. .یدفعه شاید 5 سالم بود خونه مادربزرگم رفتم یه جایی قایم شدم مامانم فکر کرد از خونه فرار کردم
دیوونه شده بودن هی دنبالم میگشتن
اخر اومدن تو اتاقی که قایم شده بودم
بازم ندیدن منو مامان بزرگم داشت میرفت بیرون از اتاق خودمو تسلیم کردم
چون شنیدم داشتن اماده میشدن برن بیرون دنبالم بگردن 😂
تو مدرسه هم زیاد از نماز جماعت در رفتم 😐