چگونه حزب فاشیست و عقاید فاشیستی میتواند دنیا را نجات دهد ؟
مقدمه:در پنجاه سال ابتدایی ۱۹۰۰
احزاب نازیسم ، کمونیست و فاشیست عناصر برجسته جهان بودند،در مقابل با این سه حزب ، دموکراسی آمریکایی با توهمات دیپلوماسی وجود داشت...
در فرهنگ آمریکایی صلح به معنای داشتن چماقی بزرگتر از سایر همسایگانت است، چنانچه شما به این سخن کمی فکر کنید، به حقیقت این کلام پی خواهید برد.کهن ترین نظام سیاسی اجتماعی جهان فاشیست است.نازیسم با الهام گیری از فاشیست به میان آمد...اما حزب کمونیست حزبی با افکار جداست،گویی در دنیایی دیگر سیر میکنند، به اعتقاد من یک کمونیست حتی نمیداند از این دنیا چه میخواهد ، اهداف و چگونگی رسیدن به آنها حتی برای خودشان هم گنگ و مبهم است.درباب کمونیست هر آنچه که برای گفتن دارم بدی و پلیدی و در نهایت شرم است.کافی است به مسیر کمونیست نگاه کنید مارکس، لنین، استالین ؛ بسیار خب ، از خودتان سوالی بپرسید؟ سوال درست همیشه به جوابی درست منتهی خواهد شد ؛ آیا اهداف و آرمان های سیاسی کمونیست ها به منزله ی ظهور درامد؟آیا رویای کارل مارکس برای دنیایی درست که هیچکس در آن مورد ظلم قرار نگیرد و همه از برابری حقوقی و اجتماعی و رفاهی برخوردار باشند در حزب کمونیستی لنین و استالین اجرا شدند؟ جواب به این سوال دو بخش دارد ۱-اهداف به هیچ وجه به اجرا درنیامدند یا حداقل فقط برای افراد وابسته به حزب سودمند بود ۲-شیوه اجرای اهداف به طور کامل و دقیق بدون کوچکترین کم و کاستی اجرا شد ! چگونه ؟ مثالی خواهم زد. شما قصد دارید به مسافرت با خانوادتان بروید ، ماهی بگیرید ، ماهی بپزید ، بازی کنید، شنا کنید ؛ اما ماشینتان خراب میشود ، الاغتان میمیرد و خواهرتان دوقلو میزاید و چرخ گاریتان پنجره میشود،باران میآید و ... و همه ی آنچه برایتان میماند بستن چشم هایتان و رویا پردازی درباره آرزو هایتان هست... و هنگامی که از رویا بیدار شوید نان و آبی میخورید و میخوابید و به ساز دنیا و دولت میرقصید و این چرخه ادامه دارد
پس بله...این حزب داس و چکش است.
ضرب المثلی داریم که میگوید ، مبادا روزی بیاید که گدا معتبر شود.
حزب کمونیست ها هم گدایان یا گدا منشانی هستند جوری انسانیت و آزادی و ذهن و روح را به گند میکشند که شخص شیطان هم از آن ناتوان است.
بعضی ها کمونیست را به فاشیست نزدیک میدانند ! این یک اشتباه است، برخی دیگر کومونیست را به نازیسم نزدیک تر میدانند ، این درست تر است ، نازیسم در برخورد با مردم خودش مثل کمونیسم هست ، در رسیدن به اهدافشان مثل کمونیست ها برخورد میکنند ، اهداف و باور ها کاملا متفاوت است ، پس مسأله بر سر نزدیک بودن نیست ، سر نزدیک تر بودن است !
مسأله قابل توجه دیگر ، بحث نژاد ها و اقوام و ادیان هست، لنین مشکل جامعه مدنظر خودش را قوم یهود نمیدانست ، آنها سیاه و برده ای هم نداشتند که مشکل را به دوش آنها بیندازند ، پس لنین مسأله کاپیتالیسم را به میان آورد و مشکل را بر دوش ثروتمندان و صالحان قدرت و زمین داران انداخت.
میان نژاد پرستی و نژاد نگری(نژادگرایی) و نژاد ستیزی تفاوت های ریز ولی به شدت مهم و اساسی وجود دارد.
نازیست ، حزبی نژاد گرا بود که در ادامه راه به نژاد ستیزی روی آورد.درافتادن با قومی قدیمی و جنجالی و فتنه ساز با سابقه کشتار های جمعی و نسل کشی در طول تاریخ ، قمار بزرگی بود ! هرچند مسیرت درست باشد ، اما نمیشود تا ابد با یک چوب همه را زد...
|چونکه زمانه در حال تغییر هست|
« همان طور که باب دیلان گفت »
اما میرسیم به دو حزبی که در رقابتی بزرگ میان احزاب سیاسی باقی میمانند یعنی فاشیسم و دموکراسی
شاید اکنون فاشیست در کشور های مطرح جهان وجود نداشته باشد ولی همواره در ذهن ها و قلب های همه ی کسانی که میدانند از زندگی چه میخواهند وجود دارد.
