مطلب ارسالی کاربران
مطلبی از زاویه دیگر. درباره دربی ناکام دیروز.
از قصههای افسانهگون یک هفته قبل تا پذیرش اتفاق داربی. یک نود دقیقه جهنمی برای پیرمرد کروات. وقتی تنِ رویین پرسپولیسش به ظرافت و جوانی استقلال ساییده شد و هل خورد توی بغل مرگ. از شعارهای دهه شصتی یک هفته قبل روی سکوهای سیوشش تا فریادهای معترض این هفته روی همان سکوها. پیرمرد توی مهمترین بازی سال از در باز ماهینی در دفاع چپ عبور کرد و آنقدر به در بستهی احمدزاده کوفت تا پرسپولیس بعد از دوازده سال برد را با باخت عوض کند؛ رخداد ویژهای که در تاریخ چهلوهشت ساله داربیها تنها سه بار پیش آمده بود. حالا، چند ساعتی بعد از سکته، میشود از زوایای تازهتری به بازی نگاه کرد. از چشم انتظاری پشت قدمهای کند طارمی که در مجموع دو دربی رفت و برگشت (حداقل) چهار فرصت طلایی را سوازند تا مورد عجیب رضاییان و دستوپای بیحاصل امیری و علیپور پشت حصار پاددوانی و رابسون. برای خیلی از ما اما داربی خیلی زودتر از سوت آخر فغانی تمام شد؛ همان وقت که رامین چسب دور دستش را باز کرد، پرسپولیس روی سینهاش را بوسید و عصبانی از کنار خط بیرون رفت تا برانکو این بار برای دنبالهدار کردن داستان لجبازی خستهکنندهاش با کیروش تاوان سنگینی بدهد.
و اما ادامهی راه که برای پرسپولیس و برانکو روشن است؛ از فردا که بچهها دوباره جمع میشوند و اولین تمرین بعد از داربی سوت میخورد باید سرگرم جنگ ماند. باید دست به زانو زد و بلند شد. باید راهی برای احیا جست و ادامه داد. برای ما اما، داغ این زخم حتی اگر گامهای پرسپولیس به سمت جام قهرمانی را بلندتر و پنجههایش را برای رد تکه پاره کردن الهلال و الریان و الوحده تیزتر کند، حالا حالاها تازه خواهد ماند. که سحر داربی همینجاست. از تاریخی که به تکرار یادمان هست و گذشت سالیان ذات احساس حالش را تغییر نخواهد داد. که سرنوشتهای رومانتیک از گل پیروانی در فینال جام حذفی گرفته تا رویای ایمون زاید به همان تازگی مانده و حکما علی قربانی نودوپنج هم قرار نیست از یاد برود همانطور که پیروز قربانیِ هشتادوسه نرفت. از نجمهی کرکنندهای که از گذشته تا آینده توی گوشمان خواهد ماند؛ مردن درست توی لحظهای که زندگی توی مشتمان است. سقوط وقتی از همیشه به قله نزدیکتریم. بازگشت از پیروزی به شکست.
و بالاخره امروز صبح. مزهی گس دوشنبه. وقتی تقریبا از دست رفتهایم و چاره تنها تثبیت حدود و ثغور غم است. که یک طوری سرمان را گرم کنیم و کمتر یادمان بیاید انصاری چهطور با آن همه دامنهی عمل روی سپاه تکنفرهی کاوه، قابل حدسترین تغییر مسیر و ضربه ممکن را حدس نزد و یا قبلترش روی صحنه اولین و خمکنندهترین گل بازی توپ را درست پشت قوس محوطه روی سینهی اسماعیلی دفع کرد. یا طارمی که چهطور همان اول کار توی شش قدم میخ دوم را نکوبید و نیمهی دوم پاس سروش را مثل همیشه از راست به راست نزد و روی دست مخالف بهترین فرصت برای بازگشت را سوازند. و سرآخر آن آکروبات لعنتی که آخرین ریسهی طناب را هم پاره کرد و پرتمان کرد ته چاه. تمام جزییات مرگ. باختیم. بیوقتتر، بهتآورتر، سنگینتر و مرگزاتر از همیشه. باختیم و از حالا تا خیلی بعدتر، داربی برایمان غمانگیزترین یادآور دنیا خواهد بود. یکی از آن باختهای ایران-عراقطور که هی یادش بیفتیم و هی پشت لب بگزیم که حیف و هی خاکسترمان را باد ببرد.