طرفداری- پیش از روایت اتفاقات جام جهانی 1990 ایتالیا، یک روز خاصی وجود دارد که لازم می بینم ارتباط آن روز میان یک نوجوان اهل یورکشایر و مارادونا را شفاف تر کنم. یک نگاه سریع میان بزرگترین فوتبالیست تاریخ و پسرک 14 ساله ای که برای هورنسا تاون بازی می کرد. دلیل آمدن مارادونا و سایر ستاره ها به انگلیس، رویداد و مسابقه فوتبالی بود که میان بزرگان جهان و بزرگان لیگ برتر تدارک دیده شده بود.
ال دیگو که کمتر از 13 ماه پیش، همین انگلیس را با دریبل های خیره کننده خود تنبیه کرده و رویاهای مرا نابود کرده بود، داشت در مقابل دیدگانم هنرنمایی می کرد. با پدرم و هفت نفر از بازیکنان بزرگسالان و هفت بازیکن نوجوان به لندن رفته بودیم. همه پیش از بازی در تلاش بودند مهمان ویژه این دیدار، پله را ببینند. عده ای هم برایان رابسون و نورمن ویتساید را رویای خود قرار داده بودند. در میان آن ها، فقط من دیوانه مارادونا بودم. زنده، از نزدیک و بدون حضور تلویزیون یا تصویربردار!
همانطور که در قسمت های اول و دوم هم اشاره کردم، من یک دیوانه فوتبالِ بی تعصب هستم. بدون کینه، از اینکه چه اتفاقی قرار است رخ دهد، تمام خاطرات بدم با مارادونا را فراموش کردم. او را بخشیدم تا لذت ببرم. حس ملی گرایی و تعصبم به انگلیس را فراموش کردم تا خودم باشم. اتفاقات یک چهارم نهایی مکزیک، از نظر من هیچوقت اتفاق نیفتاده بود. این شماره 10 افسانه ای که جلوی چشمانم قرار دارد، بارها و بارها نفسم را گرفته. آنقدر از دیدن او در تابستان 1986شادمان بودم که تا این روز، حتی یک لحظه هم از فکرش در نیامدم.
روز موعود فرا رسید. استادیوم ومبلی ناامید کننده بود؛ کثیف، بی روح و جایگاهی که اصلا دید مناسب نسبت به زمین نداشت. هنگامی که از بلندگو نام او را صدا زدند، کل ورزشگاه یک صدا به نشانه اعتراض هو کردند. شگفت انگیز و باورنکردنی. هیچوقت فکر نمی کردم برای دیدن بازی کسی که دوست دارم، در میان جمعیتی قرار بگیرم که کاملا احساساتی متضاد من داشتند. هر لمس توپ، هر پاس و کلا هرعملی با سوت های اعتراضی همراه بود. آن ها با دیدی تعصبی نگاه می کردند، ولی من قصد داشتم از این زیبایی، از این تکامل نهایت استفاده را ببرم. تا ابد قدردان این لحظات خواهم بود. لحظاتی که مارادونا را در زمان اوجش از نزدیک تماشا کردم.
در بین سال های 1986 مکزیک و 1990 ایتالیا، مارادونا به فتوحاتش در سری آ ادامه داد. به ناپولی کمک کرد تا قدرت و اتحاد شمالی ها را از بین ببرد. میلان، یوونتوس و اینتر در بین این سال ها، دو اسکودتو به ناپولی واگذار کردند. پارتنوپی، جام یوفا را هم به افتخاراتش افزود. البته دو بار نائب قهرمانی و یک کوپا ایتالیا هم، عناوینی بودند که نباید بی تفاوت از کنارشان رد شد. هیچکس، هیچ شکی نداشت که از 86 تا 90، مارادونا بهترین بازیکن جهان بود.
از خودم بگویم؛ دوباره باید مدرسهام را عوض می کردم. باز هم باید به همه اثبات می کردم در دفاع از مارادونا، ایده های خاص و متمایز خودم را دارم. از بُعد ورزشی، من هم موفقیت های خودم را داشتم. یک عنوان سوارکاری در لیگ شرق، یک جایزه دیکسون و یک عنوان قهرمانی در مسابقات سوارکاری مدارس. من هم در اوج خودم بودم. با آمدن جام جهانی به اروپا، ساعت شروع مدارس هم تغییر کرد. خوابم را تنظیم می کردم و هم کلاسی هایم از تخته سیاه به عنوان محل بررسی و تحلیل بازی ها استفاده می کردند. حتی اگر سر کلاس ادبیات انگلیسی به مشکل برمی خوردیم.
