جورج بست کمی قبل از مرگش نوشت: «مثل من نمیرید.» و در بلفاست جایی هست که لااقل میتوانید چند ساعت مثل او زندگی کنید: خانه پدری بست اکنون یک موزه- اقامتگاه در بلفاست است. آندریاس بوک خبرنگار آلمانی در آستانه بازی آلمان ایرلندشمالی، یک شب را در خانه جرج بست گذرانده...
مردم بلفاست به دو چیز افتخار میکنند: کشتی تایتانیک که بین سالهای ۱۹۰۹ تا ۱۹۱۲ در اینجا ساخته شد و جورج بست، بزرگترین فوتبالیست ایرلند شمالی در تمام دوران و چیزی بیش از آن...
تقریبا در جای جای شهر، ردیاز بست به چشم میخوردی؛ به محض اینکه به بلفاست میرسم، او با حروف بزرگ نئونی به من خوشامد میگوید. فرودگاه به نام جرج بست نامگذاری شده است. در شرق بلفاست، میتوانید چندین نقاشی دیواری از بست را ببینید و در مرکز شهر ساختمانی در حال ساخت است که به زودی به هتل بزرگ جرج بست تبدیل خواهد شد. در قفسه فروشگاههای موسیقی، آلبومهایی با عکس جورج بست چیده شده و در ویترین، میتوانید تک آهنگ «پسر بلفاست» از دان فردون را که ادای دین به بست است، پیدا کنید. در فروشگاهها، آبجو و چیپس با برند جورج بست به چشم میخورد و حتی آقای صندوقدار هم کنار اتیکت خود برچسبی با نام جرج بست چسبانده.
البته این خیلی هم غیرمعمول نیست. کدام شهری است که اسطورههای خود را به نمایش نگذارد؟ بوینوس آیرس، غرق در نام دیگو آرماندو مارادوناست؛ در لیورپول، از هر جا صدای بیتلز به گوش میرسد و حتی در مادیرا، مجسمهای که قرار است کریستیانو رونالدو باشد به شما پوزخند میزند (حداقل، این چیزی است که سازنده آن میگوید!).
جرج بست مقابل خانه پدری
کشور بست، شهر بست، خانه بست
خانهای که جرج بست در آن زندگی میکرد، در جنوب شرقی شهر، در خیابان ۱۶ قرار دارد. خانهای ساده با آجرهای قرمز، قاب پنجرههای سفید و درِ ورودی آبی رنگ در محلهی کارگرنشین شهر. یک تابلوی کوچک روبروی آن نشان میدهد که چه کسی قبلا اینجا زندگی میکرده است:
خانهی خانوادگی اسطورهی فوتبال، جورج بست
بستها در اوایل سال ۱۹۴۸، زمانی که جرج ۱۸ ماهه بود، به این خانه نقل مکان کردند و تا ۱۵ سالگی جرجی، زمانیکه او که به منچستر یونایتد پیوست، ساکن آن بودند. بعدها، جرج بست مشهور و ثروتمند بارها به پدرش پیشنهاد داد که خانهای جدید و بزرگتر برای خود بخرد، اما دیکی بست امتناع میکرد. سه سال پس از مرگ آقای بست پدر، در سال ۲۰۱۱، یک موسسه خیریه خانه را قبل از اینکه برای همیشه توسط بساز بفروشهای اطراف خیابان بلعیده شود، خریداری کرد. امروزه، این خانه ترکیبی از موزه و یک اقامتگاه توریستی است و میتوان برای یکی دو شب در آن اقامت داشت. بهترین جا برا استراحت شب قبل از بازی آلمان برابر ایرلندشمالی.
به محض ورود به آن با پیتر مککیب، مواجه میشوید. سرایدار خانه، در باغ منتظر شماست. یک دایره المعارف کامل از زندگی جرج بست.
در ورودی ساختمان، روی تابلویی زندگینامه جرج بست روی یک تابلو نوشته شده:
جرج بست از سال ۱۹۶۳ تا ۱۹۷۴ برای منچستر یونایتد ۴۷۰ بازی انجام داد. او دو بار قهرمانی لیگ انگلیس و یک بار فاتح جام باشگاههای اروپا شد. در سال ۱۹۶۸، او توپ طلا را برد. پله درباره او گفت: "جرج بست بزرگترین فوتبالیست جهان بود." در بلفاست میگویند: "Maradona good Pele better George best." او اولین ستاره پاپ فوتبال بود؛ برخی او را پنجمین بیتل مینامیدند. او بعدها برای چند تیم آمریکایی و در استرالیایی بازی کرد و بیشتر وقت خود را در مهمانیها و کلوپهای شبانه گذراند. بست در سن ۵۹ سالگی در اثر مصرف بیش از حد الکل درگذشت. ۱۰۰۰۰۰ نفر در سال ۲۰۰۵ در مراسم تشییع جنازه او شرکت کردند. جرج تا سال ۱۹۶۱ در خیابان بورن زندگی میکرد و سپس به منچستر نقل مکان کرد.
