میهمان *یه لحظه فک کردم آخرالزمون شد بی خبر ...
کلا رعو و برق وا نمی ایستاد ... مثل فلاشر میزد تازه بدتر شبیه این حیاط وحشا بود که نشون میده ... یه ابر سیاه بی وقف در حال رعد و برق زدن - باد و توفان بعدش و یک بارون عجیب و غریب که تا اخر عمرم یادم میمونه ... بارون روهوا میچرخید به زمین نمیرسید انگار ولی رو زمین سیل راه افتاده بود ... صدای دزدگیر ماشین، صدای آمبولانس، شکستن شیشه ... ترسناک بود اما تجربه های ترسناک هم نیازه