مقدمه: دعوای دوتا فکر و سبک بازی
اگه به یوونتوس نگاه کنید، میبینید که یه دوره آلگری بود، یه دوره کوتاه پیرلو اومد و دوباره آلگری برگشت. این رفت و برگشتها یه جورایی نشون میده که باشگاه بین دوتا سبک مربیگری کاملاً متفاوت گیر کرده بود. از یه طرف، آلگری یه مربی نتیجهگرا و عملگرا بود. یعنی مهمترین چیز براش برنده شدن بود و زیاد هم به اینکه تیمش چه شکلی بازی میکنه، گیر نمیداد. رویکردش رو میشه یه جور "رویکرد ارتباطگرا" (Relationist) دونست. یعنی به بازیکنهاش آزادی میداد تا تو زمین خودشون ارتباط برقرار کنن و بر اساس اتفاقات بازی تصمیم بگیرن، نه اینکه سفت و سخت از یه تاکتیک از پیش تعیین شده پیروی کنن. در مقابل، آندرهآ پیرلو، با توجه به اینکه خودش یه بازیساز خفن بود، یه سبک ایدهآلیستی و "موقعیتگرا" (Positionalist) رو آورد که خیلی روی کنترل مالکیت توپ، نظم تیمی و پاسهای دقیق و مهندسیشده تأکید داشت.
این گزارش نشون میده که موفقیتهای بزرگ آلگری تو دوره اولش به خاطر این بود که میتونست سبک بازیش رو با تواناییهای بازیکنهاش هماهنگ کنه. اما پروژه ایدهآلیستی پیرلو با چند تا مشکل اساسی روبرو شد؛ مثلاً اینکه خودش تجربه مربیگری بزرگسالان رو نداشت و اون فلسفه پیچیدهای که تو ذهنش بود، با یه تیم مسن و در حال تغییر جور درنمیاومد. در نهایت، برگشتن آلگری به یوونتوس مثل این بود که بخوان دوباره برگردن به یه راه امن و جوابپسداده. هرچند تو دوره دومش دیگه به اون موفقیتهای قبلی نرسید، ولی سبک عملگرایانهاش برای مدیریت یه تیم با کلی محدودیت، مناسبتر بود.
یوونتوسِ ماسیمیلیانو آلگری – عملگرا و منعطف
سبک مربیگری آلگری رو میشه "ارتباطگرا" توصیف کرد. یعنی برعکس مربیهایی که تیمشون رو مثل یه ربات برنامهریزی میکنن و بازیکنها باید فقط دستورات رو اجرا کنن، آلگری به بازیکنهاش اجازه میداد که تو زمین آزاد باشن و خودشون تصمیم بگیرن. این سبک باعث میشد تیمش غیرقابل پیشبینی باشه، هرچند گاهی هم باعث بینظمی میشد.
این رویکرد آلگری تو جمله معروفی که خودش میگفت "کورتوموسو" (cortomuso) یا "بردن با یه نوک بینی" خلاصه میشه، که اشاره به پیروزیهای نزدیک تو مسابقات اسبدوانی داره. این جمله نشون میده که مهمترین چیز برای آلگری بردن بود، حتی اگه تیمش بازی جذابی نمیکرد. اما جالبه بدونید که با وجود این شهرت، یوونتوس تو دو فصل زیر نظر اون، بالاترین آمار گلزنی باشگاه رو از سال ۱۹۳۰ ثبت کرد و تو سه تا از هفت فصلی که یوونتوس بالای ۱۰۰ گل زده، اون سرمربی بوده. این آمار که شاید اولش عجیب به نظر برسه، در واقع نشوندهنده انعطافپذیری آلگریه. اون از یه تاکتیک ثابت متنفر بود و سبک سیال و منعطفش باعث میشد که از نقاط ضعف حریفها استفاده کنه. آمار گلزنی بالای تیم هم به خاطر همین انعطافپذیری و البته کیفیت بازیکنهایی مثل کارلوس توز، دیبالا، هیگواین و رونالدو بود که آلگری سبک بازیش رو با تواناییهای هجومی اونا هماهنگ میکرد.
