20 18اسم آرنوفسکی و قوی سیاه(black swan) اومد، از بس من این فیلم را دوست داشتم جا دارد برم به نوشته کوتاهم برای این فیلم که بهنام ناطقی(دوستان اگه بشناسن) قسمتی از نوشته ام را تو تحلیل و بررسی این فیلم تو برنامه اش voa سال 2010 آورد.
بالاخره موفق شدم...
اول از همه برام جالب ترین چیز، این داستان پیچیدگی فیلمهای مطرحی بوده که امسال در سینما اکران شدند. فیلمهایی که ممکن بوده بخشی از مخاطب حداقل عام را به دردسر و گیجی بیندازد!
اول شاترآیلند و بعد اینسپشن و آخری هم قوی سیاه(جالب شاید این 3 فیلم محبوبترین و پر سروصداترین فیلمهای امسال هالیوود در بین ملت خودمان بوده اند!) که این فیلم هم پیچیدگی و داستان غیر متعارف مخصوص خودش را دارد که به قول جیمز برادینلی منتقد معروف: حتی پیچیدگی جزیره شاتر و اینسپشن در مقابل آن سهل الوصول به نظر میرسند!
البته قوی سیاه بسیار تاریک تر از آن دوتای دیگه است و همانطور که از نام فیلم هم پیداست شخصیت فیلم قرار است به پلیدی و سیاهی تمام برسد.
نینا(با بازی تحسین برانگیز ناتالی پورتمن) یک بالرین حساس و آسیب پذیر میباشد که استرس و نگرانی بسیاری برای موفقیت در کارش و مشخصا به دست آوردن نقش اصلی نمایش قوی سفید/سیاه را دارد. و به قدری این کار و نمایش، بر او اثر میگذارد که زندگی شخصی اش و مهمتر از آن به لحاظ ذهنی دچار اختلال میشود.
قوی سیاه نیز از آن دست فیلمهاست که بیننده با دیدن آن با دنیایی آمیخته از توهم و واقعیت رو به رو میشود که ساخته و پرداخته ذهن و نگاه نینا میباشد.
البته به شخصه در طول فیلم بسیار بسیار بیشتر از انچه که در فیلم اتفاق افتاد یا با توجه به روایت نه چندان پرکشش برای مخاطب عام، زودتر از اینها منتظر یک حادثه یا غافلگیری دیگری جدا از دنیای عجیب نینا و تصاویر فانتزی آن بودم که داستان را بیشتر پرکشش و برای مخاطب کنجکاو برانگیزتر کند.
ولی از نکات بسیار مثبت و تاثیرگزار فیلم که شاید کمتر به آن توجه شود حضور کارگردان هنری نمایش، توماس(با نقش و انتخابی به جا با بازی وینسنت کسل) میباشد که مدام نینا را به آزادی و رهایی از خود مثبتش و در واقع پلیدی و درجه ای از رذالت، اغواگری و تاریکی برای مناسب بودنش در نقش قوی سیاه رهنمون میکرد! او نینا را تشویق و تحریک میکرد و همین باعث میشد که نینا با آن شخصیت معصوم و البته همیشه نگرانش، کم کم و تدریجا عمیقا در این سیاهی و تاریکی که با غافلگیری حتی مخاطبین همراه شد فرو برود تا حدی که از یک نینای آرام و معصوم دوست داشتنی به یک نینای بسیار تندخوی بد خطرناک و در واقع نینای دیگری تبدیل بشود. که به همین خاطر هم است که به گفته خود نینا که در سکانسی که مادرش به او میگوید آن دختر شیرینش چه بلایی سرش آمده؟ میگوید آن نینا کشته شده!
در نهایت، نینا برای انجام عالی نمایش و اجرای قوی سفید(معصومیت) و بعدش قوی سیاه(پلیدی)، یک پروسه عجیب از دنیای ذهنی و شخصیتی را طی کرد تا به کمال ایده آلی که کارگردان هنری و نقش قوی سیاهش ایجاب میکرد برسد و همین آرمان به قدری او را از خود بیخود کرد که رستگاری عجیبی را در پایان فیلم به دست آورد...
کارگردان به کمک بازی حیرت آور ناتالی پورتمن(من هم معتقدم از بازیهای بدون شک برتر دهه میباشد و فوق العاده در عمق نقش فرو رفته است که تاثیرش حالا حالاها او را رها نخواهد کرد) در شخصیت پردازی نینا از معصومیت و سفیدیش تا رسیدن به خباثت و سیاهی آن و البته نشان دادن حالات مالاخولیایی و به خصوص مازوخیسمش بسیار بسیار موفق از کار در آمده است.
تسلط آرنوفسکی در مولفه های سینمای ترس و دلهره(از ساند و صدا تا نگاه و حرکت دوربین) که ژانر وحشت را با فیلم در آمیخته و البته همچون بند بازی ماهرانه اندازه آن را رعایت کرده مثال زدنی میباشد.
کارگردانی استادانه او به خصوص با فیلمبردای فوق العاده ای که در زمان رقص های باله به زیبایی و با ظرافت محشری همچون انعطاف بدنی رقاص های این رشته به این ور و آن ور میرفت بسیار قابل اشاره است به خصوص باز در هنگام اوج گرفتن فیلم که وقتی که دوربین شانه به دست با ایجاد حس ترس و دلهره در زمان خوی پلیدی و شیطانی به دنبال ناتالی پورتمن میدود که فوق العاده دیدنیست.
ضمن اینکه تدوین فیلم که به هیچ وجه نه اضافه گویی دارد و نه اضافه صحنه ای، از دلایل نیفتادن ریتم فیلم و باقی ماندن مخاطبی است که اتفاقا به دلیل نداشتن صحنه های کمتر مهیج و نوع خاص روایی میتوانست بسیار بسیار به آن ضربه بزند.
و اینکه شدیدا عاشق آن تم آغازین موسیقی با شروع تیتراژ ابتدای فیلم هستم که بسیار بسیار کلاسیک و فوق العاده است...
اگر آخرین اثر اسکورسیزی، جزیره شاتر به لحاظ روانشناسی و یا آخرین کار نولان، اینسپشن به لحاظ علمی(متافیزیکی و ایدیولوژیک) بسیار قابل بحث میباشند، فیلم قوی سیاه آرنوفسکی یک اثر به غابت هنری فلسفی است که کارگردانش را در جایگاه یک فیلسوف /کارگردان قرار داده و بسیار هم جای حرف و تحلیل ّبرای فیلم و آرنوفسکی باقی خواهد گذاشت که مصداق بارز هنر برای هنر.