The hand of Godدروازبانی.... با عشق...
یه بار پارسال وسطای آبان ماه با کسانی که حده اقل 6 سال از من بزرگترند بازی میکردم که شوت یکیشون (که ارتشیه و واقعا خشنه ولی با غیرت)
رو از دو متری به سختی گرفتم(متاسفانه دستم رو مشت نکردم و صدماتش بیشتر شد)
و دستم شکست و...(واقعا شوت های باور نکردنی میزنه و اگه شوتش به سره کسی بخوره واقعا یارو سرش میشکنه) تازه بعد 6_7 ماه اجازه داشتم با کوچیکا (10_12 ساله ها)
اونم نه توی دروازه ، بازی کنم که همونم واقعا هیچی خیلی بهتر بود... چون داشتم دیوونه میشدم تو خونه(تازه بازم تمرینات دروازبانی با توپ تنیس و دیوار... داشتم )
2هفته پیش هم دوباره تو دروازه وایسادم (درحالی که باید یه یسال دیگه اینکارو میکردم...)
و دوباره روی یه شوت سنگین نتونستم اونجور که باید باهاش مقابله کنم و دستم دوباره شکست . ایندفعه بدتر(چون دستم هنوز جوش نخورده بود)... که باعث شده الان تو دستم پلاتین باشه....
احتمالا تا دو سه سال نمیتونم حتی اسم دروازبانیو بیارم(بخاطر خانوادم)
ولی بالاخره یه روزی برميگردم. ...
حتی اگه بازم دستم بشکه
من دیگه عاشق دروازبانی ام
واسم دعا کنید...
از یک عاشق فوتبال،عاشق دروازبانی...
این بود داستان دردناک منی که هرشب به چار چوب دروازه و سیو هام فکر میکنم....