در جبهه اصلی ، دموکراسی ، در سال ۲۰۲۵ ، به ظاهر با وعده آزادی و عدالت ، شیرین ترین غذای کفتار ها و شغال های انسان نما است.
این جاست که به تنها نتیجه ممکن خواهی رسید ، پوچ بودن همه چیز !
روزی روزگاری در آمریکا هم یهودی ستیزی وجود داشت ، حتی قبل از اینکه سواد آنچنانی و آگاهی آنچنانی از اقدامات قوم یهود ذکر شود.
نقطه اوج این ستیز سال های ۱۹۱۲ به قبل را شامل میشود
آمریکا ، بعنوان یکه تاز دموکراسی و دیپلوماسی ، کشوری است که تمامی ساکنین قدیمی و وطن پرست آن از یهودی ها و سیاه ها متنفر هستند، البته از سرخپوست و آسیایی جماعت هم دل خوشی ندارند، در کل به فکر یک نژاد پاک ، خون تمیز ، رفاه و آزادی ، زن و زندگی و مردم خودشان هستند (یک عقیده درست که امروز تحت عنوان یک عقیده زشت مطرح میشود و به راستی که مفهوم خوب و بد چه ساده در طول تاریخ عوض میشوند ! )
دغدغه ی یک وطن پرست ، یک فاشیسم ، یک انسان راست گرا ، صرفا حفظ باور ها و راه و رسم درست و همیشگی کشور و خاک خودش هست ، تاریخ و آنچه اتفاق افتاده مشخص است ، تاریخ درس میدهد، تاریخ حرف میزند ، تاریخ یاد میدهد و تاریخ تکرار میشود .
[[چه کسانی موسولینی را کشتند و سلاخی کردند؟ کمونیست های ایتالیا]]
ماهیت پست و حقیر کمونیسم، به هیچ عنوان تاب و تحمل دیدن حکومت موفق موسولینی را ندارد.
فاشیسم همه ی آرزویی بود که کمونیسم و نازیسم روی هم نتوانستند به آن برسند .
((دولتی منسجم، اقتصادی شکوفا،صنعتی مردمی،محبوبیت،اقتدار ملی ))
مطالبی که در پرانتز عرض شد همگی یکجا در فاشیسم وجود داشت ولی کمونیسم یا نازیسم نهایتا به دو مورد از پنج مورد رسیدند.
ببینید ، یک مرد واقعی میداند چه موقع عرصه را باید ترک کند ، در سیاست باید زمان خروج از قدرت را بشناسید ، محبوبیت که برود ، اقتدار هم میرود ، امپراطوران روم باستان برپایه ی حمایت مردم و سنا ، جاودانه شدند .
شیوه ی حکومت آنها ، الهام بخش فاشیسم است ، جالب است بدانید امپراطوران روم ، سنا داشتند و اکنون آمریکای مدرن هم سنا دارد !!!
براستی چه کسی فاشیست است و چه کسی دموکرات ؟
دلایل تنفر از سیاه پوست ها مشخص است ،
برای بعضی ها اشاره شدن به نحوه تشکیل نطفه ی سیاه در عهد عتیق و عهد جدید کافی است (نقطه نظر مذهبی)
برای بعضی ها اینکه اکثر جمعیت سیاه پوست ها یهودی بودند کافی است
و اگر این دلایل برایتان کافی نیستند چطور است به دیگر جنایات و گناهان و شهوترانی ها و قتل ها و جنایات آنها اشاره کنیم؟ با کمی تحقیق حقیقت آشکار میشود .
اکنون مدتی است که نژاد پرستی تبدیل به سیاه پرستی شده و در اجتماع آمریکایی اینکه یک سیاه پوست باشی راحت تر از این است که یک سفید پوست باشی ، سفید پوست ستیزی در سطح کشور های مطرح جهان اکنون امری جدی است.
این حرف هارا زدیم تا به اینجا برسیم.
حزب فاشیست ، دنیا را آنطور که هست میبیند و آنطور که باید باشد هدایت میکند ، با علم به اینکه در گذشته چه بوده و چه کرده اند ، فاشیست دکمه ی بازگشت به تنظیمات کارخانه را در اختیار دارد.
کهن ترین و قدیمی ترین حزب جهان ، محبوب ترین حزب جهان برای مردان همان مرز و بوم ، هنوز فریاد های مردم ایتالیا در زیر آن ایوان برای موسولینی فراموش نشده است !
«دوچه! دوچه! دوچه! دوچه!»
محبوبیت و عشق چیزی نیست که یک کمونیست یا نازیست یا دموکرات آن را درک کند ، شما تا زمانی یک حکومت موفق دارید که مردمتان (مردم واقعیتان) از شما راضی باشند ولی بقیه کشور ها و احزاب نخواهند سر به تنتان باشد !
در تاریخ روم باستان ، کودتا توسط مردم و افراد ناراضی به ثمر مینشست .
