در دنیایی که همه وانمود میکنند همهچیز را میفهمند، ما جسورانه تصمیم گرفتیم که نفهمیدن را جشن بگیریم. اما نه هر نفهمیدنی؛ ما درباره نفهمیدنی حرف میزنیم که حتی خودمان هم نمیفهمیم که نفهمیدیم. این مقاله، راهنمایی است برای آن دسته از افراد که با افتخار در مسیر «نفهمیدنِ نفهمیدن» قدم میزنند.
بخش اول : تشخیص اولیه نفهمیدن
اولین قدم برای فهمیدن اینکه نمیفهمیم، این است که بفهمیم که نمیفهمیم. اما اگر نمیفهمیم که نمیفهمیم، چطور بفهمیم؟راهحل ساده است: وقتی در جلسهای هستید و همه با سر تکان دادن موافقت میکنند، شما هم با سر تکان بدهید. اگر بعد از جلسه کسی از شما پرسید «نظرت درباره اون بخش چی بود؟» و شما گفتید «خیلی عمیق بود»، بدانید که شما در مرحله اول نفهمیدن هستید.
بخش دوم : نشانههای بالینی نفهمیدنِ نفهمیدن
- لبخندهای بیدلیل در بحثهای فلسفی
اگر در بحثی درباره هستی، وجود، یا کوانتوم شرکت کردید و فقط لبخند زدید، شما در مرحله پیشرفته نفهمیدن هستید.
- استفاده از واژههای سنگین بدون درک معنایشان
مثلاً گفتن جملهای مثل «این پارادایم اپیستمولوژیک در بستر دیالکتیک پستمدرن قابل تحلیل نیست» بدون اینکه حتی بدانید «دیالکتیک» یعنی چی.
- تکرار جمله «من کاملاً متوجهام» با صدای آرام و مطمئن
این جمله، رمز عبور ورود به باشگاه نفهمیدنِ نفهمیدن است.
بخش سوم : تکنیکهای حرفهای برای ادامه نفهمیدن
- استفاده از اصطلاحات انگلیسی در وسط جمله فارسی
مثلاً بگویید: «من فکر میکنم این موضوع یه جورایی خیلی abstract هست و باید با یه approach دیگه بهش نگاه کنیم.»
- پرسیدن سوالهای بیربط برای منحرف کردن بحث
وقتی بحث به جایی رسید که مغزتان خاموش شد، بپرسید: «راستی کسی میدونه چرا گربهها موقع خواب خرخر میکنن؟»
- نوشتن مقاله درباره نفهمیدن بدون اینکه خودتان بفهمید چی نوشتید.
بخش چهارم : مزایای نفهمیدنِ نفهمیدن
- آرامش ذهنی
وقتی نمیفهمید که نمیفهمید، هیچ استرسی ندارید. چون اصلاً نمیدانید که باید استرس داشته باشید.
- اعتماد به نفس کاذب اما شاد
شما با اعتماد به نفس کامل در جلسات شرکت میکنید، چون هیچکس نمیداند که شما نمیدانید که نمیدانید.
- توانایی شرکت در هر بحثی بدون نیاز به دانش
شما استاد «سر تکان دادن» و «آه کشیدن عمیق» هستید.
بخش پنجم : چطور بفهمیم که بالاخره فهمیدیم که نمیفهمیم؟
این مرحله، خطرناکترین مرحله است. چون ممکن است باعث شود که بخواهید چیزی را واقعاً بفهمید. و این یعنی پایان دوران طلایی نفهمیدن.
اگر روزی به خودتان گفتید: «من فکر میکنم باید بیشتر مطالعه کنم»، بدانید که در آستانه فهمیدن هستید. فرار کنید! به اولین جلسهای بروید که موضوعش «فراواقعیت در ساختارهای پساانسانگرایانه» است و دوباره خودتان را گم کنید.
در پایان، به یاد داشته باشید: نفهمیدن یک هنر است. اما نفهمیدنِ نفهمیدن، شاهکار است. پس با افتخار در مسیر تاریک و مبهم نفهمی قدم بزنید، چون در این مسیر، هیچکس از شما سوال نمیپرسد.