اما من ترجیح میدهم به جای این کلیشههای خشک و بی روح با پیتر ، گپ بزنم و به داستانهای او گوش دهم. در راهرو، یک تلفن غولپیکر قدیمی جا خوش کرده و که انتظار دارید همین الان با آن صدای زنگ نخراشیده، یک دوست، یا یک آشنای قدیمی با شما تماس بگیرد. روزنامههای قدیمی در اتاق نشیمن افتادهاند، از روزنامههای محلی بلفاست و تصاویر پسر نوجوان خوشروی با لباس سبزرنگ تا مردی در کتهای چرم در کنار دختران در منچستر بزرگ. کارنامههای مدرسه جرجی، گزارش مربی ورزشی او در 10 سالگی، برنامه بازیهای منچستریونایتد، نامهها و کارت پستالها همگی اینجا قرار دارند. وقتی او با تیم جوانان منچستریونایتد در سن سباستین اسپانیا به اردو رفته بود، برای والدینش نوشت:
هوا و دختران اینجا فوقالعاده هستند. پسر شما جرج.
بالای شومینه ساعتی قرار دارد که برای همیشه روی ساعت ۳:۰۴ بعد از ظهر ایستاده است، یادآور ۶ فوریه ۱۹۵۸، زمانی که هواپیمای حامل تیم منچستر یونایتد در فرودگاه مونیخ سقوط کرد. سپس یک آشپزخانه تماما دهه پنجاهی که یک میتوانید مادر جرجی را با یک پیشبند گلدار در حال سرخ کردن سیب زمینی برای فرزندش در آن تصور کنید.
باغ، چمنزاری به ابعاد حدودی ۲۰ در ۸ متر، فضای مناسبی برای شوت کردن توپ است. جرج در کودکی همیشه قفل برنجی در یا کلیدهای برق را هدف میگرفت. پیتر میگوید:
متاسفانه هدف گیری او آنقدر خوب بود که همیشه قفل و کلیدها خراب میشد.
بعدها، وقتی بست مشهور شد، برای فرار از طرفدارانی که جلوی در ورودی را محاصره کرده بودند، از روی دیوار همین باغ پشت خانه، مخفیانه به داخل حیاط میپرید.
من یک نابغه پیدا کردم
بست در زمین بازی، معمولا گلهایش را به یک روش میزد؛ دو یا سه بازیکن حریف را با ظرافت دریبلها و قدرت بدنی و سرعت خود از پیش رو بر میداشت، دروازهبان را فریب میداد و توپ را به قعر دروازه میفرستاد. او تلفیقی از 4 بازیکن مختلف بود: آزادی یک شماره 5، دیوانگی یک شماره 7، گلزنی شماره 9 و رهبری بازیکن شماره 10. او در یک بازی 6 گل مقابل نورثهمپتون زد و در فینال جام باشگاههای اروپا در سال ۱۹۶۸، گل برتری را در وقت اضافه به ثمر رساند. برای بسیاری این مهمترین گل تاریخ باشگاه منچستریونایتد است. دروازهبان من یونایتد و همتیمی بست در آن فینال پت کرراند، درباره بست گفت:
رقبا سعی میکردند هر طور شده او را متوقف کنند، و ابایی از خطا کردن نداشتند زیرا میدانستند اگر او به نزدیکی دروازه برسد کارشان تمام است

امروزه، تا نام جرج بست میآید، بسیاری فقط همین یک جمله را به یاد میآورند:
من پول زیادی را صرف الکل، زنان و ماشینهای لوکس کردم و بقیه را به سادگی هدر دادم.
اما در خانه بست نقل قول دیگری درباره او روی دیوار نقش بسته:
فکر کنم یک نابغه پیدا کردی...
اینها کلماتی بودند که باب بیشاپ، رئیس استعدادیابهای منچستر یونایتد، پس از دیدن بست جوان در یک زمین فوتبال محلی، به مت بازبی تلگراف کرد. پیتر میگوید:
این شروع یک تاریخ بود.
بست، مانند پدر و پدربزرگش، از طرفداران پروپاقرص باشگاه محلی گلنتوران بود. آنها اغلب به ورزشگاه اووال میرفتند و وقتی بست به سنی رسید که برای تست بازی راهی باشگاه شد، مربی او را به دلیل جثه کوچکش نپذیرفت. بست تا سال ۱۹۸۲، و در صدمین سالگرد گلنتوران، برای باشگاه مورد علاقهاش بازی نکرد. تا روزی که او در یک بازی نمادین میان گلنتوران در ورزشگاه اووال مقابل منچستر یونایتد به میدان رفت.
