چهار سه-سهچه افكار پوسیده و داغونی داره. یاد لاك و اون كشیشه تو سریال لاست افتادم كه الان اسمش یادم نیست. اونا هم همه اتفاقات جزیره رو خواست خود جزیره می دونستن و معتقد بودن هیچ اتفاقی ولو بد حكمت داره و دارن به سمت یه چیزی میرن. حتی از مردن دوستشون هم ناراحت نمیشدن چون حكمت بوده.
نیمار همه چی زندگیشو روی خدا و مسیح و سرنوشت بنا كرده و فراموش كرده نیماری هم دركار هست و خودش باید یه كاری بكنه.
یه جوری حرف می زنه انگار تو تمام مراحل زندگیش از اسمون و زمین و ارواح دارن كمكش می كنن و خودش عملا هیچكاره س. لابد خودش خواسته نیمار بشه و دیگه بقیه كارا به عهده خدا و مسیح بوده.
گرفتن قدرت از پروردگار یعنی چی؟ توهم تا كجا آخه! مگه ارباب حلقه هاس دنیای ما؟