مطلب ارسالی کاربران
ناصر محمدخاني: شهلا اگر عاشق من بود نبايد لاله را ميكشت
به فوتباليستها توصيه ميكنم اسير شهلاها نشوند.الان بازي ميكردم؛ 2 ميلياردي قيمتم بود! / يكسريها را نميشناسم اما ميلياردي پول ميگيرند.همسر حسن پورشیرازی به من خیانت کرد! ايران اسپورت ۲۴: سياهي زندگي بدون لاله براي ناصر اين روزها روشنتر شده و او با اينكه از درون شكسته است ميخواهد نفس بكشد و زندگي را با يادگاران لاله سحرخيزان سپري كند. چنان با هيجان در خصوص علي و عرفان صحبت ميكند كه گويي هم مادرشان است و هم پدر. ميگويد اگر 20 سال ديرتر به دنيا آمده بودم قيمتام دو ميليارد بود. ميخواهد بلند شود و دوباره بگويد من هنوز هستم. حالا ناصر محمدخاني ميخواهد نفس بكشد و زندگي را بغل كند. با او در اتاقكي كه با عكسهاي دوران بازيگرياش تزئين داده شده بود صحبت كرديم. ناصر با تمام ناملايمتها از يك نفر. يك دوست قديمي كه با او زير يك سقف زندگي كرده بود گلهمند بود كسي كه در اين سالها او را تنها گذاشت. يك دوست بيمعرفت! *چه شد شما را اينجا ملاقات كرديم؟ يكي از دوستان گفت براي اينكه حال و هوايت عوض شود بيا اين مجموعه ورزشي را دست بگير. فعلا اينجا هستم و زندگي را ميگذرانم. حالا كه صحبت مجموعه ورزشي طالقاني شهرري شد؛ چند وقت پيش مهدي مناجاتي با تيم پايه پيكان آمده بود اينجا گفت ناصر كجا آمدهاي؛ نكند تبعيدت كردهاند. ديگه اينجا شهرمان است و بچهها لطف كردند و ما آمديم اينجا. مهدي مرادعلي رئيس تربيت بدني شهرري بود، او پيشنهاد داد كه بيايم و مديريت اين مجموعه ورزشي را به دست بگيرم. *زندگي ناصر محمدخاني اين روزها چطور ميگذرد؟ اين روزها.... صبحها كارهاي شخصيام را انجام ميدهم و عصرها ميآيم اينجا. *شغل دومتان مديريت مجموعه ورزشي است؟ كار آزاد دارم. نميتوانم بگويم كه چه كاري دارم. بگويم كارم ساخت و ساز است ميگويند مولتي ميليارد است؛ آره والا چي بگم؛ كار آزاد ديگه. وقتمان يك جوري ميگذرد. *دلتان براي فوتبال تنگ نشده؟ خيلي ... خيلي... چه بگويم عمر كه گذشت ديگر برنميگردد. بازنشسته شدهايم ديگر و بايد به زندگي برسيم. در اين دوره زمانه نخواهي بازنشسته شوي؛ بازنشستهات ميكنند. *اتفاقا شما جزو فوتباليستهايي بوديد كه هم خوب پول گرفتيد هم در خارج بازي كرديد. من راحت ميتوانستم در اروپا بازي كنم. من 30 سال پيش رفتم قطر. پولي به آن صورت در آن دوران نبود اما نسبت به همبازيهايمان بهتر پول ميگرفتيم. 4، 5 سال قطر بازي كردم و آنجا يك پولي جمع كرديم وگرنه ما هم مثل بقيه يك زندگي عادي داشتيم. *ثروت ناصر محمدخاني چقدر است؟ نميدانم والا؛ خدا را شكر از شرايط زندگيام راضي هستم؛ هر چي دارم لطف خدا بود. از كنار اين مردم به دست آوردم. تخمين نزدم ببينم چقدر دارم. *اين ثروت را چطور استفاده كرديد؟ پولي كه از قطريها گرفتم را بيشتر تو كار خانه و مغازه سرمايهگذاري كردم تا پولم ثابت نماند. البته آن زمان پول هم با ارزش بود. *با اين ثروتي كه داريد چرا در شاه عبدالعظيم زندگي ميكنيد؟ اينجا قبلهگاه من است... قبلهگاه... بارها گفتهام كه به اينجا افتخار ميكنم. به اينكه بچه يك شهر مذهبي هستم. تهران هم خانه دارم يكي هم جديدا خريدم اما عشقام اينجاست و به عشق مردم شاه عبدالعظيم زندگي ميكنم. مادرم هميشه ميگفت شيرم را حلالت نميكنم اگر نماز نخواني و من از 6 سالگي نماز ميخواندم و به مادرم ميگفتم نماز خواندم الان شيرت را حلال ميكني....(خنده) آن زمان ما مكتبخانه درس ميخوانديم. *سر ماجراي شهلا جاهد مادرتان چه حالي داشت؟ خيلي ناراحت بود؛ ميگفت با بچهام دشمني كردند، عروسام را كشتن. ميگفت بچهام را آواره كردند. *مصاحبه پسرتان را خوانديد؟ نه هنوز نخواندم، بايد بگيرم و بخوانم. *داشتيد از حال و هواي مادرتان در آن ماجرا ميگفتيد؟ خيلي ناراحت بود. نه اينكه من بچه آخر بودم، خيلي مرا دوست داشت و من هم خيلي به مادرم ميرسيدم. بنده خدا مريض شد و به خاطر همان ماجرا فوت كرد. * مادرتان دقيقا در مورد شهلا چي ميگفت؟ شناختي نداشت و شهلا را نديده بود. نميگذاشتم زياد از ماجراها مطلع شود اما دو سال بعد آن جريانات مريض شد و فوت كرد. فشارهاي عصبي مادرم را از پا انداخت. *شما روز اعدام شهلا حضور داشتيد؟ بله؛ 6 صبح بود كه رفتيم براي اعدام. حالا چه شد از اين ماجرا سوال ميپرسيد. *چون صحبت مادرتان شد ياد ماجراي شهلا جاهد افتاديم؟ چون به خدا نميخواهم ديگر آن اتفاقات را دوباره مرور كنم. به خبرنگاري هم كه با پسرم مصاحبه كرد گفتم بچهها از آن حال و هوا در آمدهاند و دوست ندارم آن دوران يادآوري شود چون خاطره خوبي هم نيست. گفتم بيشتر ورزشي سوال كنيد. *اتفاقا در آن مصاحبه گفته بود كاش آن روز مدرسه نرفته بودم. خوب علي ناراحت ميشود وقتي دوباره ياد آن زمان ميافتد. بچه فراموش كرده حتي گفتم از قطر و فوتبال بپرسيد اما مثل اينكه در مورد آن زمان سوال كردهاند. *علي محمدخاني الان فوتبال بازي ميكند؟ مصدوم شد و دو سالي است بازي نميكند اما قبل از مصدوميت در يك باشگاه ليگ برتري قطر بازي ميكرد همان باشگاهي كه فريدون زندي بازي ميكرد. *علي مليت قطري دارد؟ قطر به دنيا آمده اما مليت ايراني دارد. عرفان اما در ايران به دنيا آمد. *فوتبال علي هم مثل پدرش بود؟ بد نيست اما در ليگ برتر قطر، باشگاه الاهلي بازي ميكرد و ميتوانست موفق باشد اما مصدوم شد. يك بار خانه بودم كه محمد پنجعلي زنگ زد و گفت بازي علي رو ميبيني؟ *سرعتي بود مثل خودتان؟ بله؛ علي در پست هافبك مهاجم و مهاجم بازي ميكرد و سرعتش هم خوب بود. *شانس داشت به تيم ملي ايران دعوت شود؟ شانس داشت. 22ساله است و اگر مصدوم نميشد ميتوانست دعوت شود. بازيهايش را كه ميديدند ميگفتند ميتوانست دعوت شود. *درآمدش از باباش بيشتر است؟ آنجا چون از پايهها آمده خيلي پول نميدادند. فكر كنم به پول ايران ماهي 15 ميليون و 100 هزار ريال قطري هم پيش ميگرفت. اگر مصدوم نميشد ميتوانست سالي 500 هزار دلار هم بگيرد. *شما با اينكه 12 سال از آن ماجرا گذشته چه حالي داريد؟ به من خيلي سخت گذشت و خيلي اذيت شدم. *كابوس هم ميبينيد؟ هنوز با خودم كنار نيامدم كه آنطور لاله را كشتند. لاله يك زن خوب و مومن بود و من هرگز نميتوانم فراموشش كنم. *قبول داريد افكار عمومي يك جورايي براي شهلا جاهد دلسوزي ميكردند؟ نه براي مظلومنماييهايش بود. از وقتي رفت زندان براي ما شاعر و نويسنده شد. اصلا اينطوري نبوده. به همه خبرنگاران روزنامههاي زرد، قرمز و.. زنگ ميزد، شماره همه را داشت. به خدا همين الان هم ياد ندارم به روزنامهاي زنگ زده باشم اما او هر روز به خبرنگارها زنگ ميزد. *قبل از زنداني شدن براي شما شعر نميگفت؟ نه بابا؛ رفته بود زندان براي خودش شعر ميگفت، شده بود شاعر و روزنامهها هم شعرهايش را چاپ ميكردند. *چرا شما اينقدر كم مصاحبه ميكرديد و فقط يك فيلم مستند از شما بيرون آمد. همسر يكي از هنرپيشهها فكر كنم همسر حسن پورشيرازي بود كه مستندساز بود. آمد گفت در حق تو اجحاف شده و ميخواهم تو را دوباره زنده كنم. گفت در رابطه با خودم است اما بعدا يك قسمتاش را با من گرفت و بعد با شهلا هم صحبت كرد و با هم ميكس كرد. به همسر پورشيرازي گفتم شما با اين كار به من خيانت كردي چرا به من نگفتي اين هم (شهلا جاهد )هست يا قبول ميكردم يا نميكردم. *مگر بدون مجوز شما اين مستند را تهيه كرد؟ يادم ميآيد جشن باشگاه پرسپوليس در زمان محمدحسن انصاريفرد بود كه خيلي اطرافم شلوغ بود، آمد و من بدون اينكه بخوانم امضاء كردم. *شكايت نكرديد از اين خانم؟ چرا رفتم پيش معاونت سينمايي و نامه نوشتم اگر در ايران پخش كنيد من رسما شكايت ميكنم. همان موقع هم زنگ زدند به همين خانم مهناز افضلي و صحبت كردند كه اين كار را نكند. *در آن فيلم از صحبتهاي شهلا اينطور برداشت ميشد كه انگار ميداند قرار است با شما هم صحبت شود. بله به او گفته بودند اما به من نگفتند. ميدانست من اگر ميدانستم قرار است او هم (شهلا) باشد، مصاحبه نميكنم. به من گفت در رابطه باخودت است؛ اما بعد با او هم صحبت كرده بودند كه همين كار باعث شد خانواده همسرم از من ناراحت شوند و براي آنها قسم خوردم كه من اصلا نميدانستم/ مرا گول زدند. به خود خانم افضلي هم گفتم تازه رابطه من با خانواده همسرم درست شده بود كه شما با اين حركت غيراخلاقي مشكلاتي براي من به وجود آورديد. *مثل اينكه بعد از آن ماجرا تا مدتها با خانواده سحرخيزان رابطهتان قطع بود. بله؛ يك مدت رابطه نداشتيم چون يكسري خبرنگاران شانتاژ ميكردند؛ زنگ ميزدند به آنها ميگفتند ناصر اين حرف را زده يا حرفهاي كذب ديگر و اين موضوع آنها را ناراحت ميكرد. هر چي من ميگفتم به خدا دروغ است ميخواهند رابطه ما را برهم بزنند اما دوباره زنگ ميزدند و يك حرف بيخود ديگر از قول من نقل ميكردند. *اينكه ميگفتند بچهها را از شما گرفتند و پدر همسرتان از شما شكايت كرده درست بود؟ اين حرفها دروغ بود؛ يكسري خبرنگاران زرد هم به اين مسائل دامن ميزدند. تمام اين مسائل كه ميگفتند بچهها ديگر نميخواهند مرا ببينند دروغ بود. *شايد آن مصاحبههاي شهلا و پاسخ ندادن شما به نوعي باعث شده بود تا جامعه براي او دلسوزي كند. همين كارها را ميكرد كه اعدامش طول كشيد. فشار سياسي آن زمان روي اعدامها زياد بود. پرونده ما هم كه ابعادش روز به روز گسترش پيدا كرد و حساسيت بيشتري در سطح بينالمللي پيدا كرد شهلا دوست داشت اين پرونده كش پيدا كند. شما هم اينگونه فكر ميكرديد؟ اصلا او با كارهايش ميخواست بيشتر زده بماند يا تبرئه شود. به قول قاضي پرونده او آنقدر در اعتراقاتش سوتي داده كه اصلا نميشود جمعاش كني. *چه سوتيهايي داده بود؟ قطعا قتل كار او بود؛ چرا ميگويم قطعا كار خودش بوده، يكي اينكه تشك خوني را برگردانده بود چون رد خون پاك نشده بود. يا اينكه همان شب لاله به دوستانش تلفني نماز غفيله ياد داده بود و در اعترافاتش گفته بود آنقدر به دوستانش توضيج داد كه من هم نماز غفليه ياد گرفتم. معلوم بود كه آن شب آنجا بوده و حتي جايي كه پنهان شده بود را نشان داد. *چطور پنهان شده بود كه همسرتان و بچهها شهلا را نديدند. خانه ما به دليل اينكه دوبلكس بود، بچهها بيشتر از بالا استفاده ميكردند. ميترسيد ديده شود براي همين پايين پنهان شده بود. پشت پرده سمت شوفاژها خوابيده بود. صبحي كه بچهها بيدار شده بودند او هم از صداي استكان و نعلبكيها بيدار شده بود و همه اين مسائل را اعتراف كرد. تازه گفته بود خوابش برده بود و با صداي آشپزخانه بيدار شده. *همسر شما آن روز، روزه هم بود؟ بله روزه بود و حتي اين را هم گفته بود كه همسرم با مادرش صحبت كرده بوده كه سه روز روزه ميگيرم و روز سوم كه ناصر از مسافرت برگشت ديگه روزه نميگيرم. سومين روزي كه روزه گرفته بود به قتل رسيد. *يكي از معماهاي اين پرونده جملهاي بود كه شما در هواپيما به وحيد قليچ گفته بوديد: «نامردا كار خودشان را كردند.» يك چنين جملهاي. نه بابا اصلا اينطوري نبود. روزنامهها از خودشان نوشتند. فقط چند باري يك پژو را جلوي در خانه ديدم كه خانه ما را زير نظر داشت. *فكر شهلا را نميكرديد كه قتل را او انجام داده باشد؟ اصلا يك درصد هم فكرش را نميكردم. چون من بدي در حق او نكرده بودم تازه جمع و جورش هم كردم. من قبل از اينكه با پرسپوليس به آلمان بروم به مادرزنم ماجراي پژو را گفتم و او هم تاييد كرد كه يكي دوبار آنها را ديده است. اتفاقا لاله به مادرش گفته بود نكنه اينها دزد باشند كه مادرش گفته بودند مادر خيالت راحت باشد اين محله دزد ندارد. روي همين حساب گفتم شايد كار آنها باشد نه اينكه فكر كنم كار شهلا بوده باشد. من روحم از اين اتفاق خبر نداشت. *با اينكه 12 سال از آن اتفاق ميگذرد مردم شهر ري از شهلا حرفي ميزنند؟ نه ديگر. *روزي كه شهلا اعدام شد را يادتان هست؟ بله فكر كنم سال 88-89 بود كه اعدام شد. سه سالي است كه اعدام شده. *خانواده سحرخيزان در چه شرايطي هستند؟ پدر لاله خدا بيامرز اينقدر غصه خورد كه فوت كرد. آنقدر سر و حال بود كه من فكر ميكردم راحت بالاي 80-85 سال عمر كند اما شهلا نه تنها لاله را از من گرفت؛ بلكه مادرم و پدر همسرم را هم از من گرفت. *اين پروسه اختلاف خانواده سحرخيزان با شما چگونه طي شد؟ پس از مدتي خودشان متوجه شدند كه من در اين ماجرا نقشي نداشتم؛ خودشان به اين رسيدند كه روح من از نقشه او(شهلا) بيخبر بوده است. اطرافيان هم گفتند ناصر زندگياش را دوست داشته و مگر زندگياش بد بوده با زن به اين خوبي و مومني. مگر ديوانه بوده كه بخواهد اين كار را بكند. واقعا چه انگيزهاي ميخواستم داشته باشم كه دست به اين كار بزنم. من به سختي آن زندگي را درست كرده بودم. من از همين شهرري روي پاي خودم ايستادم و ان زندگي را درست كردم. يكي ميآيد سي سال زحمت ميكشد و بعد دوباره برميگردد سر نقطه اول. *اگر پرونده شهلا جاهد در زندگي ناصر محمدخاني شكل نميگرفت الان ناصر محمدخاني در اين فوتبال چه جايگاهي داشت؟ ضربه بزرگي به زندگي من زده شد. كمرم شكست (مكثي ميكند) شايد اگر ماجراي اين پرونده بهوجود نميآمد،الان در كنار تيم محبوب خودم پرسپوليس بودم. من ده سال در پرسپوليس بودم و اگر شرايط فراهم ميشد دوباره مربي ميشدم. *يعني دنبال سرمربيگري پرسپوليس بوديد؟ بله من ميتوانستم سرمربي پرسپوليس باشم چون هم انگليسي بلد بودم هم در انگليس دوره ديدم و دوره آسيا را گذرانده بودم. قسمت ما اين بوده و نميشود قسمت را عوض كرد. *واقعا حالا كه شهلا جاهد اعدام شده و در قيد حيات نيست؛ دل ناصر محمدخاني برايش نسوخت يا به اين فكر نكرد كه كاش رضايت ميدادم؟ براي چي بسوزد. آخه اين چه دوست داشتني بود. لاله تو را نميشناخت من كه از لاله برايت گفته بودم و خوب ميشناختياش. اصلا نميشناختي، ميدانستي كه دو تا بچه دارد؛ حداقل به آن دو تا بچهاش رحم ميكردي. اگر ناصر محمدخاني را دوست داشتي زندگياش را نابود نميكردي. *شايد هم از عشق زياد دچار جنون شده بود. اين چه عشقي بود كه زندگي ما و خودش را تباه كرد. من كه دستش را گرفتم و كمكاش كردم. بايد ميرفت دنبال زندگياش. از گذشتههايش و آسيبهايي كه ديده بود گفت و من كمكاش كردم تا سروسامان بگيرد. *واقعا خودتان را مقصر نميدانيد؟ به جون خودم فقط قصدم كمك بود و قصد سوءاستفاده نداشتم. به خودش هم بارها گفتم من زن و دو تا بچه و زندگيام را دوست دارم. ميگفتم بهش كه زحمت كشيدهام تا اين زندگي را درست كردم. *قبل از اين كه آن ماجرا رخ دهد شما را تهديد نكرده بود؟ ميگفت من اصلا به زندگي تو كاري ندارم و دخالتي نميكنم. حتي گفتم بعدها مدعي نشي. *چطوري كليد منزلتان را بهدست آورده بود؟ همان منزل ظفر كه زندگي ميكرد و من رفت و آمد داشتم، وقتي ميرفتم بيرون خريد يا ميوه بخرم حتما برداشته و داده كليدساز برايش ساخته. *پس با برنامهريزي قبلي بوده؟ بله؛ چند بار هم قبل از آن اتفاق به منزل ما آمده بود. لاله ميگفت انگار اين خانه جن آمده. اين ظرفهاي نخود و لوبيا را ديدهايد؟ از سر اين ظرفها خالي ميكرد تو آشپزخانه. ميخواست با اعصاب و روان لاله بازي كند. صبح ميرفت مثلا آبگوشت درست كند و ميگفت ناصر اين نخود و لوبياها برگشته ريخته. *يواشكي ميآمد يا شما از حضورش اطلاع داشتيد؟ اين چه سوالي است. معلوم است كه من روحم هم خبر نداشت و گرنه اگر ميدانستم همان اول رابطه قطع ميكردم. بلد بود خانه را و ميدانست ما چه زماني نيستيم ميآمد داخل خانه و اين كارها را ميكرد. از من هم ميپرسيد چه زماني خانه هستيم. با اين كارهايش با روح و روان لاله بازي ميكرد غير از او كار كس ديگري نميتوانست باشد. *شما در آن مدتي كه با شهلا رابطه داشتيد متوجه مشكلات روحي روانياش نشده بوديد؟ مشكل داشت. بعد از آن اتفاق متوجه شدم كه مشكل دارد. او ميخواست جلب توجه كند و با مظلومنمايي خودش را تبرئه كند. بارها گفته بودم 6 ماه، يكسال گذشت نگويي من به تو وابسته شدم و از اين حرفها... به امام زمان از همان اول بهش گفتم دو تا بچه دارم و زندگيام را دوست دارم. ميگفت ميدانم چون جواد خياباني آمده بود منزلتان و ديدم خانوادهات را. گفتم ديدي ديگه؟ پس فهميدي كه من زندگيام را دوست دارم اگر نميتواني الان بگو كه هر دو برويم دنبال زندگيمان. ميگفت نه من اصلا دخالت نميكنم تو زندگي تو و از اين حرفا. اينجوري ميآيند و وارد زندگي مردم ميشوند. *خيلي از فوتباليستها شايد شرايط مشابه شما را داشته باشند. به آنها توصيه ميكنم اصلا گول اين چيزها را نخورند. اينكه كسي بگويد تو دستم را بگير و من به زندگيات كاري ندارم و... را اصلا باور نكنند. بعد از 6 ماه كمكم ميگويند من به تو وابسته شدم؛ من نميتونم بدون تو زندگي كنم و... بعد هم شروع ميكنند به تهديد كردن و از اين مسائل حالا اين(شهلا) اينطور نبود و اگر من را تهديد ميكرد زودتر از اينها قطع رابطه ميكردم. فوتباليستها هم حواسشان باشد گول امثال اين آدمها(شهلا) را نخورند. *در تمام اين ده ، دوازده سال كه از آن ماجرا ميگذرد جدا از شهلا چه كساني ديگري دل شما را شكستند؟ من فقط از خودش(شهلا) كه اين كار را كرد ناراحت هستم و نميبخشمش. البته يك سري دوستان هم بودند. دوستان صميمي كه توقع داشتم در آن شرايط كمك بكنند نه اينكه مرا تنها بگذارند. از يك رفيق 20 ساله توقع داشتم *كسي هم پشت ناصر محمدخاني ايستاد. زماني كه طرد شده بوديد؟ چرا بودند كساني مانند حبيب كاشاني كه صحبت كردند. محمد پنجعلي هم خيلي بامعرفت بود. فرشاد هم چند سال پيش زنگ زد گفت دارم ميروم تراكتور بيا با هم برويم اما نرفتم. *از ميان اين همه رفيق فوتبالي يك نفر بيشتر از همه به نظر ميرسيد به شما كمك كند، او اين كار را كرد؟ نميخواهم اسم بياورم چون رفت و آمد داريم. من از اين آقا توقع داشتم. به خودش هم گفتم بالاي 20 سال رفاقت داريم. شماره من را هم همين دوست عزيز داده بود به شهلا. انتظار داشتم وقتي كه تيم گرفت به من هم ميگفت. كساني پيشنهاد كار دادند كه من توقعي از آنها نداشتم اما از او داشتم. سالها زندگي كرديم با همديگر اما يك زنگ هم نزد حتي تعارف كند. *چي گفت؟ چي داشت بگويد. الان هم نميخواهم بيشتر از اين صحبت كنم. *الان شرايط شما به گونهاي هست كه به فوتبال برگرديد؟ بستگي به شرايط دارد. الان بايد صابون همه گونه اتفاق را به تن بمالم. فحش ميدهند، ماشين را داغان ميكنند و... وقتي پاي چشم علي دايي را يك ليدر بالا ميآورد بايد تاسف خورد. يك ليدر براي فوتبال ما تصميم ميگيرد. علي پروين كار خوبي كه ميكرد نميگذاشت ليدرها نزديك بازيكنان شوند. همان پايين شامشان را ميداد تا نزديك بازيكنان نباشند. الان ليدر زنگ بزند بيايد اتاق بازيكن؛ بازيكن جرات دارد بگويد نيا... پدرش را در ورزشگاه درميآورند. *در اين مدت پروين هم به شما كمك كرد؟ پروين؛ خوردبين و مايليكهن زنگ ميزدند ولي خوب توقع داشتم پروين كمك كند و بگويد بيا استيلآذين كمك كن. يكي دو سال اول خيلي درگير بچهها و رفت و آمد به قطر بودم كه آن زمان فقط پيشنهاد داد. من از آن دوست از همه بيشتر توقع داشتم . كاش يك زنگ ميزد و فقط تعارف ميكرد. *از خانواده شهلا خبري داريد؟ نه خبري ندارم. خدا وكيلي نه زنگ زدهاند نه تهديدي كردهاند. براي همين به خبرنگاران گفتهام ديگر چيزي نپرسيد چون بچهها هم فراموش كردهاند. *الان رابطهتان با علي و عرفان چطور است؟ خوب است مشكلي نيست و داريم زندگيمان را ميكنيم. *عرفان هم فوتبالي است؟ علاقه عرفان به فوتبال خيلي بيشتر از علي است. علي الان به فكر كار و خريد و فروش آپارتمان است تا پول در بياورد. علاقه عرفان را اگر علي داشت الان بهترين تيمهاي قطر يا ايران بازي ميكرد. اين طرز تفكر اشتباه است كه فوتباليست فكر كند سيگار ميكشد و فوتبال بازي مي كند ايرادي ندارد. اينها نميدانند سيگار عمر فوتبالشان را كوتاه ميكند. نسل ما اگر رفت دنبال مواد مخدر به خاطر اين بود كه به آنها توجه نشد. خيلي از همدورههاي من البته تحصيل كرده هم بودند اما باز رفتند سراغ مواد مخدر. من 22سال براي پرسپوليس بازي كردم و مربي بودم. سه سال ديگر كار ميكردم بازنشسته بودم! اما فقط به عشق مردم گل ميزدم اصلا به پول فكر نميكردم. بازيكنان الان ظرف يكسال به اندازه 22سال حضور من در پرسپوليس پول درآوردهاند اما پشيمون نيستم. همه ميگويند تو كجا اينجا كجا اما عشق من مردم شهرري هستند. پول بيرويه در اين فوتبال نه تنها فوتبال را خراب كرده بلكه سطح سواد جوانان مملكت را هم پايين آورده است. اين پولها باعث شده سطح علمي كشور هم افت كند. الان جوان 18ساله به جاي اينكه درس بخواند تا دكتر شود ميرود دنبال فوتبال با اين استدلال كه ظرف يكسال به اندازه چند سال يك دكتر درآمد دارد. چه كاري وجود دارد كه با چند ساعت تمرين در روز ميلياردي درآمد داشته باشيد.