اتلتیکو مادرید در حال تکمیل یک فصل فوق العاده بود، تحقق یک داستان شگفت انگیز و پایانی رویایی در ورزشگاه شهر لیسبون. اما رقبای همشهری نمی خواستند شکست بخورند، آن ها روزهای طولانی را پشت سر گذاشته بودند تا به این نقطه از زمان برسند. مایل نبودند ببازند.
همه چیز به یک باره عوض شد، جای جنون و سر خوشی در دو جبهه تغییر کرد، سیمئونه و شاگردانش که تا همین چند دقیقه قبل بزرگ ترین مردان اروپا بودند حال دیگر باید جایشان را به همسایه نام آشنا می دادند.
زمانی که رئال مادرید گل را دریافت کرد، نگاه کردن به چهره کاسیاس منزجر کننده بود، حتی برای من! می توان راحت باور کرد، ایکر مقدس بزرگ ترین آرزویش در آن لحظه این بود که داور اعلام کند توپ از خط دروازه عبور نکرده است. ایکر دروازبان با استعدادی است، او نمی خواست عامل شکست تیمش باشد. درک می کرد که چه کار کرده است.
رئال مادرید یک گل عقب افتاد، آن ها باید بلند می شدند، حال دیگر همه می دانند که هجوم به قلعه اتلتیکو مادرید چقدر دشواراست.
میل به هجوم داشتند، اما برنامه نداشتند؛ مردان کارلتو در آن لحظات فاقد ذوق هنری بودند. حرکات بی برنامه.
دیگو سیمئونه همه راه ها را بسته بود، یارانش می داستند که چه باید بکنند، آن ها کم نمی آوردند. تعویض های رئال از راه رسید، خدیرا که به پاهایش دو وزنه 20 کیلویی متصل کرده بود از میدان بیرون رفت و جایش را به ایسکو داد و مارسلو احساساتی جایگزین کوئنترائو شد.
اما هنوز در جبهه مادرید یک چیز کم بود، هنوز آن ها نیازمند به یک اتفاقی بیش از این ها بودند.
زمان جلو می رفت، همسایگان شمالی شهر مادرید داشتند به این باور می رسیدند که این لادسیما لعنتی باز هم دست نیافتنی است.
پایانی تلخ داشت فرا می رسید، اما امید همچنان زنده بود. لوکا مودریچ دوان دوان رفت به سمت نقطه کرنر، سرجیو راموس و تمام سربازان رئال جلو آمدند، می دانستند این آخرین گلوله آنهاست، پس دیگر مجال اشتباه نیست.
شاید، شاید خدا به ایکر مقدس نگاه کرد، باور کنید گاهی اوقات می توان خدا را بر روی زمین دید، باور کنید خدا همین نزدیکی هاست...
توپ سانتر شد، تمام آرزوهای ایکر، در نگاهش به این توپ خلاصه می شد، او از خدا خواست که توپ را وارد دروازه کند.
سرجیو راموس بلند شد، او خوب می پرد، بارها این را نشان داده؛ نیرویی بالقوه راموس را بالاتر از همه قرار داد، ضربه نهایی و گل. کورتوا جوان هیچ شانسی برای در آوردن آن توپ نداشت...
حال ایکر کاسیاس دنیا را طور دیگری می دید، همه چیز فرق می کرد، دنیا در چشمانش آبی شد. باید از خدای خودش تشکر می کرد، او دوید و سرجیو راموس را در آغوش گرفت، او را بوسید، باید باور کنید که این بوسه، به یاد ماندنی ترین لحظه کاسیاس خواهد بود.
رئال مادرید دوباره انرژی گرفت، حال دیگر باور غلط آن ها جایش را به تلاش بیشتر داده بود، در مقابل مردان اتلتیکو خسته تر از همیشه بودند، در این زمان آن ها بودند که زمین خورده اند، سیمئونه این را بهتر از همه متوجه شده بود، برای همین بود که دستانش را بالا می برد و همچنان از هوادارانش عاجزانه درخواست می کرد بچه هایش را تشویق کنند و آن ها را تنها نگذارند.
فوتبال همین است، شرط بندی بر روی زمین خوردن دائمی یک جبهه قمار وحشتناکیست،فاصله بین شادی و غم کمتر از آن چیزیست که ما تصور می کنیم، قطعا ما در این قمار شکست می خوریم.
جای برنده و بازنده عوض شد، گرت بیل 100 میلیون یورویی موفق شد بر روی حرکت ویران کننده دی ماریا گل دوم را بزند و سرنوشت را کاملا تغییر دهد.
حال پس از دوازده سال رئال مادرید قهرمان شد، اگر به عقب برگردیم می بینیم که مادریدی ها نزدیک به یک میلیارد یورو خرج کردند، دو بار رکورد گران قیمت ترین بازیکن جهان را شکستند، این ها همه دخیل اند.
اما من نمی توانم صبر و تحمل مادریدی های سفید پوش را با کل ارقام دنیا عوض کنم، این صبر و تلاش ستودنی بود. آنه ها امید را زنده نگاه داشند، این به واقع زیبا بود...
این قسمت از تاریخ هیچگاه فراموش نمی شود: "لادسیما یک رویا بود که مردانی پر تلاش آن را به واقعیت تبدیل کردند."