بنابراین در خانه چیز زیادی از گلنتوران نیست.در طبقه اول خانه بست، یک توالت کوچک وجود دارد. پیتر میگوید:
این چیز لوکسی به حساب میآید، توالت اکثر خانهها در باغ بود.
همچنین سه اتاق خواب در این طبقه وجود دارد: اتاق خواب والدین، اتاق خواب خواهر و برادرها و اتاق خواب قدیمی دوران کودکی جرج. از پنجره آنجا، میتوانید نورافکنهای استادیوم قدیمی راگبی ریونهیل را ببینید. یک ست کامل لباس ولورهمپتون واندررز دهه 1950، روی یک صندلی راحتی پهن شده است. ولورهمپتون دهه 50 با بیلی رایت تیم مورد علاقه بست جوان در لیگ انگلیس بود. روی دیوار پوستری از فیلم مورد علاقهاش، «اسپارتاکوس»، آویزان است و در کنار تخت، رادیویی است که او برای گوش دادن به مسابقات لیگ دسته اول انگلیس از آن استفاده میکرد.
پس از توضیح درباره همه اینها، پیتر خداحافظی میکند و من با بست تنها میمانم. شام ساعت چند است؟ لوبیا و مرغ؟ درِ کابینتی با صدای جیرجیر خود به خود باز میشود. الو؟ کسی اینجا هست؟ من اینجا چه کار میکنم؟

پول؟ بیایید به جرج بست احترام بگذاریم
در طول سالها، هزاران نفر در اینجا اقامت داشتهاند. از خبرنگاران و مورخان فوتبالی تا افراد مشهور و ... اکثر آنها از این اقامتگاه بسیار تعریف کردهاند؛ یکی از مهمانان سابق در سایت رزرو هتل تریپ ادوایزر نوشت:
اقامت در اتاق خواب الگوی زندگیم تجربه شگفتانگیزی بود.
برای من، تجربه عجیبی بود. بست در آخرین لحظات زندگی خود نوشته بود: «مثل من نمیرید.» اما حالا قرار است مثل او اینجا زندگی کنیم... آیا میشود؟
نکته عالی، رسیدگی کامل و در خور شان این ساختمان است؛ جزئیات به هم ریخته نشده، خاطرات بست، بیشتر به عنوان یادگاری تلقی شده تا وسیلهی سرگرمی. و نگاه به آنها، ادای احترام به اسطوره شهر بوده تا راهی برای پول درآوردن. خانواده بست با همه اینها موافقت کردند؛ آنها یادگاریهای اصلی خود را را نیز به اینجا اهدا کردهاند و باربارا، خواهر جرج، در تهیه یک راهنمای صوتی به مسئولین خانه کمک کرده. جرج در خانواده خود به عنوانی پسری فروتن و خونگرم به یاد آورده میشود.
نزدیک غروب، احساس عجیب کنار جرج بست بودن به من دست میدهد. جرج نوجوان در وقتهای خالی خود چه میکرده؟
یکی از کتابهای کمیک قدیمی بست از کشوی کوچک کنار تخت مشخص است: داستان «روی از روورز»، محبوبترین قهرمان کمیکبوکهای فوتبال بریتانیا در آن زمان. با بستن چشم و به یاد آوردن لحظات پسر بلفاستی در زمینهای گلآلود انگلستان به خواب میروم. بی آنکه خواب او را ببینم.

صبح روز بعد، قدم زنان به زمین فوتبالی رفتم که جرج در کودکی عاشق شوت کردن توپ در آن بود. سپس بازی گلنتوران اف سی مقابل کریک رنجرز را تماشا کردم. لیگ ایرلند شمالی واقعاً لذتبخش است. در ورزشگاه اووال، با برخی از کارکنان، هواداران، مربی و بازیکنان سابق صحبت کردم. همه آنها میگفتند که حیف شد گلنتوران استعداد جرج را نادیده گرفت. و البته به پسری از شهر خود میبالیدند. جرج بست سفیر آنها بود؛ او آنها را در سراسر جهان مشهور کرد و یک بار، در بازی صدمین سالگرد تاسیسشان، بازی کرد. همه آنها با هیجان، عکسهای جورج را با پیراهن سبزی که اکنون بر تن خودشان است نشانم میدهند. یکی از هواداران گلنتوران که بیش از ۵۰ سال است طرفدار تیم است میگوید:
احمقانه است... ما به دو چیز در بلفاست افتخار میکنیم که دورانی باشکوه پایانی غمانگیز داشتند: تایتانیک و جورج بست.