تاتنهام در سالهای اخیر بارها نشان داده مشکل اصلیاش نه در خط حمله است و نه حتی در میانه میدان، بلکه در جایی ریشه دارد که باید پایه ثبات تیم باشد: خط دفاع. خطی که روی کاغذ پر از نامهای بهاصطلاح سطح بالاست، اما در عمل بارها باعث از دست رفتن بازیهای برده، شکستهای سنگین و فروپاشی کامل ساختار تیم شده است. از سوپرجامی که با برتری ۲-۰ تنها ده دقیقه تا پایان، بهدلیل ناتوانی دفاعی از دست رفت، تا باختهای تحقیرآمیزی مثل ۴-۰ مقابل نیوکاسل و ۴-۱ برابر آرسنال، همه نشان میدهد این مسئله اتفاقی یا مقطعی نیست.
نکته نگرانکنندهتر اینجاست که این ضعفها محدود به یک سبک خاص هم نبودهاند. چه زمانی که پوستکوگلو با خط دفاع بالا و فوتبال کاملاً هجومی بازی میکرد، و چه در مقاطعی که تیم با چیدمان محافظهکارانهتر و حتی دفاعی وارد زمین شده، این خط دفاع باز هم در لحظات حساس فرو ریخته است. حتی در معدود بازیهایی که تاتنهام توانسته بلوک دفاعی فشرده و نسبتاً مستحکمی بسازد، این استحکام بیشتر حاصل عقبنشینی کامل تیم بوده تا کیفیت فردی و هماهنگی مدافعان. به بیان ساده، مشکل ساختاری است؛ نه تاکتیکی.
یکی از نکات جالبی که در مورد خط دفاع تاتنهام وجود دارد، این است که این دفاعها درست است به اندازه کافی خوب نیستند، اما گل میزنند. گلهای زیاد این تیم، به نوعی ضعفهای دفاعی را پشت خود پنهان میکنند. بله، گل زدن مهم است، اما در فوتبال حرفهای، اولویت اصلی برای یک تیم باید دفاع کردن و کنترل بازی در فاز دفاعی باشد. وقتی ضعفهای دفاعی به اندازهای آشکار هستند که تیم مجبور به جبران آنها با گل زدن میشود، این یعنی دفاع تیمی فاقد هماهنگی و استحکام است. در تاتنهام، به جای اینکه از خط دفاع به عنوان نقطه قوت استفاده شود، معمولاً این گلها هستند که ضعفهای دفاعی را میپوشانند.

پدرو پورو؛ بازیکنی که در هیچ فاز بازی قابل اتکا نیست
پدرو پورو نمونه بارز بازیکنی است که بیش از اندازه از نظر رسانهای و فنی بزرگ شده. از نظر دفاعی، ضعفهای او واضح و تکرارشوندهاند: جاگیریهای اشتباه، از دست دادن یار مستقیم و ناتوانی در دفاع یکبهیک. حضور او در سمت راست دفاع عملاً به حریف اجازه میدهد با هدفگیری همان کانال، فشار مداوم ایجاد کند.
اما مسئله مهمتر این است که پورو حتی در فاز هجومی هم آنقدر مؤثر نیست که این ضعفها را توجیه کند. سانترهای او بهخصوص در لحظات حساس، دقت لازم را ندارند و اغلب یا بیش از حد بلند ارسال میشوند یا مستقیماً به مدافعان حریف میرسند. تصمیمگیری او زیر فشار کند است و تعداد توپهایی که در نیمه حریف لو میدهد، باعث انتقال سریع بازی و برگشت فشار روی خط دفاع میشود. در نهایت، پورو نه یک مدافع قابل اعتماد است و نه یک فولبک هجومی تعیینکننده.
کریستین رومرو؛ مدافعی که خودش بحران میسازد
اگر قرار باشد یک نماد برای بیثباتی و فروپاشی خط دفاعی تاتنهام انتخاب شود، کریستین رومرو یکی از واضحترین گزینههاست. بازیکنی که قرار بود رهبر، ستون و نقطه اتکای دفاع باشد، اما در عمل بیشتر شبیه یک ریسک دائمی عمل کرده است. بیانضباطی تاکتیکی، خطاهای غیرضروری، خروجهای بیموقع از پست و تصمیمهای احساسی، رومرو را از یک مدافع مرکزی قابل اعتماد به بازیکنی غیرقابل پیشبینی تبدیل کرده است.
باخت ۴-۱ مقابل چلسی نمونهای واضح از این واقعیت بود؛ جایی که رفتار و اشتباهات رومرو مستقیماً جریان بازی را به ضرر تاتنهام تغییر داد. اما این فقط یک بازی نیست. چلسی صرفاً پردهای بود که تمام ضعفهای پنهان رومرو را یکجا و بدون فیلتر نشان داد. مشکل اصلی اینجاست که این رفتارها در بازیهای مختلف و موقعیتهای متفاوت تکرار شدهاند.
رومرو مدافعی است که بهاشتباه تصور میکند تهاجمی بودن در دفاع، بهمعنای کیفیت بالاتر است. او بیش از حد از خط دفاع خارج میشود، بدون آنکه ساختار تیم یا پوشش پشت سرش را در نظر بگیرد. نتیجه، ایجاد فضاهای مرگبار بین خطوط و پشت دفاع است؛ فضاهایی که در فوتبال مدرن، دقیقاً همان چیزی است که تیمهای حریف به دنبال آن هستند. این سبک بازی شاید در یک سیستم کاملاً منسجم جواب بدهد، اما در تاتنهام عملاً تبدیل به تخریب تدریجی ساختار دفاعی شده است.
از نظر ذهنی، رومرو یکی از ناپایدارترین مدافعان این تیم است. او بهجای مدیریت فشار، خودش اسیر فشار میشود. خطاهای عصبی، درگیریهای غیرضروری و واکنشهای احساسی باعث میشود تمرکز کل خط دفاع از بین برود. مدافع مرکزی باید آخرین کسی باشد که آرامش خود را از دست میدهد، اما رومرو اغلب اولین نفر است.
نکته نگرانکنندهتر این است که رومرو نهتنها ضعفهای همتیمیهایش را پوشش نمیدهد، بلکه آنها را تشدید میکند. وقتی مدافع کناری یا زوج دفاعی دچار اشتباه میشود، انتظار میرود مدافع مرکزی با جایگیری درست و تصمیم ساده، بحران را کنترل کند. اما رومرو معمولاً با ریسک بیشتر، بحران را بزرگتر میکند. این دقیقاً همان نقطهای است که خط دفاع تاتنهام فرو میریزد.
رومرو در تاتنهام نه یک راهحل موقتی است و نه قربانیِ سیستم. مشکل، خود اوست. مدافعی که باید نقطه ثبات باشد، به منبع دائمی بیثباتی تبدیل شده؛ بازیکنی که هر حضورش با ریسک، استرس و احتمال فروپاشی همراه است. او نه توان مدیریت فضا را دارد، نه کنترل ذهنی لازم برای لحظات حساس، و نه آن سطح از هوش دفاعی که بتواند خط عقب را منسجم نگه دارد. نتیجه روشن است: خط دفاعیای که بهجای اطمینان، با هر فشار ساده ترک برمیدارد و هر بازی، یک قدم دیگر به فروپاشی نزدیک میشود.

