بودند.
سرانجام با مترو راهی استادیوم شدیم... منظره اطراف ورزشگاه فوقالعادهای بود! رنگهای مشکی و زرد اکثریت مطلق را تشکیل میدادند، مطبوعات نوشتند حدود ۳۰،۰۰۰ هوادار دورتموند و در مجموع ۵۹،۰۰۰ بیننده.
اتفاقات بازی بینظیر بود. ریدله، بهترین شب خود را سپری کرد. من لحظهای که هیتسفلد به ریکن دستور داد تا گرم کند، را در سکوها دیدم و چند ثانیه بعد.... ریکن عجب گلی زد.
ورزشگاه از کنترل خارج شده چند دقیقه طول کشید تا بفهمیم چه شده! بروسیا دورتموند بهترین تیم اروپا بود! وقتی بازیکنان بروسیا دور افتخار زدند و از پیست دومیدانی اطراف ورزشگاه به مقابل ما رسیدند تازه فهمیدیم چه رخ داده ما شاهدان عینی یک برهه مهم از تاریخ بودیم! لحظهای که سالها بعد، با یادآوری آن روز بزرگ در ماه می ۱۹۹۷، از آن صحبت خواهیم کرد.
بخشی از تاریخ
وقتی به مرکز مونیخ برگشتیم، وارد میخانه معروف وایسه براوهاوس شدیم. تا آنجایی که من به یاد دارم به سلامتی هر کدام از قهرمان سیاه و زرد یک آبجو نوشیدیم: استفان کلوس، یورگن کوهلر، ماتیاس سامر، مارتین کری، استفان رویتر، پل لمبرت، پائولو سوزا، یورگ هاینریش، اندی مولر، کاله ریدل، استفان چاپویزات، هایکو زورموندر، و... لارس ریکن!
برخی از هواداران ناامید یوونتوس هم به ما پیوستند و پس از مدت کوتاهی نوشیدن شکست تلخ خود را فراموش کردند. سپس گروهی با دوربین و میکروفون از شبکه تلویزیونی RAI ایتالیا وارد میخانه شدند و از جشن ما فیلم گرفتند. مطمئنم که بعضی از سکانسهای مهمانی ما از تلویزیون ایتالیا پخش شده بود، اگرچه بعدها هرگز آن را ندیدیم. با توجه به تعداد بالای بازیکنان «برنده لیگ قهرمانان» همان بهتر که آن فیلم را نه ما و نه اعضای خانواده ندیدیم.
دورتموند در آن شب تنها عنوان قهرمانی خود در لیگ قهرمانان را با اوتمار هیتسفلد به دست آورد. خاطرات خوش نیمکت المپیک اشتادیون مونیخ، هیتسفلد را روی همانجا ماندگار کرد و تا چهار سال بعد بار دیگر لیگ قهرمانان اروپا را با مونیخیها فتح کند.
شب آبی آبی آبی
چلسی- بایرن مونیخ 2012

سپس 15 سال بعد. یک فینال نمادین در مونیخ. اولین فینال در استادیوم نونوار آلیانتس آرهنا. اولین فینال تاریخ لیگ قهرمانان که یک تیم فرصت قهرمانی در خانه خود را داشت. و البته اولین فینال باشگاه فوتبال چلسی در هفتمین سال پروژه رومن آبرامویچ...
هفت دقیقه مانده به پایان وقت قانونی، رویای مونیخیها در آستانه تحقق بود: توماس مولر در دقیقه ۸۳ با ضربه سر، برتری ۱-۰ را به ارمغان آورد. برتری که فقط 5 دقیقه دوام آورد و اولین کرنر چلسی در آن بازی در دقیقه 87 با پرواز مقتدارنه دروگبا به گل تساوی بدل شد.
بایرن بار دیگر در وقتهای اضافه فرصت قهرمانی در خانه را داشت اما این بار آرین روبن ضربه پنالتی در وقتهای اضافه را به دستان پتر چک تقدیم کرد. شانس برای سومین بار در خانه ژرمنها ر ا زد؛ خوان ماتا نخستین ضربه پنالتی را خراب کرد. بایرن تا پنالتی سوم از حریف پیش بود و تیمی که در دور قبل هم رئال مادرید را در ضیافت پنالتیها ناکام گذاشته بود، در آستانه قهرمانی اما....
پنالتی اولیچ را پتر چک مهار کرد. سپس پنالتی شواینی را... هزاران هوادار در خانه خود، در شهر خود مبهوت به جشن آبی رنگ چشم دوختند. و با نگاهی حسرتبار پرواز جام از خانه به لندن را نظاره کردند حسرتی که شاید یک سال بعد با پس آوردن جام از لندن و ومبلی به مونیخ توسط روبن و بقیه التیام یافت اما زخم عمیق "از دست دادن جام قهرمانی در خانه" تا ابد همراه باواریایی است. لااقل آنها خوشحالاند که امشب مجبور نیستند چنین زجری را متحمل شوند!
13 سال از آن بازی میگذرد. راوی خاطرات آن شب شما باشید....