در جام جهانی 1990 ایتالیا، قبل از بازی ها از پرچم «بازی جوانمردانه» رونمایی شد. بالاخره از بازیکنان با استعداد و خاص، مراقبت هایی قرار بود انجام گیرد. حتما فستیوال بازی هجومی می شد مخصوصا که بهترین بازیکنان دنیا اعم از: روبرتو باجو، رود گولیت و مارادونا، می توانستند هنرهای خود را بدون ترس از خطاهای وحشتناک به نمایش بگذارند.
با فرا رسیدن جام جهانی، دوباره آلبی سلسته با بازیکنانی معمولی پای به رقابت ها گذاشت. اکثر فوتبال دوستان قاره آمریکای جنوبی، هیچ شانسی برای آرژانتین قائل نبودند. حتی اگر، سوپراستاری چون مارادونا هم رهبر تیم باشد. مصدومیت ها هم مثل یک ویروس، به جان تیم افتاده بود.
خورخه والدانو مصدوم شد. تاتا براون چند روز مانده از دسترس خارج شد. اسکار روجری با مشکلاتی از ناحیه شکم دست و پنجه نرم می کرد و خورخه بوروچاگا قطعا باید تحت مراقبت قرار می گرفت. مارادونا هم انگشت پایش شکسته شد و در طول رقابت ها بارها از ناحیه مچ پا مصدوم شد.
این گروه برادرانِ مصدوم، باید در سن سیرو، معبد فوتبال میلانی ها، مقابل کامرون قرار می گرفتند. از این بازی صحنه های به یاد ماندنی زیادی در خاطرات ثبت شد. همان بازی که ضربه سر ضعیف فرانسوا اومام از زیر بدن نری پومپیدو به گل رفت تا شروع بد مدعی عنوان قهرمانی همه را شگفت زده کند. در نشست مطبوعاتی پس از بازی، مارادونا گفت: " تنها اتفاق خوب امروز، این بود که به لطف من، میلانی ها شعار های نژادپرستانه را قطع کردند. امروز، آن ها حامی آفریقایی ها بودند."
بازی بعدی، مردان بیلاردو مقابل شوروی قرار گرفتند. هر دو تیم بازی اول را شکست خورده بودند و یک شکست دیگر، به معنای اتمام ماجراجویی شان در ایتالیا بود. این بار مارادونا در سن پائولو، خانه دومش بازی می کرد. تنها 10 دقیقه طول کشید تا بدشانسی، یقه آلبی سلسته را بگیرد. پای سنگربان این تیم شکست. همه چیز به یک بار عوض شد. خدا آنجا بود تا بار دیگر آرژانتین را نجات دهد. توپ شوروی که در حال ورود به دروازه بود، با واکنش سریع مارادونا و به کار بردن دست راستش، از روی خط برگردانده شد. روس ها داور را احاطه کردند، اما خدا با آرژانتینی ها بود.
حسشان را درک می کنم. من هم از این ناعدالتی ضربه خوردم. بهترین بازیکن تاریخ باز هم نور امید تیمش شد. این بار نه برای صعود از یک چهارم، بلکه برای صعود از گروه. آرژانتین بازی را 2-0 برد. موضوع داغ بعد از بازی، خطای دست مارادونا بود. دفاع از فرصت طلبی یک بحث است و تقلب بحث دیگر. شاید هرکس دیگری جای مارادونا بود، همان کار را می کرد. در بازی پایانی گروه، مقابل رومانی 1-1 کردند. پاس دیگو به مونزون، زمینه ساز گل آرژانتین شد، ولی دفاع ضعیف این تیم، نتوانست مقابل رومانی دوام بیاورد. در مرحله گروهی، برزیل و آرژانتین به هم خوردند. ناخودآگاه یا اشک های دیگو در 1982 اسپانیا و کارت قرمزش افتادم. آن روز ها پل گاسکوئین هم توجهم را به خود معطوف کرده بود، ولی چه کسی مصاف آبی و طلایی ها برابر آلبی سلسته را از دست می دهد؟ زیکو دربازی نبود ولی چه اهمیتی داشت؟
با اینکه شکسته شدن پای پومپیدو در ابتدا بدشانسی عنوان شد، ولی همین بدشانسی با ظهور سرخیو گویکوچه آ، به بزرگترین شانس آرژانتین بدل شد. او خارق العاده بود. برزیلی ها برای گلزنی همه کار می کردند ولی تیم بیلاردو تسلیم نمی شد. 10 دقیقه مانده به بازی اتفاق افتاد. توپ در وسط زمین به مارادونا رسید که در میان چهار برزیلی احاطه شده بود. توپ را پیش برد. آلن پری، گزارشگر بازی می گفت:" مارادونا، توپ رو میبره، میبره، کانیگیا الان میتونه گل بزنه. آرژانتین یک، برزیل صفر." برخلاف انتظار، تافارل شکست خورد.
