سیاهی بی پایانزمان کنکور جاهل بودیمو شبکه اسپایس باز بود
ما طبقه چهارم بودیمو بالاسر پشت بام بابام از اینکه من ماهواره نگاه نکنم صبحا میرفتم سیم انتن ماهواره رو میکشید جمع میکرد خونه
منم که تنها میشدم در خونه رو نیم لا میکردم میرفتم پشت بام انتو وصل میکردمو و قبل اینکه بیام دوباره جدا میکردم
یبار صبح برداشتم سیمو برم پشت بوم درب بسته شد و بگا عظما رفتم