در میان فلاسفه، اینکه بین دو گروه تحت ظلم و گروه ظالم، کدامیک در معنای واقعی زشتی هستند همواره اختلاف بوده است. استدلال ارسطو این بوده است که گروه تحت ظلم، که همواره اکثریتاند در برابر ظلم سکوت کرده و این خود نشان میدهد که زشتی و پلیدی، از سوی قشر تحت ظلم بوده که اعتراضی به وضع موجود نکرد در مقابل، قشر ظالم، بر طبق قاعده و قانون طبیعت، غریزهی طبیعی خود را به جامعه اعمال میکند. در زندگی فردیمان، بارها و بارها، شاهد ظلم بودهایم اما تنها واکنشمان به آن سکوت بود. این نه به دلیل ذات، درون یا از این قبیل خواص، بلکه به این دلیل است که ما به قرارداد اجتماعیمان آشنا و متعهد نیستیم. و بدین گونه است که عده زیادی در کشور فرانسه، در مقابل کوچکترین ظلمها بپا خواستهاند ولی اوج اعتراضات و مبارزات مردم ایران به ظلم آشکار مقامات، تنها پشت تلویزیون صورت میگیرد. ناسیونالسوسیالیسم بعنوان کوششی از ترکیبی از جنبشها ما را به این قرارداد ها آشناتر میکند. بههمین دلیل بر آن شدم تا این مطلب را برای شما بازنشر کنم و بسط دهم. جنبش جلیقهزرد ها جنبشیست که ریشهی آن به پیشینه ناسیونالیسم افراطی قرن 19 و20م برمیگردد.
در پیشنیاز این مطلب، لازم میدانم این نکته را بازگو کنم که هر آنچه که از جنایتکار پروری و منسوخ بودن این ایدئولوژی در ذهن دارید را مدتی کم، کنار بگذارید و بعنوان یک ناآشنا به مسائل این مطلب را خوانده و اگر تنها نقدی از درون محتوای این مطلب بوده، بصورت کامنت اعلام کنید. از اینکه وقت خود را به خواندن محتوای پستم میگذارید بینهایت سپاسگزارم. همچنین از شما دعوت میکنم پست قبلی را نیز از نظر بگذرانید.
«تمام افراد تولید کننده متعلق به جامعه میباشند. این جنایت سرمایهداران و بورژوازی لیبرال بود که کارگر را از جامعه ملت جدا کرد و در نتیجه پرسمان کار را به وجود آورد. ناسیونالسوسیالیست تقاضایی برای پذیرش کارگران در بطن جامعه میباشد. زحمتکشان بارها و بارها به بردگی گرفته شده و تحقیر شدهاند. یک کارگر باید مورد احترام قرار بگیرد و دارای حقوق برابر با دیگر افراد جامعه باشد. این کارگر از سود اقتصاد فردگرایی در کاپیتالیسم محروم شده بود. او دوباره باید حق خود را باز پس میگرفت. این کارگر دارای ریشهای نبود ولی اکنون به سرزمین پدریش پیوند عمیقی خورده است. اگر کارگر دوباره سهمی از آلمان را صاحب شود، خود را کاملاً به آلمان اختصاص میدهد. جنبش ناسیونالسوسیالیسم کارگر را به درون جامعه ادغام میکند، حقی را که سالیان سال از او گرفته شده را به او پس میدهد و جنایتی بنام پرولتاریا را با جبران جنایات تحمیل شده بر کارگر در طول تاریخ، از صفحات آن در اذهان عموم پاک میکند.»