آیا به راستی اگر واقعا فاشیسم ، به معنای خفقان بی حد و مرز و سرکوب و سرکوب و سرکوب بود ، پس چرا امپراطوران روم پس از ازدست دادن شایستگی شان کشته میشدند و به کنار میرفتند ؟ آیا موسولینی نمیتوانست بیشتر از ۲۰ سال حکومت کند ؟
نکته این است که حکومت درست و نظام سیاسی درست، تاریخ مصرف دارد و کنار رفتن افراد پس از ازبین رفتن شایستگیشان امری طبیعی است .
درکشوری که انتخابات برگذار شود و رییس جمهور داشته باشد هیچگاه ، عمق فساد و پوسیدگی آشکار نمیشود زیرا سیاست ثابت ولی عروسک های خیمه شب بازی بسیارند !
دموکراسی و دیپلوماسی نماد همان زنی است که با عمل و جراحی و خرج پول به زیبایی بی حد و مرزی رسیده ، این زن هرگاه که به آینه نگاه میکند ، خود قبلی اش را در آینه میبیند ولی به زیبایی فعلی اش لبخند میزند !
دورویی و دروغ در جامعه ی دموکرات اینگونه است!
حزب راست گرایان فاشیست تنها راه موفقیت است.
کمونیست ها بیشتر از ۱۰۰ سال به طور رسمی بر بسیاری از مناطق حکمرانی کردند، هنوز هم میکنند
خیلی حکومت ها به کومونیست بودن اعتراف نمیکنند ، اما با یادآوری شیوه کاری و اهداف و تاثیرات اجتماعی کارهایشان و عقایدشان میتوانید بفهمید که قلب یک کمونیست در سینه شان میتپد.
در حزب کمونیست عوامل اجرایی در طول زمان عوض میشوند ، تا دهان های مخالفین بسته شود ، اما اهداف و شیوه ی اجرا هرگز ، کمونیسم کم کم به دیکتاتوری میگراید.دموکراسی هم به همین شیوه است ، ظاهر کار عوض میشود ولی هدف کار هرگز. پس تفاوت کمونیسم و دموکراسی در چیست؟
بگذارید اینگونه عنوان کنیم که در دموکراسی میگویند آزادی وجود دارد، آزادی انتخاب وجود دارد ، شما سرنوشت خودتان را تعیین میکنید .
اما در کومونیسم میگویند ، با همکاری هم به هدف آزادی دست خواهیم یافت و همه در جامعه ای بدون مشکل پیشرفت خواهیم کرد .
پس تفاوت در شیوه ای نگاه کردن به مفهوم آزادی است.
تفاوت دیگری که قابل ذکر است ، جامعه ی تربیتی است که در آن رشد کرده اند، زندگی در روسیه و زندگی در آمریکا ، زندگی در سختی و محدودیت و زندگی در حبابی از آزادی و تمدن
هردو شکننده و پوچ هستند.
هردو به سختی برای رسیدن به نیستی مطلق تلاش میکنند و همانند سگ ها همدیگر را گاز میگیرد !
آنها از کدام عدالت و آزادی صحبت میکنند؟ آزادی بعنوان یک مفهوم اجتماعی ، توهمی مطلق است !
آزادی در ذهن و رفتار آدم ها ایجاد میشود و رشد میکند ، آزادی در خارج از رفتار و ذهن وجود ندارد ، هرگاه بتوانیم بدون در نظر گرفتن عواقب از خود عکس العمل نشان دهیم آزاد هستیم ! هرگاه بابت اشتباهاتمان مجازات نشدیم ، آنگاه آزاد هستیم!
بنظر شما رسیدن به این نوع آزادی در این جهان ممکن است ؟
تاریخ ثابت کرده که جواب گو است .
برای اینکه یک فاشیست واقعی باشی باید در رفتار خود عدالت و خشونت را همزمان داشته باشی .
طبق رسوم روم باستان ، امپراطور ، با خدا و قادر مطلق تفاوتی ندارد...
پس باید احتیاط کنی تا به درجت شیطان هبوط نکنی.
فاشیسم ، برای رسیدن به جواب این مباحث بنیادی ، تدابیر خاصی دارد.
تدابیری که باب میل بسیاری نیست ولی بدون شک جوابگو است.
فاشیست بر لبه ی تیغی راه میرود که میتواند اورا دیکتاتور و حتی نازیست کند ، بدون آنکه حتی متوجه شود...
و این همان ظرافت سیاست است که باید از آن آگاه بود ...
در این جاست که وجود مردم و اطرافیانی بشدت معتقد به آرمان های فاشیستی الزامی است که یا تورا از لبه ی پرتگاه به عقب بکشند یا تورا به پایین پرتاب کنند !
در هرحال یک مرد واقعی میداند چه زمانی باید صحنه را ترک کند؟ یا با زور یا با انتخاب ! و مهم ترین اصل فاشیست این بوده که یک امپراطور شیوه ی کنار رفتن خود را انتخاب میکند و اینگونه است که بهترین و سالم ترین حکومت سیاسی جهان میتواند باعث نجات هر کشوری شود.