مرد سفید ی مغازه بستنی فروشی باز کرد با بستنی های متنوع و انواع میوه ها و مخلوط کن
افراد ازش خرید میکردن و خیلی خوشحال بود
ی بعد از ظهر که داشت برای ی خانوم معجون آماده میکرد سر و کله پلنگ صورتی پیدا شد
صورتی با دیدن این مغازه خیلی شاد شد و خودش ۴ اسکوپ بستنی برای خودش ریخت
اون خانوم ک اونجا بود متعجب شد ولی پلنگ صورتی بهش ی لبخند بامزه زد و رفت
قدم میزد و از لیس زدن بستنی لذت میبرد
مرد سفید که لبخند به چهره داشت متوجه شد بستنی ها کم شده و غضب کرد فکر میکرد اون خانوم یواشکی خورده
ولی خانومه مشخصات پلنگ صورتی رو گفتش و توضیح داد کار کی بوده!
بعدش مرد سفید سگش رو گذاشت دم مغازه و بهش گفت هر کی اومد یواشکی چیزی برداره سر و صدا کنه
شب شد...
یکی بود از مرد سفید بستنی خرید و رفت
بعد مرد سفید (همون دماغ گنده تو کارتون پلنگ صورتی رو میگما) رفت ی گوشه داخل مغازش نشست و مجله میخوند
پلنگ صورتی پاورچین پاورچین حرکت کرد به سمت مغازه تا بازم بستنی برداره
سگ که ی گوشه کنار بستنی فروشی خوابیده بود متوجه شد و هاپ هاپ!
بعد مرد سفید بلند شد که ببینه چخبره پلنگ صورتی خیلی به موقع بستنی رو به سمت سگ پرت کرد و در رفت
سگ بستنی ای شد برای همین مرد سفید فکر کرد خود سگ اومده سر وقت بستنیا
سگ ی لبخند تلخ زد و مرد سفید بهش اشاره زد که دیگه بهتره بره بخوابه
فردا از راه رسید و بازم افراد مختلفی میومدن و بستنی و آبمیوه میخریدن
سگ چشمش به ی رنگ صورتی خورد حتما فکر کرد پلنگ صورتیه و به سمتش حمله کرد و شلوار صورتی اون خانوم رو پاره کرد!
بعدش ک دید ی خانومه خیلی شرمنده شد اون خانوم ک خیلی ناراحت شده بود از اونجا رفت
و مرد سفید به سگ گفت دیگه از اینجا بره
ولی وقتی مرد سفید رفت استراحت کنه سگ دوباره اومد نگهبانی بده
بازم پلنگ صورتی اومد تا چیزی بخوره ولی ی ترفند جالب زد! با کار دستی یچیز شبیه مرد سفید درست کرد زد به صورتش بعد خیلی راحت برای خودش آب پرتقال خنک ریخت (به به!)
و سگ رو ناز کرد سگه هم خیلی ذوق کرد
بعدش ک پلنگ صورتی داشت راه می رفت و خیلی ریلکس آب پرتقال می خورد سگ وقتی دم پلنگ رو دید شک کرد و حمله کرد
آب پرتقال از دست پلنگ صورتی پرت شد و پشت ی درخت قایم شد
همون لحظه از اون ور درخت مرد سفید ظاهر شد! سگ با پلنگ صورتی اشتباهش گرفت و گازش گرفت
مرد سفید دیگه خیلی عصبانی شد و دویید دنبال سگ
پلنگ صورتی هم (که دیگه نقاب مرد سفید رو درآورده بود) نظاره گر بود با خیال راحت آب پرتقال مینوشید