آدولف هیتلر: «روشن فکران آلمان بار و بارها در گوش هم خواندهاند که ما [ناسیونالسوسیالیسم ها] نوعی از مارکسیسم یا گونهای از سوسیالیسم بین المللی هستیم. تا به امروز اینها تفاوت ناسیونالسوسیالیسم با مارکسیسم را درک نکردهاند»
یوزف گوبلز: «ناسیونالسوسیالیسم هدیهای نمیدهد بلکه به تعهد وادار می کند»
تنها در ناسیونالسوسیالیسم، سوسیالیسم حقیقی را می بینیم. بعقیده این دو راس حزب ناسیونالسوسیالیست آلمان، مارکسیسم و میهن پرستی بورژوازی دشمنان فانی هر سوسیالیسم راستینی می باشند. مارکسیسم و سوسیالیسم در کنار یکدیگر جای نمیگیرند، مارکسیسم خیانتی به سوسیالیسم میباشد. سوسیال کوششیست که برای حل پرسمان (مسئله) کار، صدقه دادن را پیشنهاد میدهد تا قشر کارگر در ترس خود باقیمانده و در انتظار ترحمی از سوی سرمایهدار به صف آید. ولی طبقه کارگر هیچگاه قلبا از طریق صدقه و هدایا با اجتماع ملت متحد نخواهد شد و این نتیجهی تاریخ است. این اتحاد هیچگاه از طریق ترحم از بالا اتفاق نخواهد افتاد بلکه از طریق توجیه تقاضا از پایین به وجود خواهد آمد. ناسیونالسوسیالیستها هیچگاه سوسیال نیستند بلکه سوسیالیست هستند. خدمات رفاهی به تنهایی کافی نیستند، پیش نیاز حل پرسمان کار تنها تغییر نظر طیف عموم ملت نسبت به قشر کارگر میباشد. برنامهی کمک های زمستانی آلمان هیچگاه اعانه ای برای نیازمندان نبوده بلکه فداکاری تمامی ملت برای فقیرترین افراد ملت می باشد، آنطور که آدولف هیتلر میگوید: «ما [فقط] به افراد ثروتمند نمیگوئیم: لطفا کمی به افراد بیبضاعت کمک کنید. بلکه میگوئیم مردم، خودتان، خودتان را یاری دهید. هر فردی باید براین فکر باشد که فردی در جامعه از من ضعیفتر وجود دارد و من با حس تعهد [به جامعه]، باید به این فرد به عنوان یک دوست و هموطن کمک کنم»
در نهایت، جنبش کارگران ناسیونالسوسیالیست ها که رهبر آن نیز یک کارگر رنج کشیده بود، نه فقط در تاریخ آلمان بلکه در سرتاسر تاریخ جهان، بارز ترین نمونهایست که توانست برای اولین و شاید آخرین بار، حقوق کارگران که زحمتکش ترین قشر جامعهاند را به آنها اهدا کند. نه بهعنوان یک ترحم یا انعام بلکه بهعنوان حق واقعی آنان... .
ناسیونالسوسیالیسم در زندگی فرد
برای پرداختن به این موضوع، در کنار توضیحات، همچون متن قبل اشارهای گذرا داریم به چند سخن کوتاه از افراد برجستهی حزب نازی
«ناسیونالسوسیالیسم به عنوان یک جنبش زمانی به اهداف خود خواهد رسید که رایش موقعیت خود را در کنار دیگر ملتها کاملاً امن بکند. ناسیونال سوسیالیسم به عنوان یک دیدگاه جهانی تنها زمانی می تواند رسالت تاریخی خود را به سرانجام برساند که در بین تمامی طبقات آلمان جاری شده و ملت را به عنوان یک شخصیت جدید شکل بدهد. تحقق سیاسی ناسیونالسوسیالیسم در یک رایش قدرتمند، نوع جدیدی از زندگی به وقوع خواهد پیوست و این تحقق در نگرش و شیوه زندگی ملت ما و ساکنانش به دیدگاه جهانی ناسیونالسوسیالیسم جامه عمل خواهد پوشاند. از یک سو، هویت فرصت تازهای برای آشکار سازی و دریافت آموزش فردی میدهد و از سوی دیگر فرد حاضر به شرکت در رفاه جامعه میباشد. این دو قطب تولیدکننده پتانسیل مولد آلمان ناسیونالسوسیالیست میباشند».
توسعه و شکوفایی تواناییهای فرد او را شاد و آگاه میکند و فراهم کردن این شرایط برای جامعه تا او بتواند بازخورد تلاش واقعیش در قبال جامعه را دریافت کند از بارزترین مشخصه های اجتماع می باشد. تنها تلاشهایی که برای جامعه میشود نمایانگر نجابت و ارزش شخصیت فردی و میزان توسعه آن میباشد. در یک فضای ناسالم هویت و اجتماع متضاد هم هستند ولی برای ما این دو عامل همچون آکورد کامل هارمونیکی میباشد که در آن فرد رشتههای زندگی را با هم به صدا در می آورد.
