طرفداری - کی روش از وقتی وارد ایران شد آگاهانه خود را کنار مورینیو و کاپلو و آنچلوتی قرار می داد تا طرفداران اش، میان پراگماتیست ها جایش بزنند. پراگماتیست های دنیای فوتبال به خاطر ضمانتی که در نتیجه به شما می دهند هجوم نقد را کاهش می دهند. در حالی که کیروش در هیچ تیم بزرگسالی در مقام سرمربی هیچ موفقیتی را حتی با کهکشانی های مادرید کسب نکرده بود.
پراگماتیست ها بیشتر از اینکه خود را بر کنش تنظیم کنند، بر واکنش تنظیم می کنند و در پی آن به استراتژیست هایی تبدیل می شوند که در هر آن و لحظه ای منعطف می شوند و نقش ضعف هایشان را در نتیجه احتمالی کم می کنند.
کاپلو بعد از به تساوی کشاندن دربی مادرید با تیم ده نفره نسل بعد از کهکشانی ها، در سالی که لیگ را از بارسای قهرمان اروپا برده بود، جمله ای را گفت که این تئوری را تبیین می کند: "من همیشه به این فکر می کنم که اگر جای مربی حریف بودم چه کار می کردم ."
شاید از مربیانی که دارای ایدئولوژی های تهاجمی در فوتبال بودند و هستند بشود به ونگر و آریگو ساکی و گواردیولا اشاره کرد که تیم های فوق العاده ای هم خلق کرده اند اما شکست های عجیب و غریب یا افول یک باره فنی را در تیم های خود دیده اند.
بنیتز و هکتور کوپر هم از دست مربی هایی بودند که دارای ایدوئولوژی دفاعی بودند و در مقاطع کوتاهی نتایج ویژه ای در رقابت های حذفی می گرفتند که با تغییر تئوری های فوتبال به خط پایان رسیدند. عده ای اما به اشتباه این دو را در دسته پراگماتیست های فوتبالی قرار می دهند چون دفاعی بازی می کنند و روی اتفاقات و ضربات ایستگاهی به گل می رسند. کیروش هم مثل کوپر و بنیتز از ایدئولوگ هایی است که با استراتژی غریبه اند.
به طور مثال می توان به الکلاسیکوی برگشت فصل 2003-2004 با وجود پیش افتادن در نیمه دوم با گل سولاری اشاره کرد که تنها واکنش کیروش در برابر تعویض های هوشمندانه ریکارد و تغییر استراتژی او بیرون کشیدن زیدان بود و باعث افت مالکیت توپ رئال مادرید شد و رئال در ده دقیقه الکلاسیکو را در برنابئو باخت. یا حذف با باخت سه بر یک بر موناکویی که با گل زیدان از رئال عقب بود در حالی که رئال تدافعی بازی می کرد. کیروش هنوز وقتی از ناکامی اش در مادرید صحبت می کند از مصدومیت مقطعی رونالدو نازاریو می گوید. اگر با استراتژی بیگانه نبود می دانست که ضعف آن تیم در نداشتن یک هافبک دفاعی تخصصی بود تا کمبود ماکلله را جبران کند.
کیروش در مقابل عراق هم این بیگانگی را به رخ کشید و به ایدئولوژی تکیه کرد و باخت. ایدئولوژی کیروش فقط در هر بازی باعث فرسودگی و خستگی پیکان خط خمله تیم ملی می شد و سه تعویض تیم را می سوزاند. حتی در جایگزین کردن بازیکنان هم این ضعف در استراتژی هویدا بود. بهتر بود جای وحید امیری که در بازی های تدافعی گنگ است، امید ابراهیمی حتی در پست غیر تخصصی به بازی گرفته می شد تا فضا ها را با دوندگی از بین می برد و با توپ ربایی و پرس تمرکز تهاجمی عراق را بر هم می زد و حتی در ضربات پنالتی می توانست مفید تر باشد.
کیروش احتمالا بعدها اگر بخواهد پای شومینه برای نوه هایش از باخت مقابل عراق بگوید به مصدومیت بیک زاده قبل از جام اشاره می کند و به فکر پلید قلعه نویی و کدریِ درخشان و خانم تناردیه ...
پ.ن: سیاستمداران می گویند ایدئولوژی شاید برای مقاطعی شما را در برابر قدرت ها بزرگ در موقعیت برتر قرار دهد اما آنقدر شما را رو به زوال می برد که در برابر کوچکتر ها هم سر خم خواهید کرد. ما بیست دقیقه در برابر آرژانتین خوب بودیم اما در سه بازی آخری که باعث صعود ما به جام جهانی شد اشتباهات داوری و حریف از آن کاری که ما کردیم موثر تر بود. اصلا چرا سه بازی آخر...همان بازی اول که خیلی بد بودیم و حتی توپ نیم متر وارد دروازه ی ما شد و داور ندید. شاید کیروش از آن روزها چیزی می داند که نیمچه اشتباه ویلیامز را توطئه می داند.