زندگینامه سلطان سلیم عثمانی:
https://www.tarafdari.com/node/2686922
دیوان سلطان سلیم عثمانی:
https://www.tarafdari.com/node/2686927
---
نقل است که سلطان سلیم اول، با وجود هیبت و جلال نظامیاش، شبها را به تهجد و خواندن دیوان حافظ و آثار جامی میگذراند. روزی که او برای فتح مصر عزیمت میکرد، در مسیر خود به دمشق رسید. شنید که در آنجا مزار شیخ محییالدین ابن عربی (عارف بزرگ) به دلیل تعصبات عدهای، ویران شده و در میان زبالهها پنهان گشته است.
سلطان سلیم، برآشفت و گفت: «سلطنتی که در آن حرمت پیرِ معانی حفظ نشود، غبار است.» او شخصاً آستین بالا زد و در جستجوی مزار شیخ برآمد. حکایت میکنند که وقتی مزار را یافت، به جای آنکه دستور دهد سربازان آن را پاک کنند، پارچهای ابریشمین به دست گرفت و با چشمانی اشکبار غبار از سنگ مزار شست.
در همان حال، این بیت معروف خود را زیر لب زمزمه میکرد:
> «ما غبار از جِیدِ ترکان به مژگان روفتیم / بر درِ املایِ ایران نوبتِ انشا زدیم»
او دستور داد مسجدی باشکوه بر مزار شیخ بنا کنند (که هنوز به جامع سلیمی معروف است). شب هنگام در خیمه خود به اطرافیانش گفت:
> «پنداشتهاید که سلیم برای خاکگشایی و کشورستانی آمده است؟ نه! من آمدهام تا زیر سایه همت این پیران، ولایت دل را فتح کنم. پادشاهیِ واقعی آن است که نامت در دفترِ سوختگانِ عشق ثبت شود، نه در فهرست فاتحانِ جهان.»
---
ما غبار از جِیدِ ترکان به مژگان روفتیم
بر درِ املایِ ایران نوبتِ انشا زدیم
توسنِ اندیشه را در ملکِ معنی تاختیم
رایتِ فتحِ سخن بر طارمِ خضرا زدیم
گرچه در میدانِ کین، دشمنشکن بودیم و گرد
بوسهها بر خاکِ پایِ مرشدِ بطحا زدیم
سکهٔ لُطفِ سلیمی در خراسان شد روان
تا که مُهرِ پارسی بر نامهٔ دنیا زدیم
« سلطان یاووز سلیم »