برای یک ناسیونالسوسیالیست آلمانی موسیقی کلیدی در زندگی شادی و لذت از زندگی میباشد. ما اینجا از یک نگرش سطحی که معنای زندگی را نمیداند و از عمق درد و رنجهای زندگی اجتناب میکند سخن نمیگوییم بلکه نگرشی را به میان میآوریم که بر پایه یک روان شاد و سالم و نیرومند میباشد. برای یک انسان بالغ مبارزه با موانع، مشکلات و دوره های سخت در زندگی تنها به معنای فرصتی برای اثبات قدرت او و دریافت شادی درونی در مقابله با این مشکلات میباشد. به همین دلیل ناسیونالسوسیالیسم به هرچیزی که موجب افزایش شادی در زندگی میشود تاکید دارد. رویکرد ما نسبت به زندگی مانع از هرگونه تاثیرات منحط و مخرب میباشد.
ناسیونالسوسیالیسم به مثابه جنبشی مبارز با انواع مشروبات الکلی و سیگار:
در قسمت قبل اینطور گفتیم که ناسیونالسوسیالیسم جنبشیست که آزادی فرد را در نتیجه و معلول نظم اجتماعی به او تقدیم میکند. آزادیای متفاوت از آزادیای که دموکراسی از آن میگوید، آزادیای که سلامت و تکاپوی جامعه را به خطر نیندازد و در این مسیر، آزادیهای مخرب همچون مصرف سیگار و مواد مخدر، سوء استفاده جنسی موقت با پول، مصرف مشروبات الکلی و ... را بطور کامل ممنوع و محدود میکند در مقابل به او آزادیهای سالمی میدهد که به اوج لذتهای مطلوب خود در زندگی برسد. این جنبش، با جلوگیری از کاهش ظرفیت فردی از طریق مصرف دیوانه وار مواد مخدر، ابزار لازم برای رسیدن به کمالات را برای هر انسانی فراهم میکند و این حرکت جامعه به سمت جلوست. جلوگیری از به خطر انداختن ناآگاهانه زندگی و سلامت فرد که تعلق او به جامعه میباشد، از وظایف این جنبش دلسوز و فداکار برای ملت است.
«هرچیزی که باعث به وجود آمدن قدرت و شادی میشود در شیوه جدید زندگی آلمان قرار گرفته و هرچیزی که باعث ایجاد فساد و تاثیرات مخرب بر فرد یا جامعه بشود حذف میشود.»
بیانیه بالا برای هر دو جنبه فیزیکی و معنوی موجودیت ما داری اعتبار میباشد، وجود مفهوم اعلای شرافت انسانیت تنها در صورتی در یک بدن قوی و کنترل شده تجلی می یابد که همراه با ذهن خلاق در زمینه هنر و معنویات باشد، هر دو عنصر با اتحاد، نتیجتا تقدیم انسان توسعه یافته به جامعه را در بر خواهد داشت و تنها آن انسان است که شایسته خدمت به آینده ملت می باشد.
در هردو زمینه جسمی و روانی، فرد دارای محدویت در تواناییها و استعداد کسب تواناییها میباشد. ما در گذشته این خصوصیت را با قوانین وراثتی نشان دادهایم .(در اینجا منظور از قوانین وراثتی طبقهبندی و کلاسهای موجود در اجتماع می باشد، در ناسیونالسوسیالیسم کسب تواناییهای فردی تنها با تلاش خود فرد همراه میباشد، با فراهم آوردن منابع یکسان این افراد هستند که از خود شخصیتهای مختلف پدید میآورند و توانایی های خود را توسعه می دهند)
«ایده آل ناسیونالسوسیالیسم انسان از پیش تعیین شده نمیباشد، هدف ما تنوع شخصیت های منحصر به فرد، فرهیخته و آموزش یافته بر اساس استعداد بلقوه آن است و تنها با پدید آوردن این تنوع به توازنی مناسب در بطن جامعه دست خواهیم یافت که منجر به ترفیع فرد و قدرت و زیبایی ملت می شود».
