ارنستو والورده: حاجی داستان چیه قضیه مربی ایده آل جدیه واقعنی؟ ناموسا سیاسی کاری نی؟؟؟
بارتومئو: نه جانم چه سیاستی من عاشق توئم دکی. اصن نمیتونم تصور کنم که اون استایل ری دَ نِ تُ دیگه تو بازیا نبینم اصن حرفشم نزن
ارنستو: مرده و حرفش! بعد فینال نیای یه داستان سرهم کنی و بگی تموم کردن واسه هردوتامون بهتره! من طاغت دوری از تو رو ندارم حاجی!
بارتومئو: نه داداش خیالت تخت سلیمون! مرده و حرفش(چه خاکی به سرم بریزم آخه کدوم بیشعوری فیلم گرفته؟!؟چجوری افتاده دست این؟!!!!)
ارنستو: حاجی بهت اعتماد کردم انشاءالله که با برابچ و مسی ایندفعه که میترکونیم(من که میدونم راستشو نمیگی و چیزی که ازش بهره ای نبردی مردونگیه ولی خب تو زیر حرفت بزن من میدونم و تو اون هیئت مدیره ای که از چشماشون بیشتر بهت اعتماد دارن و الباقی)(شکلک شیطانی)
بارتومئو: آره حتما میترکونیم، هرچی تو بگو دکی اصن غلامتم تو فقط لب تر کن هلاکتم میشم
ارنستو با خنده ای ملیح و جذاب از بارتو جدا میشود و میرود پی رقم زدن یه سال تومخی دیگه برای هواداران و بارتو هم کما فی السابق با لبخندی دخترکش از او خداحافظی میکند و به سمت تریبون حوادث روز میرود تا مردم و الباقی بی خبران را از این اتفاق نامبارک آگاه کند
چهره مسی به گونه ای است که انگار نه خوشحال است و نه ناراضی اما سوارز و بوسکتس و البته راکیتیچ این اتفاق را میمون و مبارک برمی شمارند و به دعوت او یعنی راکیتیچ و به نشانه جشن و پایکوبی به فشن شو سویا میروند و هوادارانی که کماکان در جو وحشتناک و غیرقابل باور آنفیلد گرفتار مانده اند باید حضور والورده را تجزیه و تحلیل و البته قبول کنند که البته شغلی است بسیار بسیار بسیار دشوار و بی ثمر...
این بود خلاصه اتفاقات ، اخبار و بلایایی که علیرغم میلمان باید میشنیدیم