نقد فیلم پناهگاه میلیاردرها؛
موقع تدریس ریاضی، دبیر به دانش آموزان یک فرمول را آموزش می دهد. تا آخر آن مبحث آن فرمول عصای دست دانش آموزان برای حل مسائل است.
اما ریاضی فقط فرمول نیست. ریاضی خلاقیت هم میخواهد.
پناهگاه میلیاردرها مانند مسئلهای بود که دست اندرکاران سعی کردند با همان دست نوشتههای خانهی کاغذی آن را سر هم کنند.
دریغ از منطقی که پشت آن باشد.
شروع پناهگاه میلیاردرها بسیار هیجان انگیز بود. مکس وارلا، جوانی کم تجربه بود که جوانیش را در زندان می گذراند. سختی های زندان و آزار های زندانیان برایش آزار آور بود تا آموخت که روی پای خودش بایستد. ناگهان همه چیز تغییر کرد. مکس از زندان آزاد شد و در یک قسمت فاجعه رخ داد. همه چیز از بین رفت و کل دنیا به نابودی کشیده شد.
مکس که پیش از آن باوری به پایان دنیا نداشت حال آن را با چشمان خودش دیده بود. در آن پناهگاهی که معلوم نبود چقدر به آنها عمر هدیه میداد، با خواهر عشق قدیمیش در کلنجار بود.
آسیا باور داشت که از مکس متنفر است و قصدی برای تغییر باورش نداشت. از نظر او مکس همان عوضی بود که خواهرش را به کام مرگ کشانده بود.
از خلاصهی داستان که بگذریم، وارد تحلیل و بررسی سریال می شویم.
نقاط مثبت؛ روایت داستان زندگی مکس، بازی قابل قبول مکس و آسیا، شخصیت پردازی آسیا، (این نکته حاوی اسپویل است) "عشق آسیا و مکس" ، نشان دادن برتری قشر آگاه به قشر ناآگاه، روایت پردازی درست از دنیای پسا آخرالزمانی و مردمی که چیزی برای از دست دادن ندارند. انتخاب مناسب آهنگ برای موقعیت های پیش آمده...
لباس های آبی و نارنجی به خوبی تفاوت بین قدرت داران و مردم عادی را نشان می داد. معصومیت از دست رفتهی مکس وارلا از دیگر نقاط مثبت این سریال است. بیان کردن آرام آرام فکت ها در سریال مخاطب را جذب میکند. قسمت اول هیجان را به مخاطب تزریق میکند و منتظر ادامهی شکوهمندانهای هستیم.
نقاط منفی: کاش میشد آنها را نیز مانند نقاط مثبت خلاصه و لیست وار نوشت ولی آنقدر زیادند که در مقال نمی گنجند. به صورت خلاصه بخواهم اشاره کنم.
دیالوگ های تکراری بیننده ها را آزار می دادند. هوش مصنوعی به طور اغراق آمیزی پیشرفت کرده بود. منطق داستان به گونهای بود که انگار "مینروا" و همکارانش با مشتی ابله طرف بودند. تولید مثلث و مربع و پنج ضلعی های عشقی برای کش دادن داستانی که نهایتا در ۳ قسمت خلاصه می شد.
هشدار: این قسمت حاوی اسپویل است.
"مینروا برای ساخت یک کلاهبرداری عظیم نقشهای را اجرایی کرده بود که نیازمند بودجهای صد ها برابر مبلغ آن کلاهبرداری غیر منطقی بود. کدام میلیاردی آنقدر تارک دنیا است که به محض خبر شنیدن پایان دنیا بدون اینکه به دوستی و آشنایی بگوید، تنها با یک پیام ویدئویی خداحافظی کند و دیگر از هیچ چیز خبر نگیرد.
مینروا به گونهای همه چیز را از قبل پیش بینی کرده انگار از آینده آمده و یا شاید هم به آن الهام میشده!"
بازیگری دیگر بازیگرانآنقدر ناشیانه نبود ولی تحسین برانگیز هم نبود. شخصیت پردازی باقی شخصیت های فیلم مثل نمودار سینوسی بودند و لحظهای ثبات نداشتند، انگار که نویسنده شخصیت پردازی آن ها را از یاد برده بود.
مکس، پسر همه فن حریف؟
علیرغم اینکه شخصیت پردازی مکس از نظر من جالب توجه بود ولی این همه توانایی در مکس اغراق آمیز بود.
هشدار؛ این قسمت حاوی اسپویل است.
"چطور ممکن است کسی با چند دورهی فنی و الکترونیکی در زندان به هک کردن هوش مصنوعی با این عظمت برسد..."
گویی نویسنده می خواسته از مکس یک قهرمان تمام عیار بسازد. بر خلاف پدر و مادری که هرگز برایش قهرمان نبودند.
همه چیز به طور اغراق آمیزی غیر منطقی بود. از حادثهی ابتدایی که داستان را رقم زد تا اکثر سکانس های سریال...
بخش هایی آنقدر کلیشهای و خواب آور می شدند که مخاطب فراموش میکرد چرا سریال را تماشا می کند. تا قسمت آخر هم مقصد نهایی سریال مشخص نشد.
حالا ما منتظر فصل دوم سریال هستیم، به امید اینکه چیز بهتری ببینیم.
فرنوش اصل جعفری 🌴🌾