مطلب ارسالی کاربران
دوشنبه های حسنی
حسن، پسری است که برخلاف بیشتر قهرمانهای قصههای عامیانه، تنبل و کمجرأت است و از آنجا که مو ندارد، او را «حسن کچل» صدا میزنند. مادرش بسیار او را دوست دارد و همهچیز برایش فراهم میکند، اما از بیکاری و بیعرضگی او دلگیر است.
روزی مادر به او میگوید که اگر میخواهد به جایی برسد، باید کاری کند و زنی بگیرد. حسن که تا آن زمان کاری از پیش نبرده، تصمیم میگیرد راهی شود تا بخت خودش را بیازماید. در طول راه با موقعیتها و آدمهای مختلف روبهرو میشود؛ گاهی دچار دردسر میشود، گاهی از زیر بار مسئولیت شانه خالی میکند، و گاهی به کمک شانس یا حیلهای ساده از مخمصه میگریزد.
در بیشتر روایتها، حسن عاشق دختری زیبا میشود و برای رسیدن به او باید چالشهایی را پشت سر بگذارد؛ چالشهایی که در ظاهر از توان او خارجاند، اما بهکمک هوش، شانس یا کمک دیگران از پسشان برمیآید. در پایان، حسن کچل که در آغاز بیعرضه و وابسته بود، کمکم به فردی مستقلتر تبدیل میشود و به وصال محبوبش میرسد.