بازی برزیل و آرژانتین، معادل فوتبالیِ مبارزه محمد علی برابر جرج فورمن، محسوب می شود. آرژانتین به گوشه رینگ رفته بود تا تمام ضربات مهلک برزیل را به جان بخرد و قدرت آن ها را کم کند و درست وقتی که سلسائو نیاز به استراحت داشت، با ضربه ای سنگین حریفش را ناک اوت کرد. بازی تمام شد.
یک چهارم مقابل یوگوسلاوی، از لحاظ تبلیغات، فاجعه بدی برای فوتبال بود. تنها نکته هیجان انگیز بازی، گل آرژانتین بود که به اشتباه مردود اعلام شد. ضیافت پنالتی ها باید برنده را مشخص می کرد. بازیکنان مضطرب بودند. مارادونا پنالتی را از دست داد. زمان درخشش گویکوچه آ فرا رسیده بود. او ناجی و قهرمان ملتش شد. در بازی زیبای سرنوشت، ناپل میزبان مارادونا و تیمش بود. رقیب هم کسی نبود جز آتزوری.
در نشست قبل از بازی، او حرف های عجیبی بر زبان آورد که به مذاق ایتالیایی ها خوش نیامد. " مردم اهل ناپل، فراموش نکنید در ایتالیا شما را جزوی از کشور نمی دانند. در یک روزِ سال به شما اهمیت می دهند و باقی 364 روز سال، برای شان مانند آفریقایی ها خواهید بود. واقعیت دارد که هرکجای ایتالیا برویم، به ما آفریقایی می گویند."
رسانه ها به مارادونا حمله کردند. روز بازی، ورزشگاه شلوغ بود. مارادونا در این شهر، این استادیوم و در میان این مردم پرستش می شد. فرشته ای در قالب شیطان که سعی داشت ایتالیا را از رقابت ها بیرون بیندازد. تردید و عدم حمایت هواداران، به داخل زمین هم کشیده شد. بازی با گل های کانیگیا و اسکیلاچی به تساوی کشیده شد تا باز هم پنالتی، تیم برنده را مشخص کند. گویکوچه آ، ضربه دونادونی را مهار کرد. بعدی نوبت مارادونا بود. به دور و بر خود در سن پائولو نگاهی انداخت و بنر «مارادونا، ناپل دوستت دارد ولی ایتالیا کشور ماست» را دید. تمام ابعاد و انعکاس سر و صداهای سن پائولو، در گوش مارادونا زمزمه می شد. یک قدم رو به جلو برداشت و توپ را برخلاف جهت والتر زنگا، به گل تبدیل کرد. آلدو سرنا رویاهای ایتالیا را از بین برد. با یک تیم متوسط، مارادونا به فینال جام جهانی رفته بود.
در یکی از بدترین فینال های جام جهانی تاریخ، رکورد های عجیبی هم شکسته شد. اولین فینال جام جهانی که یک بازیکن اخراج شده، 21 دقیقه بعد اولین فینال جام جهانی که دو بازیکن اخراج شده. اولین فینال جام جهانی که گلی ندیدیم و پر برخورد ترین فینال تاریخ!
آلمان غربی با پنالتی دقیقه 85 آندریاس برمه که به اعتقاد آرژانتینی ها بحث برانگیز بود، پیروز شدند. در میان آن همه اعتراض، بزرگترین بازیکن جهان ایستاده گریه می کرد. از اینکه استعداد و توانش نتوانستند ملتش را شاد کنند، احساس غریبی داشت. این سومین و آخرین جام جهانی من به عنوان یک کودک بود. قرار نبود اینگونه تمام شود. جادوی 82 برزیل کجاست؟ مارادونای سحرآمیز که در 86 دلبری می کرد کجاست؟ در پایان 1990 حس کردم فوتبال برایم بی معنی است. فوتبال به ورزشی تبدیل شده بود که پول و نتایج، در اولویت قرار داشتند.
مارادونا، بلافاصله بعد از فینال، خداحافظی اش از فوتبال ملی را اعلام کرد. چند ماه بعد 18 ساله شدم. راهمان جدا شد. دیگر جام جهانی ها قرار نبود مزه و لذت گذشته را داشته باشد. شاید مارادونا بر می گشت. بر می گشت تا دوباره شهرتش را به دست آورد، اما این بار به عنوان «فرشته سقوط کرده».
به قلم استوارت هورسفیلد از وبسایت Thesefootballtimes
بخش اول؛ خاطرات جام جهانی مارادونا؛ داستان «شیطان معصوم» در جام جهانی 1982
بخش دوم؛ خاطرات جام جهانی مارادونا؛ بازگشت «فرشته مقرب» در جام جهانی 1986
بخش سوم؛ خاطرات جام جهانی مارادونا؛ در پشت صحنه «دست خدا» چه گذشت؟