علم تجربی این نیست که همه چیز مادی هست ، دیدگاه ماتریالیستی اینه ، بلکه علم تجربی قوانین ماده موجود رو میسنجه و میپذیره شاید چیزی فراتر از اون باشه
.
اما اگه همه چیز رو مادی بدونیم
علم تجربی (علم مبتنی بر روشهای مادی و آزمایشپذیر) در توضیح برخی از جنبههای وجود انسان ناتوان است. این ناتوانی میتواند نشاندهنده محدودیتهای علم تجربی یا حتی وجود ابعادی غیرمادی (مانند روح) در انسان باشد
زیبایی :
هیچ چیزی ذاتا زیبا نیست ؟
|
از دید علم تجربی زیبایی نسبیه
یعنی زیبایی برای انسان نسبیه نه کلی ( بنظر من زیبایی یک سری چیز ها کاملا مطلق هست و به ذات انسان برمیگرده که ذاتش رو علم تجربی قبول نداره و میگه هر چیزی با تجربه بدست میاد یعنی چیزی از زمان تولد همراه انسان نیست )
علم تجربی (مثلاً روانشناسی تکاملی) میگوید درک زیبایی تحت تأثیر عوامل بیولوژیک (مانند تقارن صورت، نشانههای سلامت) و فرهنگی است. اما این نظریه نمیتواند توضیح دهد چرا برخی زیباییها (مثل طبیعت، هنرهای خاص) تقریباً برای همه انسانها جذابند، حتی اگر تجربه مشترکی نداشته باشند.
اگر زیبایی صرفاً نسبی بود، نباید هیچ الگوی جهانی در زیباییشناسی وجود داشته باشد، اما میبینیم که مثلاً تقارن یا رنگهای خاص در همه فرهنگها ارزش زیباییشناختی دارند. این میتواند نشاندهنده فطرت مشترک انسان باشد که علم مادی نمیتواند آن را کاملاً توضیح دهد.
اراده آزاد :
اراده آزاد ما توهم است ؟
|
از دید علم تجربی اراده آزاد نداریم ، توهمه!
کارای ما حاصل تصمیم گیری این مغز هست که خودش ترجیحات رو میده و قبل ما تصمیم میگیره ( حالا این ما کیه ؟) میگن همون مغز ، در علم تجربی اراده آزاد نداریم
درحالیکه ما خودمون اراده آزاد و داشتنش رو درک میکنیم و هر کاری رو با اختیار و اراده آنجام میدیم و این نشون دهنده وجودی در ما هست که از مغز استفاده میکنه
علم تجربی (عصبشناسی) میگوید تصمیمها قبل از آگاهی ما در مغز شکل میگیرند (مثلاً آزمایشهای Libet). اما این تفسیر یک مغالطه تقلیل گرایانه است:
اگر مغز همه چیز را تعیین میکند، پس چرا خودِ مفهوم "تصمیمگیری" معنا دارد؟ چرا احساس میکنیم کنترل داریم؟
علم نمیتواند توضیح دهد که "من" (خودآگاهی) چگونه از فعالیت نورونها ظهور میکند (مسئله دشوار آگاهی).
این شکاف میتواند نشاندهنده وجود عاملی غیرمادی (روح) باشد که از مغز به عنوان ابزار استفاده میکند، نه اینکه صرفاً محصول آن باشد.
اخلاق
نکشتن کودکان قراردادی است نه ذاتی ؟
|
از دید علم تجربی اخلاق همهچیزش نسبیه
تجاوز نکردن به کودک یا کشتار نکردن میشه گفت اینارو هر آدمی با فطرت خودش ناسازگار میبینه ذاتا و از آنجام دادن شون بدش میاد درحالیکه از نظر علمی چیزی به اسم فطرت نیست ، قرار داد کردیم که تجاوز و کشتار نکنیم همین ، نه اینکه اونا رو ذاتا بد بدونیم!
مثلا
ندزدیدن چیزی. درحالیکه کسی نمیفهمه به ما سود میرسه و به میلیون ها نفر ضرر رو نمیشه با علم توضیح داد و همه باید بدزدن.
درحالیکه تقریبا خیلیا این کارو نمیکنن ! شاید بیشتر از نصف .
علم تجربی (مثلاً جامعهشناسی) میگوید اخلاق محصول تکامل یا قراردادهای اجتماعی است. اما مثالهای (مثل حرمت تجاوز به کودکان) نشان میدهد برخی اصول اخلاقی جهان شمول هستند، حتی اگر در برخی جوامع نقض شوند.
این جهان شمولی را میتوان با فطرت اخلاقی (که در ادیان به آن اشاره شده) توضیح داد. حتی کودکان بدون آموزش نیز حس عدالت دارند (مطالعات پیاژه و کولبرگ).
علم نمیتواند توضیح دهد چرا برخی اعمال ذاتاً "زشت" احساس میشوند، در حالی که از دید تکاملی ممکن است به نفع فرد باشند (مثلاً دروغ گفتن برای نفع شخصی).
