CBC TV - 1959
چرا مسیحی نیستی؟
چون هیچ دلیلی برای باور به هیچ یک از اصول اعتقادی مسیحیت نیافتم. من تمام براهین سنتی اثبات وجود خداوند را بررسی کردهام و به نظر هیچ یک از آنها به لحاظ منطقی صحیح نیست.
گمان نمیکیند که از نظر اکثریت مردم نوعی دلیل برای اتخاذ باور دینی وجود دارد؟
در واقع امکان ندارد نوعی دلیل عملی برای باور به چیزی وجود داشته باشد که درست نیست. تحقیقا چنین است ... یا لااقل من این را به مثابه امری ناممکن رد میکنم. یا چیزی درست است یا نیست. اگر درست باشد باید آن را باور بدارید و اگر درست نباشد، نباید آن را باور کنید. و اگر نتوانید این مطلب را بدانید چه درست باشد چه نباشد، باید قضاوت در آن باب را مسکوت بگذارید. اما نباید از باوری صرفا بدان خاطر دفاع کنید که گمان میکنید که مفید است نه آن که درست است. به نظرم این ریاکاری است ... و خیانتی بزرگ به شرافت عقلانی
در واقع، منظورم آن کسانی بود که نوعی آیین نامه دینی مییابند که در طی طریق زندگی به آنها یاری میدهد و یک مجموعه قوانین به شدت جزمی را بر اسشان تعیین میکند. بایدها و نبایدها
بله، اما چنین قوانینی به طور کلی نادرست و غالبا، بیشتر مضر است تا مفید. و اینان، اگر اخلاقیات سنتی و تابوهای دوران جاهلیت را کنار بگذارند، یحتمل میتوانند نوعی اخلاقیات عقلانی بیابند که بتوانند بر مبنای آن زندگی کنند.
اما شاید یک آدم معمولی برای یافتن یک چنین اخلاقیات شخصی خاصی به قدر کافی توانایی نداشته باشد. و باید اصولی از یک مرجع بیرونی بر او تکلیف شود.
گمان نمیکنم که این امر درست باشد و آنچه از یک مرجع بیرونی بر شما تکلیف شود هیچ ارزشی ندارد و در خور اعتنا نیست.
اما به طور حتم، شما را همچون یک مسیحی تربیت کردهاند. اولین بار چه وقت تصمیم گرفتید که دیگر نمیخواهید به اخلاقیات مسیحی معتقد بمانید؟
من هرگز چنین تصمیمی نگرفتم، بلکه بین سنین 15 و 18 سالگی تصمیم گرفتم که تمام اوقات فراغتم را صرف تامل در باب اصول اعتقادی مسیحیت کنم و سعی کنم که بفهمم آیا دلیلی برای باور بدین اصول وجود دارد یا نه؟ و در سن 18 سالگی بود که واپسین این اصول را نیز کنار گذاشتم.
گمان نمیکنید که چنین اصولی در زندگی، میتوانست توانایی خاصی برای شما فرآهم کند؟
نمیدانم. نه چنین چیزهایی را پیش بینی نمیکردم، نه توانایی خاصی نه چیزی مغایر آن. منظورم این است که فقط در طلب دانش و معرفت بودهام.
هرچه به پایان عمر نزدیک میشوید، آیا اصلا بیمی از نوعی حیات اخروی دارید یا تصور میکنید که چنین چیزی معقول باشد؟
نه، نه، به گمانم این حرفها مهمل و مزخرف است.
آیا حیات اخروی وجود ندارد؟
اصلا و ابدا
آیا اصلا بیمی از آن چیزی دارید که در بین بیخدایان و لاادریانی مشترک است که در سرتاسر زندگی خود بیخدا یا لاادری بودهاید. و درست در آخرین لحظه پیش از مرگ به صورتی از دین گرویدهاید؟
در واقع، همان طور که میدانید چنین چیزی تقریبا بدان قدرت روی نداده است که دینداران گمان میکنند. چون اغلب دینداران گمان میکنند که دروغ گفتن درباره واپسین دم لاادریان و بیخدایان یک فضیلت است. در حقیقت چنین چیزی غالبا روی نداده است.