تاکتیکهای انعطافپذیر: از دفاع محکم تا حمله سیال
یوونتوس آلگری تو دفاع یه "بلاک میانی" میساخت و خیلی کم به پرسینگ بالا رو میآورد. تیمش با یه بلوک دفاعی فشرده و منظم، حریف رو مجبور میکرد از کنارهها حمله کنه و با پرس تو نیمه خودشون، توپ رو پس میگرفتن. گاهی اوقات، برای دفاع، خط دفاعیشون رو با عقب اومدن مدافعان کناری به یه خط پنج نفره تبدیل میکردن. تو دوره اول آلگری، استفاده از سیستم ۲-۵-۳ با حضور سه مدافع وسط افسانهای (بارتزالی، بونوچی و کیهلینی) خیلی رایج بود و تو دوره دومش هم از همین سیستم به همراه ۲-۴-۳-۱ و ۲-۵-۳ استفاده میشد.
اما ساختار دفاعی فقط شروع کار بود. تو حمله، تیم کاملاً سیال و منعطف بود. یوونتوس تو فاز اول حمله معمولاً با سیستم ۱-۴-۴-۲ یا ۱-۴-۳-۳ بازی میکرد و تو فاز آخر به ۱-۵-۳-۲ یا ۱-۵-۲-۳ تغییر میکرد. این تغییرات به خاطر چرخشهای مداوم بازیکنها بود، مثلاً گاهی یکی از وینگرها میرفت تو جای مهاجم، یه هافبک وسط جای اونو تو کنارهها پر میکرد و مهاجم دیگه برای بازیسازی عقب میاومد. آلگری برای رد شدن از خط دفاع حریف، از پاسهای عمودی و سریع هم استفاده میکرد.
نقشهای کلیدی بازیکنها زیر نظر آلگری: آزادی برای بازیسازهای نابغه
نقش "مهاجم کاذب" یا تارکوئیستا تو سیستم آلگری خیلی مهم بود و بهترین شکلش رو پائولو دیبالا ایفا میکرد. این بازیکن عقب میاومد تا بین خطوط فضای خالی پیدا کنه و مثل یه بازیساز عمل کنه. خود دیبالا هم گفته که مربیگری آلگری تو دو مقطع از زندگیش خیلی مهم بوده و بهش کمک کرده تا از یه جوون بیتجربه به یه ستاره پخته تو یه تیم پر از قهرمان تبدیل بشه. نقش "مهاجم هدف" هم تو سیستم آلگری مهم بود. مهاجمهایی مثل ولاهوویچ یا موراتا با مشغول کردن مدافعها، فضا رو برای بازیکنهای پشت سرشون باز میکردن تا بتونن با پاسهای عمودی به سمت محوطه جریمه حرکت کنن.
شانسی روی یک استیکر آتیشی بزن ببین چی برات میاد
🔥 __ 🔥 __ 🔥 __ 🔥 __ 🔥 __ 🔥 __ 🔥
یوونتوسِ آندرهآ پیرلو – ایدهآلگرای کمتجربه
دوره یکساله پیرلو تو یوونتوس با یه سبک بازی کاملاً متفاوت از آلگری بود که ریشه تو هویت خودش به عنوان یه بازیساز داشت. سبک پیرلو روی کنترل بازی از طریق مالکیت توپ و ساختاردهی دقیق بنا شده بود. اون دنبال این بود که با "مثلثها و لوزیهای پاسکاری" یه جورایی پاسها رو مهندسی کنه و تیمش بتونه با صبر و حوصله از عقب زمین بازی رو بسازه. این رویکرد که توش بازیکنها مدام برای پیدا کردن فضا جابهجا میشدن، تلاشی بود برای اینکه دیدگاهش به عنوان یه بازیکن رو به مربیگری منتقل کنه. پیرلو به عنوان یه هافبک بازیساز عقبکشیده، همیشه ریتم بازی رو کنترل میکرد و برای همتیمیهاش زاویه پاس درست میکرد. پس عجیب نیست که به عنوان یه مربی هم دنبال تیمی بود که دقیقاً همونطور که تو ذهنش بود، بازی کنه. این ایدهآلگرایی، وقتی با بیتجربگیاش تو مربیگری بزرگسالان قاطی شد، یه نقطه ضعف بزرگ براش ساخت.