ویکاریو؛ دروازهبان امن، نه تعیینکننده
ویکاریو در جریان معمول بازی، دروازهبان قابل قبولی است، اما در سطح رقابتهای بزرگ، تفاوتها در جزئیات ساخته میشوند. از زمان حضورش در تاتنهام، او نه در جریان بازی با مهار پنالتی توانسته تیم را نجات دهد و نه در ضربات پنالتی نقش تعیینکنندهای داشته است. این یعنی در لحظاتی که تیم به یک «نه» قاطع از سوی دروازهبان نیاز دارد، پاسخ روشنی دریافت نمیکند.
فن د فن؛ سرعتی که قرار است اشتباهها را بپوشاند
فن د فن شاید از نظر فیزیکی و سرعت، برجستهترین مدافع این خط باشد، اما اتکای بیش از حد او به همین ویژگی، خودش به یک ضعف تبدیل شده است. او بارها مجبور میشود با دویدنهای بلند، اشتباههای جایگیری یا خواندن دیرهنگام بازی را جبران کند. این سبک دفاع کردن شاید در برخی صحنهها جواب بدهد، اما در فوتبال سطح بالا راهحل پایدار نیست.

شاید جداگانه خوب، اما کنار هم ناموفق
نکتهای که نباید نادیده گرفته شود این است که بسیاری از این بازیکنان شاید در تیمها یا ساختارهای دیگر عملکرد بهتری داشته باشند. مشکل اصلی تاتنهام، ترکیب این بازیکنان کنار یکدیگر بدون هماهنگی، رهبر دفاعی مشخص و ساختار روشن است. مجموعهای از مدافعان با ویژگیهای متفاوت که نه مکمل هم هستند و نه ضعفهای یکدیگر را پوشش میدهند.
خط دفاعی بدون هویت و بدون اطمینان
خط دفاع تاتنهام نه هویت مشخصی دارد، نه رهبر قابل اعتماد و نه انسجام پایدار. اسمها بزرگاند، اما خروجی همچنان پر از اشتباه، استرس و فروپاشی است. تا زمانی که این ساختار اصلاح نشود، تاتنهام تیمی خواهد بود که حتی با دو گل جلو افتادن هم آرامش ندارد؛ تیمی که همیشه یک اشتباه دفاعی با بحران فاصله دارد.
از دفاع طلایی تا خط دفاعی بحرانزده
دفاع تاتنهام در دوران فرتونگن و آلدروایرلد ساختاری منسجم و قابل اتکا داشت. لوریس دروازهبانی با تجربه بود که اشتباهات احتمالی را مدیریت میکرد و با دید مناسب خود، اجازه نداد فضای خطرناکی به راحتی از دست برود. فرتونگن با تجربه و رهبری کافی، نظم دفاعی را حفظ میکرد و آلدروایرلد با قدرت فیزیکی و خواندن بازی، پشت او مکمل مناسبی بود. در فصل ۲۰۱۶-۲۰۱۷، تاتنهام فقط ۲۶ گل دریافت کرد و بیش از ۱۵ کلینشیت ثبت شد؛ آماری که نشاندهنده ثبات دفاعی بالای آن تیم است. هر توپ برگشتی و هر پوشش فضا، نمونهای از هماهنگی و مدیریت نسبی خط دفاع بود.
حال تصور کنید امروز، همین جایگاه تا چه حد افت کرده است. دفاعی که زمانی منسجم و قابل اتکا بود، اکنون به مجموعهای از بازیکنان متزلزل تبدیل شده که ضعفهای فردی را پشت گلهای هجومی پنهان میکنند. دیگر خبری از آن ثبات و اطمینان نیست؛ جایگاه رهبر خط دفاع خالی مانده و هر بازی، تهدید فروپاشی دوباره رخ میدهد. فاصله میان گذشته و امروز، نه فقط آماری، بلکه کیفیتی و فنی است؛ فاصلهای که نشان میدهد چرا دفاع فعلی تاتنهام به هیچ وجه قابل اعتماد نیست.

