مرد تنها با اینکه بیشتر از شانزده بهار است که از پیش ما رفته ، همچنان صدای گرم و فرح بخشش امروز ، یاد آور خاطرات بسیاری برای بسیاری بود . صدایی که از شیرینی های بهار ، با صداقت یه کودک خردسال و با اندوه مردی پنجاه ساله میگفت . صدایی که جز حق نگفت ، هرچند به حقش که نرسید هیچ ، همچنان به او بی لطفی می شود . به بهانه نوروز ، میخواهم گذری داشته باشم بر مسیر تنهایی فرهاد ، مرد همیشه تنها .
فرهاد ، صدایی که آزادی یک اسب وحشی ، صلابت غرش یک شیر و در عین حال لطافت یک مرغ بهاری را دارد .
فرهاد همیشه ، نماینده ایستادگی و زیر بار تحمیل نرفتن بود ، فارغ از زمان نه چندان بلند زندگیش در دو عصر سیاسی مختلف . فرهاد ، در دوره ای که عده ای دکان رنگرزی باز کرده بودند و هر مخالفی را به زور همرنگ میکردند ، رنگ عوض نکرد و سپیدی پاک خودش را به مادیات ترجیح داد ، مادیاتی که از سوی کسانی بودند که آرمان های فرهاد مخالفت داشتند ، با آزادی و عدالت . فرهاد صدای عدالت بود و خیلی بیشتر از وظیفه اش به عنوان یک شهروند ، یک چهره مشهور و بالا تر از همه این ها ، یک هنرمند انجام داد .
فرهاد تجمعی یک رنگ بود از خوبی ها و هنر های رنگارنگ و گوناگون . فرهاد را نمیشود محدود به قالب ، ساختار ، زبان یا هرچیز دیگری کرد . فرهاد هنر است و هنر ، پرواز و غایت آزادی روح انسان . فرهاد هنرش محدود به قالب نمی شد ، زیرا از شخصیت خودش نشات می گرفت . فریاد فرهاد ، از ساختار زبان فرسنگ ها عبور کرده و به فارسی ، انگلیسی ، روسی و نت ها ضربه می زند به هر آلاینده راهش . فرهاد جبهه و جهت نگرفت و خام مادیات و ایده های خام قدرتمندان نشد ، به همین دلیل سعی کردند خفه اش کنند ولی نتوانستند . چون هنر کشتنی نیست . در انتها تنها هنر است که می ماند ، و فرهاد هنر است .
اما بزرگ ترین جفا را در حق فرهاد ، نه دیکتاتور استبداد گری کرد و نه قدرت مطلقی . بزرگ ترین جفا را در حق فرهاد ، مردم ، ما ، کردیم که تا صدای حقیقتش طنین انداز شد ، کر شدیم ، همان موقعی که نیاز بود حرف بزنیم لال و همان موقعی که قرار بود کمی جلوتر از جلوی پایمان را ببینیم که چه دارد به سرمان می آید ، کور شدیم . ما خام شدیم ، خام وعده های خام ، ایده ها و افکار خام و جای گرممان را به ازادی با زیر پا گذاشتن شعور و انسان بودنمان زیر پا گذاشتیم . ما تصمیم که وقتی که سیل آمده بود ، زیر لحاف بمانیم و حتی وقتی که سیل تمام شد ، بلند نشدیم تا از نو بسازیم .
ما لایق فرهاد نبودیم ، چنین روح آزادی که برای ما ، برای اینجا ، قفس را تحمل کرد . ما فداکاری ناب و خالص او را با قلب های تیره و بی مهری خود پاسخ دادیم . ما قطعا لایق فرهاد نبودیم . اما حرف من ، حرفی جز حرف خودش نیست ، کی می خواهیم به خود بیاییم؟...
پ.ن : موسیقی ، قطعه romanian song از فرهاد است که وی با سوت خود اجرا کرده است .