آدولف هیتلر: «عشق ورزیدن به ملت و نشان دادن این علاقه از طریق فداکاری کردن»
ناسیونالسوسیالیسم به معنای آمادگی برای فداکاری میباشد. تلاش و مبارزه جنبش ناسیونالسوسیالیست، مخصوصاً اعضای SAگروه حمله حزب ناسیونالسوسیالیست آلمان، نمونه و الگوی منحصر به فردی از فداکاری بزرگ برای ملت در تاریخ جهان میباشد. بزرگترین فداکاری از دست دادن جان در راه وطن میباشد. تمامی سربازان اسآ و اساس و در راس آنها استروم فوهرر هورست وسل جای دارد. راهپیمایی آنها مانند سرود معنوی میباشد که در یاد همه باقی خواهد ماند. این میراث مقدس تعهدی برای آلمانیها میباشد تا خودشان را مستحق این افراد بدانند. اهالی رایش یاد رفقای جانباخته خودشان را گرامی میدارند. لیبرالها درکی از این جانباختگیها و جانفشانیها ندارند. ارنست تولر، یک یهودی کمونیست می گوید: «هیچ ایده آل احمقانهتری از قهرمان بودن وجود ندارد». این یهودی نمیتواند درک کند که کسی جان خودش را برای مردمش فدا کند به این دلیل که در افکار او یک فرد مرده دیگر نمی تواند در زندگی ملت حضور داشته باشد. ناسیونالسوسیالستها در مخالفت با این اندیشه میگویند که افراد دیر یا زود جان خودشان را از دست خواهند داد ولی تفاوت در این است که زندگی فرد شرافتمندانه به پشتوانه ملت باشد و با بی شرمی دنیا را ترک نگوید. آن چیزی که اهمیت دارد طول زندگی فرد نیست بلکه طول عمر ملت میباشد، ملت باید عمر خودش را ادامه بدهد حتی اگر نیاز به جان فشانی باشد و این ناسیونالسوسیالیست است که چنین پیوندی بین اعضا ملت برقرار می کند و حتی بعد مرگ فرد فرد اجتماع، از آنها بهعنوان اسوه و قهرمان ملی به جامعهی فردا معرفی میکند.
«همراه با شادی، شجاعت یک ارزش برتر برای آلمان جدید می باشد. ناسیونالسوسیالیسم گرایش قهرمانانه ای پدید آورده که به بهترین شکل در سنت نظامی نمایش داده شده است و شجاعت خودش را در دوران جنگ اثبات کرده است. در دوران صلح نیز ما باید به آیین شجاعات و قهرمانانه که شامل زنان و مردان ملتمان می شود رهبری شویم.»
در هر لحظه زندگی فرصت های بیشماری وجود دارند تا خودمان را به آزمون بگذاریم؛ هرگز از سختی ها طفره نرویم، به راه مستقیم ادامه بدهیم حتی اگر راه های منحرف و آسانتری وجود داشته باشند، هدفی بالاتر از آسودگی خود برآورده کنیم، بیشترین درخواست را از خود داشته و از خواستههای سست چشم پوشی کنیم، از قوانین ملت اطاعت کنیم تا آنکه خودخواهی فردی را ترویج بدهیم، از وجدانمان پیروی کرده و برای هر رفتارمان مسئولیت داشته باشیم به جای آنکه پشت بهانههای پست و بزدلانه مخفی شویم. تمامی این موارد شجاعت نام دارند و این شجاعت همانند یک بخش در زندگی جدید مردمان آلمان که تحت تعلیم ناسیونالسوسیالیسم قرار گرفته اند ضروی میباشد. شجاعت روانی و مبازره با تفکرات به اینجا تعلق دارند و در آخر آن دسته از اعتقادات و باورهایی باقی خواهند ماند که برای ملت و فرد ارزشمند بوده و از طریق تلاش صادقانه بدست آمده باشند.
افسرده نشدن از زخم های درونی و بیرونی شجاعت نام دارد. نارضایتی و بدبینی، کنارهگیری و ناامیدی اثباتکننده ضعف هستند و این ضعف ها با ماهیت نسل شجاع ملت آلمان در تضاد است.
