مطلب ارسالی کاربران
یووه – بارسا / یادداشت: فراتر از کلیشهها
بارسلونا و یوونتوس این فصل تعاریفِ فوتبالی را تغییر دادهاند و تعبیر ازشان به عنوانِ تیمهایِ سوپر-هجومی و سوپر-دفاعی را ناممکن کردهاند
آرشِ حقیقی
خیلی ساده است که فینال امشب را بین تیمی ببینیم که عاشقِ مالکیت توپ و فوتبالی پرواکتیو است و تیمی که با خیالِ راحت 90 دقیقه توپ را به حریف میدهد و ریاکتیو بازی میکند و ضدحمله میزند. اگرچه بارسا و یووه هر دو از پسِ تعاریفِ بالا به شکلی عالی برمیآیند، اما تیمهایِ آلگری و انریکه خیلی فراتر و عمیقتر از این هستند.
برایِ مثالِ بارسا این فصل کمترین گل را در لالیگا خورد تا این کلیشهیِ تاریخی را که کاتالانها به دفاع کردن اهمیت نمیدهند را پاک کند. رویِ فرم آمدنِ پیکه و اضافه شدنِ ژرمی متیو از عوامل این موفقیت بودند. جدا از این بعد، تیمِ انریکه با اینکه هنوز تقریبا در تمامیِ بازیها بیشترین درصدِ مالکیت توپ را دارد اما دیگر به "تیکی تاکای"ِ میانهیِ زمین وابسته نیست و نسبت بهش وسواس ندارد. ایوان راکیتیچ کلیدیترین مهرهیِ بارسا در این تغییرِ رویکرد بوده و البته انتظارِ خودِ انریکه از او و دیگر هافبکهایش. انریکه از راکیتیچ فوتبالی مستقیم و پاسِ آخر میخواهد. برایِ مربیِ جدیدِ بارسا اینکه هافبکش 5 بار اقدام به دادنِ پاسِ آخر بکند و چهار بار شکست بخورد، قابل قبولتر از این است که پنج پاسِ امن و بدونِ ریسکِ سالم بدهد. این رویکرد به علاوهیِ داشتن مسی و نیمار و سوارس که دیگر نیازی به توصیفشان نیست، باعث شد تا بارسا این فصل دیگر آن تیمِ قابلِ پیشبینیِ فصل پیش نباشد و گزینههایِ هجومی بسیار بیشتری داشته باشد. در واقع باید گفت بارسایِ انریکه به نوعی فوتبالِ شکسته (broken team) بازی میکند؛ سیستمی که ایتالیاییها در دههیِ 90 به اوج رساندنش. اینکه 90 درصدِ گلهایِ بارسا را مهاجمینش زدهاند بی دلیل نیست. سوارس و مسی و نیمار میتواند با فاصله نسبتِ به خطوطِ دیگر تیمشان بازی کنند و خودشان برایِ خودشان موقعیتِ گل ایجاد کنند. خطِ حملهیِ بارسا این فصل علاوه بر 106 گل، 46 پاسِ گل هم داشته است. این نکتهای است که اتفاقا در فینال میتواند بسیار بهشان کمک کند.
از سویِ دیگر یوونتوسِ دورانِ جدید با آنتونیو کونته در سه سالِ قبل از این فصل، فرسنگها با فوتبالِ کلاسیک ایتالیایی فاصله گرفت و بدل به تنها تیمی شد که با مالکیتِ توپِ بالا و پرسِ شدید بازی میکرد. بنابراین کلیشهیِ کاتاناچو در موردِ یوونتوس دیگر بیشتر به شوخی میماند. البته این فوتبالِ مدرن دلیل بر ضعفِ بیانکونری در دفاع نمیشود. تیمی که سهتا از بهترین هافبکهایِ باکس-تو-باکسِ دنیا یعنی، مارکیزیو، پوگبا و ویدال را در اختیار دارد که قادر به تغییر 2-4-4 دایمند به فلتِ فشرده در یک چشم به هم زدن هستند، تیمی که مدافعینِ میانیای مثلِ کیلینی و بونوچی دارد و دو مدافعِ کناریاش به شکلی شگفتانگیز در پستهایِ فولبک و وینگبک به یک اندازه با کیفیت هستند، مسلما هیچ مشکلی برایِ دفاع کردن نخواهد شد. اما آلگری با یوونتوس چه کرد؟ شاید مهمترین تغییر در خطِ حمله بود، جایی که موراتایِ سرعتی جانشینِ یورنتهیِ کند شد تا یوونتوس در ضدحمله سرعت بسیار بیشتری پیدا کند. انرژی بالایِ مواراتا این اجازه را به تبس داد که آزادیِ حرکتیِ بیشتری پیدا کند و بدل شود به مهاجمی در پستِ نه و نیم (توصیفی که برندان راجرز از سوارس و استوریج کرده بود، پستی میانِ 9 و 10 کلاسیک). آلگری برعکسِ کونتهیِ ایدئالگرا که دوست نداشت با 10 یورو واردِ رستورانی بشود که غذاهایش 100 یورویی هستند، تیمش را به تعادلی عالی رساند. یوونتوسِ آلگری هم قادر بود در لیگ 90 دقیقه حمله کند و هم قادر بود در چمپیونز لیگ با فوتبالی کاملا ریاکتیو، دورتموند را در خانهاش نابود کند. یکی دیگر از نقاطِ قدرت یوونتوس این فصل تواناییاش برایِ بازی با 3 یا 4 مدافع بود که واریاسونهایِ تاکتیکیِ بسیاری در اختیارِ آلگری قرار میداد. نیمکت یووه را هم با استورارو و پریرا در نظر بگیرید که در بازیهایِ بزرگ جایِ هافبکهایِ اصلی را به خوبی پر کردند.
در نهایت در اینکه یوونتوس و بارسلونا لایقِ صعود به فینالِ چمپیونز لیگ بودند شکی نیست، هیچ تیمی غیر از این دو و پاریس سن ژرمن موفق به کسبِ دوگانهیِ داخلی نشده است (پاریسیها در واقع سهگانهیِ داخلی بردند). بارسا و یووه هر دو از بازیکنانِ با کیفیتِ بسیاری برخوردارند و جنگِ تاکتیکیِ سنگینی در پیشِ رو خواهند داشت، جایی که اورلپِ اشتباهِ یک فول بک، یا یک لحظه پرسِ شدید رویِ هافبکِ بازیسازِ یکی از دو تیم میتواند کار را تمام کند. شاید بارسا نیرویِ تهاجمیِ بهتری داشته باشد، اما نظمِ تیمی و به خصوص هافبکهایِ یووه میتوانند کلیدِ پیروزی در هر بازیِ بزرگی باشند.