گفتم بسه دیگه چرا همش رنگای کدر و خاکستری میارید میخواید مردم افسرده کنید بعد پرتش گردم تو قفسه شیشه گفت مرتیکه مغازه خودمه
گفتم اینا مال مردمه رنگ شاد بیار زبون نفهم اومد جلو مشت بزنه اولی جاخالی دادم دومی جاخالی دادم سومی اومد پاشو آورد بالا رو همون هوا بود کا پاشو گرفت ۳ دور رو هوا چرخوندم بعد مثل پنکه آویزون شد پرتش کردم بعد دوستش با ماشین اومد تو مغازه لهم کنه شیرجه رفتم خورد به تمام اون لباس های سیاه سفید شروع کردم خوشحالی و پریدن بالا پایین
والدز کبیر رو دیدم از بالا با هلیکوپتر دست تکون میداد بوس فرستادم بعدش ویکتور بزرگ از بالای لباسای با رنگ های شاد سبز فسفری و پرتقالی نارنجی بنفش زرد لیمویی قرمز آبی آسمونی و... میفرستاد پایین و لباس های سیاه سفید جمع شدن
بعد کارآگاه پشندی وارد کننده هایی ک لباسای رنگای کدر و خاکستری میاوردن تا مردم افسرده شن و حق انتخابی ک قائل شده بودن فقط بین رنگای کدر و خاکستری بود برای مردم رو به همراه ساعد دستگیر ک و خودشم لباسا و عینک سیاه سفید درآورد و نارنجی و فسفری پوش شد با صورتی ساعد هم زرد لیمویی پوشید با پاپیون قرمز
بعدش بازی مسی شروع شد ک با لباس صورتی بازی میکرد و رفتم تو تیم مسی پاس گل دادم به مسی
بعد فروشنده بدجنس با تانک اومد تو تا انتقام بگیره ولی مسی ی شوت فوق العاده زد لوله ی تانک کج شد بعد رئیسه کارآگاه پشندی هلیکوپتر کبرا آورد هلیکوپترای کبرا از بالا طناب انداختن و تانک رو بردن و پرونده برای اون فرد تشکیل شد منو مسی هم از بالا دست تکون دادیم و از ویکتور تشکر کردیم