خود آگاهی
اگاهی ما حاصل چیست ؟
|
علم تجربی هیچ وقت آگاهی رو توضیح نداد ، هر بررسی که شد نتونست توضیح بده آقا این آگاهی از کجاست..
علم تجربی تا امروز نتوانسته توضیح دهد چگونه فعالیت مادی مغز به تجربه ذهنی (مثل احساس رنگ قرمز یا درد) منجر میشود. این مسئله به "گاف هارد" (گاف هارد مشکل) معروف است.
حتی اگر تمام فرآیندهای عصبی را توضیح دهیم، باز توضیح نمیدهد چرا این فرآیندها باید همراه با "آگاهی" باشند.
این شکاف عمیق نشان میدهد آگاهی ممکن است غیرمادی باشد یا حداقل با رویکردهای فیزیکی محض قابل توضیح نباشد.
عشق و فداکاری
عشق در دایره رفع نیاز جنسی و مالی است ؟
|
از نظر علمی عشق فقط یک واکنش شیمیایی در رفع نیاز جنسی و مالی و امنیتی است
.
اگر عشق فقط یک واکنش شیمیایی است، چرا برخی عشقها فراگیرنده هستند (مثل عشق به خدا، هنر، یا انسانهایی که هیچ نفع مادی ندارند)؟
چرا انسانها (و حتی حیوانات!) گاهی جان خود را فدا میکنند بدون هیچ دلیل تکاملی واضح؟
چرا عشق میتواند فراتر از غریزه جنسی باشد؟ (مثلاً عشق پاک مادر به فرزند، عشق عرفانی، یا عشق دو نفر بدون رابطه جنسی.)
علم نمیتواند توضیح دهد چرا عشق گاهی اصلاً با "منطق مادی" همخوانی ندارد!
ج) مثالهایی که علم نمیتواند توضیح دهد:
۱. عشق بدون رابطه جنسی: دو نفر که هیچ تمایل جنسی به هم ندارند، اما عمیقاً به هم وابستهاند.
۲. عشق یکطرفه: کسی که سالها عاشق است، بدون هیچ امید به پاسخ.
۳. عشق به حقیقت/زیبایی: مثلاً عشق یک عارف به خدا یا عشق یک هنرمند به هنر.
اینها با تئوریهای مادی قابل توضیح نیستند، اما با مفهوم روح کاملاً سازگارند.
اگر انسان را ترکیبی از بدن (ماده) + روح (غیرماده) بدانیم، عشق یکی از تجلیات روح است.
روح به دنبال اتحاد با زیبایی، حقیقت و خوبی است، نه صرفاً ارضای نیازهای مادی.
به همین دلیل است که عشق میتواند بیچشمداشت باشد (مثل عشق مادرانه) یا حتی آسیبزننده (مثل عشقی که به خاطرش جان میبازند).
کرم هوشمند وجود نور را میفهمد ؟ |
اگر روزی کرم ها هوشمند بشن کلا دو تا حس وجود خواهد داشت
بویایی و لامسه
و علوم تجربی آنها با همین دو حس سر و کار خواهد داشت
کرم هوشمند قادر به درک
رنگ، نور و دیداریها
صدا و ارتعاشات هوایی
گرما و سرما
امواج مغناطیسی، الکتریکی، رادیویی
خیلی از مواد و خواص شیمیایی
و... نخواد بود
اما این به این معنا نیست که آنها وجود ندارند
.
انسان هم ممکن است در محدودیت ادراکی باشد
انسانها هم تنها بخشی از واقعیت را درک میکنند:
ما امواج رادیویی، میدانهای مغناطیسی یا ذرات کوانتومی را مستقیماً حس نمیکنیم، فقط با ابزار آنها را کشف کردهایم.
چه بسا حقایقی فراتر از اینها وجود داشته باشد که هیچ ابزاری برای کشفشان نداشته باشیم.
مثلاً اگر "بُعد پنجم" یا "آگاهی کیهانی" وجود داشته باشد، اما هیچ تأثیری بر ماده نداشته باشد،
چگونه میتوان آن را بررسی کرد؟
پرسش کلیدی:
آیا ممکن است حقایقی مانند روح، معنا یا خدا وجود داشته باشند، اما خارج از محدودهی ادراک و ابزارهای مادی ما باشند؟
آیا علم تجربی میتواند "همهچیز" را توضیح دهد؟
علم مدرن بر این فرض استوار است که:
طبیعتْ بسته و مادی است (یعنی هیچ چیز خارج از قوانین فیزیک وجود ندارد).
اما این یک فرض فلسفی است، نه یک نتیجهی علمی!
مثالهای نقض:
آگاهی: چگونه ماده به تجربهی ذهنی منجر میشود؟ (مسئله دشوار آگاهی).
ریاضیات: چرا قوانین ریاضی (که انتزاعی هستند) بر جهان فیزیکی حاکمند؟
اخلاق: چرا برخیاصول اخلاقی جهانشمول به نظر میرسند، در حالی که از فیزیک قابل استخراج نیستند؟
اگر علم تجربی نتواند اینها را توضیح دهد، آیا باید نتیجه بگیریم که وجود ندارند؟ یا اینکه علم محدود است؟
پایان .