طرفداری- خودش را این گونه معرفی می کند: آملیا، 24 ساله از مشهد. دختری که یک شبه معروف شد و حالا به نماد مبارزه با سانسور در تلویزیون تبدیل شده است. هزاران طرفدار دارد و تا بحث والیبال می شود یکی از اصلی ترین مسائل والیبال ملی همان خوشحالی دختری است که به نماینده ای برای تمام دختران و زنانی تبدیل شده که در ایران حتی اجازه ورود به ورزشگاه را هم ندارند؛ چه برسد به شادی و خوشحالی از غرورآفرینی هم وطنانشان!
نمایش تصاویر وی واکنش های زیادی را در پی داشت. بحث هایی که از شبکه های اجتماعی شروع شد و حتی ضرغامی، مدیر رسانه ملی را وادار به پاسخگویی کرد. این اعتراض ها حتی به مجلس هم کشانده شد و انتقادهای تند علی مطهری را نیز در پی داشت. اما سوای تمام این بحث ها، آملیا دختری ساده بود که تیم کشورش را دوست داشت و از موفقیت کشورش در عرصه بین المللی احساس غرور می کرد.
در ادامه مصاحبه وی با وب سایت ایران وایر را می خوانیم! او در این مصاحبه راجع به تمام بحث هایی که این روزها راجع به وی مطرح شده صحبت می کند. او این بار خودش با مردم ایران صحبت کرده است. بدون هیچ واسطه ای!
لطفا خودتان را معرفی کنید.
آملیا هستم 24 ساله متولد مشهد. در سال ۲۰۰۱ با خانواده به لندن نقل مکان کردم. در سال دوم رشته حقوق تحصیل میکنم. ورزشکار هستم آموزش والیبال می بینم و با پدر و مادرم زندگی میکنم.
نظرتان در مورد طرفداران پر شمارتان در شبکه های اجتماعی که تعداد آنها به سیزده هزار نفر می رسد و اسم شما را سارا شیرازی ساکن رم اعلام کرده چیست؟
کارشان شایسته نبوده است. سعی میکنم با آنها تماس بگیرم و این مشکل را حل کنم. فکر نمی کنم نیّت بدی داشته باشند. اما این فن پیج بدون آگاهی من و توسط آقای امیر از ایران کار خود را آغاز کرده و الان زیر نظر و با هماهنگی خودم اداره میشود. از امیر هم ممنونم!

در مورد همراهی تان با تیم ملی در طول دو بازی با ایتالیا توضیح مختصری بدهید.
فکر کردم بازیکنان تیم والیبال ایران برای رویارویی با تیم قوی و معروف ایتالیا آن هم در کشور ایتالیا خوشحال می شوند و روحیه بهتری به دست می آورند اگر تماشاگران ایرانی بیشتری آنجا باشند. تصمیم گرفتم برای حمایت از تیم ملی کشورم با اینکه راه خیلی طولانی بود و ۲ مسابقه در فاصلهٔ زیادی از هم انجام می شد با پدر و ۲ پسر عمه ام به این مسابقه ها بروم. فورا چهار پیراهن طراحی کردم و با خودروی شخصی حرکت کردیم و بعد از حدود ۲۰ ساعت سفر به مسابقه اول در شهر مودنا رسیدیم و بعد از آن ۱۴ ساعت در مسیر شهر بعدی بودیم تا به مسابقه دوم در ساساری برسیم. بودن در کنار بچه های تیم ملی، بودن در یک هتل و نشستن سر یک میز غذا و رفتن کنار دریا با بچه های تیم و پدرم زیبا و وصف ناپذیر بود. ایرانی ها با اینکه تعداد تماشاچیان ما کمتر از ایتالیایی ها بود تشویق جانانه ای برای تیم ایران کردند و بچه های تیم هم بازی خردمندانه و ظریفی ارائه کردند و ایتالیا و دنیا را شگفت زده و شوکه کردند. زنده باد ایران و ایرانیان!
چه اتفاقی افتاد که شما از لندن این فاصله زیاد را طی کردید تا به ایتالیا بیاید و تیم ملی ایران را تشویق کنید؟
ورزشکار رشتهٔ دو 100 متر بودم؛ مینی ماراتن هم شرکت کردم. حدود یک سال هم هست که آموزشی والیبال می بینم. در گذشته هم میخواستم در مسابقات ورزشی ایران در خارج از کشور شرکت کنم اما هماهنگی برای تهیه بلیت نبود. در مورد بازی ایران و ایتالیا هم با فدراسیون والیبال ایران چندین بار تلفنی و از طریق ایمیل تماس گرفتم اما جوابی دریافت نکردم. دو روز مانده به مسابقه اول با مکان برگزاری مسابقه در شهر مودنا تماس گرفتم و موفق به تهیه بلیت در میان تماشاگران ایتالیا شدم. برای سرافرازی و پیروزی تیم ملی کشورم که همان سربلندی ایران در دنیا است به ایتالیا سفر کردم. در هر ورزش یا هر مناسبتی برای پیشرفت ایران در هر زمینه ای که باشد و برایم امکانش موجود باشد در آن شرکت میکنم. در حال حاضر چون مشغله درسی ام زیاد است نمی توانم آموزش والیبال را به طور جدی و مستمر پیگیری کنم. در حال حاضر هفتهای ۵ بار و هر بار ۲ ساعت آموزش می بینم.

نظرتان در مورد محبوبیت تان بعد از این دو بازی چیست؟
یک دختر ایرانی هستم با همه آرزوهایی که یه دختر میتواند داشته باشد. مسرورم که مورد توجه عزیزان و رسانهها قرار گرفتم. امیدوارم بتوانم برای سازمان های زنان و کودکان ایران مفید باشم و از محبوبیتم برای پیشرفت ایران استفاده کنم و قطره آبی باشم از این دریای بیکران.
بعد از این دو بازی چه عکس العمل هایی از طرف مردم، در فضای حقیقی و مجازی مشاهده کردید؟
خانواده ام و دوستان و هم دانشگاهی هایم با شناختی که از من دارند خوشحال و از طرفی شگفت زده شدند و در فضای مجازی هم گفتگو و اظهار نظر خیلی زیاد و متفاوت بود و من هم انتظارش را داشتم. مهم این بود که همه مثل خودم عاشق ایران بودند، نظر هر کسی نمایانگر شخصیت خودش است. جان من فدای سرفرازی ایران!
آیا فکر می کردید بعد از این دو بازی به چنین شهرتی در فضای مجازی دست پیدا کنید؟
هرگز. هر آنچه از دل بر آید، بر دل نشیند. وقتی مردم با فرهنگ و با شعور ایران احساسات بی آلایش و زلال من را برای کشورم از طریق تلویزیون ایران و شبکههای دیگر مشاهده کردند احساس غرور ملی کردند. همانطور که من هم احساساتی شده بودم و یک لحظه آرام نمی گرفتم!