ساختار تاکتیکی و خلاقیت
تیم پیرلو تو دفاع و حمله دو تا ساختار متفاوت داشت. وقتی توپ رو نداشتن، با یه سیستم ۲-۴-۴ فشرده دفاع میکردن. اما وقتی توپ دستشون بود، این ساختار به ۲-۱-۴-۳ تغییر میکرد تا تو خطوط اولیه برای بازیسازی برتری عددی داشته باشن. پیرلو به خاطر ایدههای جدیدش شناخته میشد. بارزترین نمونهاش، استفاده از مدافعان کناری (دانیلو و الکس ساندرو) بود که میاومدن وسط زمین تا یه "لوزی پنج نفره تو خط میانی" بسازن. این کار جسورانه با هدف تسلط بر وسط زمین و آماده شدن برای ضدپرس طراحی شده بود. تو پرس هم پیرلو دنبال پرسینگ بیدلیل نبود. پرس تیمش زمانی شدید و هجومی میشد که حریفها وارد یکسوم میانی زمین میشدن و هدف اصلیش این بود که با پوشش فضاها، حریف رو مجبور به پاسهای بلند کنن.
مشکلات: کمتجربگی و یه تیم پیر و پاتال
رسانهها و کارشناسها اغلب پیرلو رو یه مربی تازهکار میدونستن که هنوز "شاگردی" نکرده. مشکل بزرگترش، یه تیمی بود که خیلی به بازیکنهای قدیمی و باتجربه مثل کیهلینی، بونوچی، کوادرادو و رونالدو وابسته بود. تو یه بازی مهم لیگ قهرمانان، شش تا از بازیکنهای اصلی یوونتوس بالای ۳۰ سال سن داشتن. این یه تناقض بزرگ بود: اون فلسفه پیچیده و مبتنی بر چرخش پیرلو که نیاز به هوش تاکتیکی و آمادگی بدنی بالا داشت، با محدودیتهای فیزیکی یه تیم مسن جور درنمیاومد. تیمی که به خاطر سن بالا استقامتش کم شده بود، نمیتونست ایدههای پیچیده و پر سرعت پیرلو رو اجرا کنه. این ناسازگاری بین فکر مربی و وضعیت بازیکنها، یکی از دلایل اصلی ناکامی نسبی پیرلو بود.
تحلیلهای تاکتیکی بیشتر در رامی کالا 🔥
مقایسه رودررو – عملگرا در برابر ایدهآلیست
تو این بخش، این دوتا مربی رو به شکل مستقیم با هم مقایسه میکنیم تا تفاوتهای اصلیشون رو بفهمیم.
شاخص |
ماسیمیلیانو آلگری (دوره اول) |
آندرهآ پیرلو |
فلسفه اصلی |
عملگرا و نتیجهگرا؛ تمرکز روی بردن و آزادی عمل بازیکنها |
ایدهآلگرا و ساختارگرا؛ تمرکز روی مالکیت و کنترل بازی |
چیدمان دفاعی |
بلوک میانی منعطف (۲-۴-۴، ۲-۵-۳) که بر اساس حریف تغییر میکرد |
۲-۴-۴ فشرده و منظم |
چیدمان هجومی |
چرخشهای سیال و بیساختار (مثلاً ۱-۵-۳-۲) |
۲-۱-۴-۳ ساختاریافته برای برتری عددی |
روش بازیسازی |
با پاسهای عمودی و ترکیبهای نفر سوم |
مالکیت صبورانه و پاسهای کوتاه با استفاده از مثلثها و لوزیها |
استراتژی پرس |
پرس تو نیمه خودشون و بلوک میانی |
پرس انتخابی و تهاجمی تو یکسوم میانی زمین |
نقش دیبالا |
مهاجم کاذب؛ آزادی برای عقب اومدن و بازیسازی |
نقشی کمتر مشخص و موفق |
نقش مدافعان کناری |
باز کردن عرض زمین و همکاری با مهاجمها |
چرخش به وسط زمین برای ساختن لوزی خط میانی |
مشکلات کلیدی |