«فراتر از زندگی فرد، فراتر از مبارزه و پیروزی فرد و ملت، یک آیندی ابدی برای آلمانی ها در این دنیا طلوع کرده هست. ما آینده ملتمان را توسط نسل جدیدی که فرزندان امروز، مردان فردا و اجدادان نسل های بعدی هستند تضمین میکنیم. نسلی که گذشته و آینده آنها به ما متصل میشود. ناسیونالسوسیالیست این پیوند ها، خانواده ها و فرزندان را عناصر ضروری زندگی ناسیونالسوسیالیستی میداند.»
مهمترین وظیفه یک مرد حمایت از خانواده و مهمترین وظیفه یک زن اعطای زندگی به فرزندان و پرورش آنها میباشد. خانواده برای هرفرد ضروری میباشد مگر آنکه آن فرد بخواهد با قوی ترین نیروی انسانیت ستیز کند. افزون بر این، خانواده و فرزندان تنها ضامن هستی ابدی یک ملت می باشند و موجودیت ملیت درخواست نسلهای آینده از ما میباشند. رایش قدرتمند آلمان که دههها با زور شمشیر از آن حفاظت شده نیاز به فرزندان بیشماری داشت که زاده پاکترین و اصیل ترینها میباشند تا فضایی که از جامعه آنروز آلمان، برای تضمین امنیت نسلهای کنونی در طول مبارزه بی رحمانه جنگ جهانی خالی از جمعیت شده را به خوبی جایگزین کنند.
ترکیب زندگی خصوصی و خدمت اجتماعی به خوبی در خانوادههای بزرگ ناسیونالسوسیالیسم بیان شده هست. تنها در خانواده است که قدرت محبت و تنش قوی بین دوجنس موجب تحقق کامل در زندگی خصوصی شده و ارتباط معناداری با توسعه تمامی یک ملت ایجاد میکند. به این طریق خانواده ها و فرزندان به عنوان محصول با ارزش ملت رشد کرده و شادی فردی را با سود و منفعت جمعی ترکیب می کنند.«با استفاده از این نگرش، افتخار در نژاد یک ماهیت طبیعی برای زنان و مردان خواهد شد. در برخورد با دیگر نژادها رفتار آلمانی نشان دهنده احترام، رفاقت و همکاری همراه با اعتماد بنفس تزلزل ناپذیر و غرور نژادی میباشد که یک گناه در برابر خون را به عنوان گناه کشنده ملت مشخص میکند.»
این نگرش و شیوه زندگی ناسیونالسوسیالیستی آنرا اجبارا در یک آزمون مهم تاریخی بعنوان جنگ جهانی قرار میدهد. کسانی که نتوانستهاند زندگی خود را کامل کنند تلاش خود را دو برابر خواهند کرد تا وظیفهای که باید انجام میدادند را جبران کنند. ما نمیتوانیم از شیوه زندگی ناسیونالسوسیالیستی سخن به میان آوریم درحالی که نتوانسته باشیم ملت را بر اساس خانواده و فرزندان توصیف بکنیم. تنها از طریق فرزندان است که ما در زندگی ابدی آلمان شرکت خواهیم جست و تنها یک مرد سطحی و یا ترسو چنین نیازی برای مشارکت را احساس نخواهد کرد. هرفردی که روزهای سخت و خوب را پشت سر گذاشته باشد و خودش را کامل کرده باشد با آسودگی با مرگ رو به رو میشود، این فرد هیچ علاقهای به خودکشی و پایان عمر خود نخواهد داشت چون در تاریکترین لحظه ها زندگی او معنادار و ارزشمند میباشد. او از پایان ترسی نداشته و از آن فرار نخواهد کرد برای آنکه مرگ هم قسمتی از زندگی میباشد. همانند تمامی قوانین طبیعت، مرگ در کمال بیرحمیش سخاوتمند میباشد. هیچکس از آنچه که پس از مرگ هست خبر ندارد و هرکس اعتقادی در این زمینه برای خود دارد ولی یک زندگی شاد و فرحبخش در همان حال همواره در تکاپو و شجاعانه موجب قدرت و اعتماد به نفس در مواجهه با مرگ میشود.