مطلب ارسالی کاربران
دل نوشته ای برای "استیون جرارد"
لیوپول زمان بنیتز رو هیچوفت یادم نمیره ، لیورپول اون زمان دوست داشتنی ترین حریف برای چلسی بود ، همیشه سر بازی این دوتیم به سر حد مرگ میرسیدم ، اگرم لیورپول میبرد کمتر ناراحت میشدم ، چون یه حریف قابل احترام برده ، خاطرات زیادی از بازی های چلسی و لیورپول مخصوصا تو چمپیونز لیگ دارم که سر بازی چلسی با تیم های دیگه ندارم ، سال 2005 و گل ارواح که خاطره ی تلخیه ، سال 2007 و نیمه نهایی CL بعد یک یک شدن در مجموع و ضربات پنالتی و چهارزانو نشستن بنیتز رو چمن و پنالتی گرفتن های رینا ، 2008 تو CL یک یک بازی رفت و 3-2 بازی برگشت که حکم صعود ما به فینال تلخ مسکو بود ، سال 2009 بازی رفت 3-1 بازی برگشت 4-4 در مجموع 7 بر 5 با کاشته ی زیبای الکس به نیمه نهایی تلخ با بارسا رفتیم ، خاطرات تلخ وشیرینی که دیگه تکرار نشد چون بنیتز رفت ، لیورپول بعد بنیتز دیگه لیورپول سابق نشد ولی جرارد همیشه جرارد سابق بود ، یه رهبر واقعی ، یه لجند ، وقتی دو فصل پیش سر بازی برگشت استیوی سر خورد و دمبابا گل رو زد خیلی خوشحال شدم ، خیلی هم بهش خندیدم که "دیدی حالتونو باز گرفتیم "، بعد گل دوم چلسی منم مثل خوزه دستمو میزدم به سینم و داد میزدم ، بعد بازی هم باخودم گفتم ما که این فصل قهرمان بشو نیستیم ، خداکنه سیتی بازی هاشو ببازه تا استیوی جامو ببره بالای سر تا هم خاطره ی سر خوردن رو فراموش کنه هم به ارزوش برسه ولی .. نشد که بشه ... سیتی قهرمان شد و خاطره ی سر خوردن هم شد یه داغ روی دل استیوی ...
وقتی داشتم خوشحالی سیزن هارو بابت قهرمانی میدیدم همش تو فکر جرارد بودم ، از این که تا اخر عمرش حسرت میخوره که چرا تو اون بازی ، تو اون دقیقه ، تو اون لحظه سر خورد ، از این که قهرمانی تو چنگش بود ولی تو یه لحظه که حتی استیوی توش مقصر هم نبود قهرمانی از دستش پرید یا بهتر بگم سر خورد... داشتم با خودم فکر میکردم کاشکی چلسی بازی رو میباخت ، کاشکی به جای مورینیو این استیوی بود که از خوشحالی دستشو به سینش میزد و فریاد میکشید ولی کر از کار گذشته بود. لیورپول ضعیفتر شد و حتی دیگه تو کورس قهرمانی هم نبود ، چند ماه پیش وقتی استیوی برای اخرین بار داشت تو استمفورد بریج راه میرفت و همه براش دست میزدند دلم گرفت که حریف قابل احتراممون رفت ، وقتی مورینیو داشت برای استیوی دست میزد ، احساس کردم پیش خودش داره میگه کاشکی استیوی سر نمیخورد ، کاشکی اون بازی رو میباختیم ، کاشکی اخر بازی استیوی بو که دستشو به سینش میزد و فریاد میکشید... کاشکی استیوی به حقش میرسید ... کاشکی.....