ی شب برفی بود دقیقا مثل الان ۱ شب تو سال ۸۷
یدفعه کامپیوتر رو روشن کردم خوابم نمیبرد ویندور داشت بالا میومد خیلی تصادفی به بخش عکس هایی ک بابام نگه میداشت تو کامپیوتر دسترسی پیدا کردم چون من نمیدونستم کجان و دیدم تعجب کردم اون سگ زرده ک تو کامپیوتر فکر میکرد برام آورد
بعد یهو عکس آرم بارسا و چلسی رو دیدم و برام خیلی جالب بود!
یدفعه رفتم ی بخش دیگه این عکس مسی رو دیدم و اون آدم بارسا رو پیرهنش دیدم خیلی از مسی خوشم اومد خیلی بهترین لحظه عمرم بود با ذوق و شوق زیادی سریع رفتم مداد رنگی و پاکن و ماکن و مداد و چسب و کاغد و سیب زمینی پیاز هم آوردم بعد آرم بارسا رو کشیدم دور کاغذ قیچی کردم آرم درآوردم چسبوندم لباسم رفتم رو مبل شروع کردم پریدن بالا پایین
بعد والدز کبیر یهو ظاهر شد کلی راجب مسی و بارسا حرف زدیم و پلیاستیشن آورد بازی کردیم انقدر سرد بود هر کدوم ی پتو کشیدیم والدز پتوی زرد من قرمز
بعد خیلی کیف داد کلی برف نشست وای چ روزهایی بود
صبح آدم برفی مدل مسی درست کردیم
ویکتور وقتی با مسی و ژاوی و هانری و اینا حرف میزد یا اینیستا و اینا تلفن رو به من هم میداد و با همه بازیکن های تیم مسی خیلی زود رفیق شدم