هماهنگی با کیفیت و تغییرات بازیکنها (مثل اومدن رونالدو) |
بیتجربگی مربی، تیم پیر و پاتال و فلسفه نامناسب |
شاخص عملکردی (KPI) |
ماسیمیلیانو آلگری (دوره اول) |
آندرهآ پیرلو |
دوره فعالیت |
۲۰۱۴-۲۰۱۹ |
۲۰۲۰-۲۰۲۱ |
مجموع مسابقات |
۲۷۱ بازی |
۴۰ بازی لیگ |
درصد برد |
70.48% |
74.74% تو لیگ (درصد برد کونته 72.81%) |
قهرمانی سری آ |
۵ عنوان |
۰ عنوان |
قهرمانی کوپا ایتالیا |
۴ عنوان |
۱ عنوان |
فینال لیگ قهرمانان |
۲ فینال (۲۰۱۵ و ۲۰۱۷) |
۰ فینال |
نکات کلیدی |
دو فصل با بالاترین آمار گلزنی تاریخ باشگاه |
فقط تونست مقام چهارم سری آ رو بگیره |
تفاوت تو نقش بازیکنهای اصلی و نتایج
یکی از مهمترین تفاوتها این بود که چطور از بازیکنهای اصلی استفاده میکردن. پائولو دیبالا زیر نظر آلگری به عنوان یه «مهاجم کاذب» که آزادی کامل برای عقب اومدن و خلق موقعیت داشت، یه بازیکن کلیدی بود. اما تو سیستم پیرلو، دیبالا حال و روز خوبی نداشت، شاید چون نمیتونست خودش رو با اون سیستم جدید وفق بده. حضور کریستیانو رونالدو هم یه تفاوت اساسی بود. پیرلو مجبور بود سیستمش رو حول محور اون بچینه که این کار انعطافپذیریش رو کم میکرد. در مقابل، دوره دوم آلگری با رفتن رونالدو شروع شد که آلگری رو مجبور کرد یه رویکرد جدید با بقیه مهاجمها بسازه. در نهایت، آلگری تو دوره اولش نتایج خیلی بهتری گرفت، با پنج قهرمانی متوالی تو سری آ و دو فینال لیگ قهرمانان، در حالی که پیرلو با یه مقام چهارمی تو لیگ و یه کوپا ایتالیا نتونست انتظارات رو برآورده کنه.
آمار و تحلیلهای بیشتر در رامی کالا 🔥
نتیجهگیری
تغییرات یوونتوس از آلگری به پیرلو و دوباره برگشتن به آلگری، فقط عوض کردن مربی نبود، بلکه نشوندهنده یه بحران هویتی تو باشگاه بود. یوونتوس از یه فلسفه سنتی و موفق آلگری که روی برنده شدن و سازگار بودن تأکید داشت، رفت به سمت یه سبک مدرنتر و جاهطلبانهتر زیر نظر پیرلو. اما همونطور که آمار و تحلیلها نشون میده، این آزمایش به خاطر ناسازگاری دیدگاه ایدهآلیستی پیرلو با محدودیتهای یه تیم مسن و کمتجربگی خودش تو مربیگری، شکست خورد. در آخر، برگشتن به آلگری مثل این بود که بخوان برگردن به یه راه قابل اعتماد و آشنا. با وجود اینکه دوره دوم آلگری به اندازه دوره اولش موفق نبود، اما رویکرد منعطف و عملگرایانهاش نشون داد که برای مدیریت یه تیم در حال گذار که از نظر ترکیب و آمادگی بدنی مشکل داره، مناسبتر از یه فلسفه سفت و سخت و ایدهآلیستیه. به طور کلی، عملکرد آلگری و پیرلو نشون میده که موفقیت تو فوتبال فقط به ایدههای نوآورانه بستگی نداره، بلکه به توانایی مربی تو هماهنگ کردن اون ایدهها با واقعیتهای تیمش هم مربوط میشه.
برای مطالب بیشتر کلیک کن 🔥