اگر ایران در نبرد قادسیه شکست نمی خورد چه اتفاقی می افتاد؟
به نظر من ارتش اعراب بسیار قدرتمند بود و اگر در این نبرد شکست می خورد، بازهم می توانست با قدرت بیشتری بازگردد. به هر حال راه نجات ساسانیان در آن زمان بستن پیمان اتحاد با روم شرقی و کمک گرفتن از کشور های شرق آسیا به خصوص چین بود. ساسانیان روابط بسیار خوبی با چینی ها داشتند و این کار می توانست به بهتر شدن شرایط کمک کند.
به هر حال بعد از اینکه ساسانیان با کمک بیزانسی ها و چینی ها توانستند جلوی هجوم اعراب به قلمرو ی خود را بگیرند و آن ها را در عربستان متوقف کنند، آتش بسی طولانی وضع می کنند و استارت بازیابی مناطق تحت قلمروی خود را می زنند. در این مدت اعراب بازهم حملاتی به این دو امپراطوری بزرگ می کنند اما هربار این حملات به شکست می انجامد. بنابراین اعراب تصمیم می گیرند به غرب بروند و آفریقای مرکزی و غربی را تحت تسلط خود در بیاورند.
پس از ریکاوری کامل این دو امپراطوری، بازهم در سده ی 800 میلادی منازعه ابر قدرت ها از سر گرفته می شود و جنگ دینی عظیمی میان زرتشتی ها و مسیحی ها رخ می دهد. به دلیل ضعیف بودن اسلام جنگ های صلیبی اتفاق نمی افتد و به جای آن جنگ های زرتشتی-مسیحی به وقوع می پیوندد. فلسطین جزو قلمرو ساسانیان است اما مسیحیان آنجا را متعلق به خود می دانند. در زمان جنگ های زرتشتی-مسیحی مرزهای ساسانیان در شرق پاکستان، افغانستان، تاجیکستان و قرقیزستان، در شمال ترکمنستان، ازبکستان و قزاقستان، در غرب ترکیه، سوریه، لبنان، فلسطین، عراق، اردن و بخش های از مصر را شامل می شود. اعراب بر کل عربستان و بخش هایی از آفریقای شرقی مسلط هستند.
امپراطوری روم شرقی از شمال توسط قوم هان، از جنوب توسط اعراب و از شرق توسط ساسانیان تحت فشار قرار گرفته و به شدت متزلزل شده. اما با این حال با توجه به قدرت زیاد این امپراطوری توانسته به خوبی از خود دفاع کند.
در شرق نیز چین توانست با کمک کاتافراکت ها (البته ناگفته نماند که در تاریخ حقیقی و واقعی کاتافراکت ها وجود داشتند. اگر بخواهم تصویر ذهنی به شما بدهم می توانید سواره نظام آهنین سریال جومونگ را تصور کنید.. آن ها با زره هایی سنگین و ترسناک سوار بر اسب های خود به میان رنک های دشمن می تاختند و باعث بی نظمی و تلفات زیادی در میان سربازان دشمن می شدند. بعد ها روم شرقی و چین نیز به تقلید از ساسانیان به تعلیم و پرورش این سبک از سواره نظام پرداختند. شوالیه ها از همین کاتافراکت ها به وجود آمده بودند.) و تیرانداز های سواره ساسانی (برای اطلاعات بیشتر تیراندازی پارت ها را سرچ کنید) بر ژاپن مسلط شود. با این کار ساسانیان دین خود را ادا کردند و کمک چینی ها به خود را در زمان حمله ی اعراب بازگرداندند.
نقشه ی ابرقدرت ها در تاریخ فرضی ما در فواصل بین سال های 695 تا 1200 میلادی. نقاط خاکستری رنگ پادشاهی های کوچک تر و بی اهمیت تر هستند:

در این زمان امپراطوری ساسانی موقعیت بسیار خوبی برای سرنگونی دشمن دیرینه خود پیدا می کند و پیمان نامه ای نظامی بر علیه امپراطوری بیزانس عقد می کند. در این زمان روم شرقی بسیار ضعیف شده و این اتحاد تیر خلاصی بر پیکره ی این پادشاهی بزرگ می زند.
جنگ های زرتشتی - مسیحی همچنان تا قرن 16 میلادی ادامه پیدا می کند. اما در نهایت امپراطوری روم شرقی به علت هجوم همه جانبه کشور ها و اتحاد میان اعراب و ساسانیان و همچنین اذیت ها و غارت های گاه و بیگاه قوم وحشی هان به طرز وحشتناکی تجزیه می شود و تقریبا از بین می رود. اروپا به قسمت های مختلفی تقسیم شده و حکومت های خود مختار زیادی در این قاره ایجاد می شود. اروپایی ها دریافتند که برای بقا در مقابل اعراب و ساسانیان نیاز به اتحاد دارند. پس اتحادیه اروپا در سال 1498 میلادی تشکیل می شود. البته روم شرقی خواستار استقلال خود شد و در ایتالیا به عنوان یک امپراطوری خود مختار باقی ماند. در نهایت این جنگ با انعقاد صلح نامه ای میان سه ابرقدرت این زمان یعنی پادشاهی خلیفه، ساسانیان و اتحادیه اروپا در سال 1548 میلادی به پایان رسید. در این زمان اتحادیه اروپا با عقد قرارداد جداگانه ای با ساسانیان درخواست داد تا در مقابل هجوم قوم هان از این اتحادیه دفاع کند. در عوض اتحادیه موظف شد کشور های اوکراین، یونان، بلغارستان و رومانی را به قلمروی ساسانیان اضافه کند.
اعراب در نتیجه ی این جنگ ها توانستند بر بخش های بیشتری از آفریقا و همچنین اسپانیا و پرتغال تسلط یابند.
اتحادیه اروپا با کمک امپراطوری ساسانی توانست به قلمروی هان هجوم ببرد و بخش هایی از این قلمرو را به تسلط خود در بیاورد.
در شرق نیز روس ها کم کم به قدرت رسیدند و امپراطوری روسیه را در سال 1612 میلادی بنا نهادند. چین از این قضیه احساس خطر کرد اما نتوانست جلوی ظهور این قدرت را بگیرد.
نقشه ی ابرقدرت ها در تاریخ فرضی ما در بین سال های 1200 تا 1650 میلادی. نقاط خاکستری رنگ قلمروهای کوچک تر و بی اهمیت تر هستند:

در فواصل سال های بین 1650 میلادی تا 1700 میلادی ساسانیان با هندوستان به مشکل خورد و پس از مذاکرات متعدد بی فایده، امپراطوری ساسانی تصمیم گرفت که به هندوستان حمله کند. این جنگ خیلی سریع در دو سال به اتمام رسید. زیرا هندوها هیچ شانسی برابر این امپراطوری بزرگ نداشتند و چین در این زمان حساس که متحد هند به حساب می آمد در این جنگ هیچ طرفی را انتخاب نکرد.
در این فاصله اعراب بخش های بیشتری از افریقای غربی را به زیر سلطه خود در آوردند اما قلمروهای اروپایی خود را به فرانسه ی تازه به دوران رسیده باختند.
چین و روسیه بر سر کوچک ترین چیزها اختلاف نظر داشتند و دائم مشغول جنگ بودند. البته در این جنگ ها هیچ قلمرویی از این دو کشور کم یا زیاد نمی شد و بیشتر جنگ های فرسایشی رخ می داد. به علاوه روسیه از مشکلات داخلی نیز رنج می برد.
اتحادیه اروپا و شاید کل دنیا با خطر جدیدی به نام بریتانیا مواجه شده اند. بریتانیا و فرانسه سعی داشتند آسیا و آفریقا را کلونی کنند اما به علت حضور ابرکشور ساسانی در این کار ناکام بودند. در این زمان بود که آن ها به طور رسمی علیه امپراطوری بیزانس و قوم هان اعلان جنگ دادند. بریتانیا در این زمان امراطوری بیزانس را سرنگون کرد و بر بیشتر بخش های اروپا مسلط شد.
در این زمان خاندان عثمانی سعی بر اعلام استقلال از قلمرو ساسانیان داشتند اما این خاندان در نطفه خفه شدند.
نقشه ی ابرقدرت ها در تاریخ فرضی ما در بین سال های 1650 تا 1702 میلادی. نقاط خاکستری رنگ قلمروهای کوچک تر و بی اهمیت تر هستند:

امپراطوری ساسانی سعی داشت از یک جنگ فرسایشی دیگر با بریتانیا و فرانسه جلوگیری کند. مذاکرات متعددی بر سر پیدا کردن راه حل انجام گرفت اما نتایج خاصی را در بر نداشت. در این زمان ها بود که بریتانیا چشم به آفریقا دوخته بود اما با سد محکمی به نام اعراب مواجه بودند. ساسانیان که از صدها سال پیش کینه ی اعراب را در دل داشتند، تصمیم گرفتند در این مورد خاص با بریتانیا و فرانسه متحد شوند. در فواصل میان 1720 تا اواخر قرن 19 میلادی جنگ میان این سه ابرقدرت ادامه داشت که در نهایت منجر به عقب نشینی اعراب به خانه ی اجدادی خود شد. امپراطوری ساسانی با توافقات صورت گرفته بخش زیادی از قاره ی افریقا را به قلمروی خود اضافه می کند. بریتانیا نیز سهم خود را بر می دارد.
در سال 1902 آلمان نازی توانست فرانسه را از میان بردارد و یک دولت بسازد. در اوایل قرن 19 میلادی بود که کشوری تازه سر از تخم بیرون آورد. با ورود آمریکا جنگ جهانی اول رخ داد. بریتانیا با فشار و نفوذ ایالات متحده علیه دولت نازی اعلان جنگ می دهد.
شوروی و چین نیز اختلافات را کنار گذاشته و صلح نامه ای امضا می کنند. بلافاصله بعد از این صلح نامه شوروی بر علیه المان نازی اعلان جنگ می دهد.
امپراطوری ساسانی به علت دشمنی های سنتی که با غرب داشت و به دلیل مسائل سیاسی و نژادی وارد جنگ جهانی اول می شود. ساسانیان طرفدار نازی ها نبودند اما با بریتانیا مشکل داشتند پس دشمن دشمن من دوست من است.
با اینکه ساسانیان و شوروی در دو جهت مختلف در جنگ بودند، اما به طور رسمی علیه یکدیگر اعلان جنگ ندادند و تنها جنگ های خود را بر بریتانیا و آلمان نازی متمرکز کردند.
نقشه ی ابرقدرت ها در تاریخ فرضی ما در بین سال های 1702 تا آغاز جنگ جهانی اول. نقاط خاکستری رنگ قلمروهای کوچک تر و بی اهمیت تر هستند:

جنگ جهانی اول به طرز وحشتناکی به نفع ساسانیان تمام می شود و آن ها بخش های زیادی از اروپای شمالی را در اختیار می گیرند. فنلاند لیتوانی، بلاروس و دیگر کشور های اروپای شرقی به قلمرو ساسانی اضافه می شود، اما در آفریقا تعدادی از قلمرو های خود را از دست می دهند. شوروی بر نروژ و سوئد مسلط می شود.
آلمان نازی بخش زیادی از اروپا را تحت کنترل خود در می آورد.
اندونزی و فیلیپین و مالزی اعلام استقلال می کنند. آمریکا استرالیا را اشغال می کند.
آمریکا از این وضعیت راضی نیست و با جنبش فاشیسم جنگ جهانی دوم را راه می اندازد. آمریکا با بریتانیا و بقیه کشور های اروپایی علیه شوروی و چین و ساسانی متحد می شود.
نقشه ی ابرقدرت ها در تاریخ فرضی ما در فواصل بین جنگ جهانی اول و جنگ جهانی دوم. نقاط خاکستری رنگ قلمروهای کوچک تر و بی اهمیت تر هستند:

جنگ جهانی دوم با پیروزی قدرت های مرکزی اوراسیا (چین و شوروی و ساسانیان) و جا به جا نشدن مرز های قبل از آغاز جنگ - به غیر از بریتانیا و آلمان - به پایان می رسد.
آلمان نازی به عنوان کشوری رسمی شناخته می شود.
اتحادیه اروپا دوباره شکل می گیرد.
آمریکا از این وضعیت راضی نیست. او به اتحادیه اروپا دستور می دهد که از تجارت با شوروی و ساسانی خودداری کند اما به علت نفوذ بالای ساسانی در این اتحادیه همچین چیزی اتفاق نمی افتد. جنگ سردی میان آمریکا با شوروی و ساسانیان صورت می گیرد. چین به دلیل اختلافات داخلی خود را از بازی کنار می کشد. ویتنام، تایلند، کامبودیا و میانمار از چین جدا شده و اعلام استقلال می کنند.
نقشه ی ابرقدرت ها در تاریخ فرضی ما در فواصل بین جنگ جهانی دوم تا جنگ سرد. نقاط خاکستری رنگ قلمروهای کوچک تر و بی اهمیت تر هستند:

جنگ سرد اصلا به نفع آمریکا پیش نمی رود. در میان این جنگ های سرد شوروی برای ایجاد نفوذ بر ساسانیان تلاش می کند. امپراطوری ساسانی در مقابل فشار شوروی برای تغییر حاکمیت از امپراطوری به جمهوری مقاومت می کند. آمریکا توانایی نگه داری استرالیا را ندارد. جنگ سرد به اتمام می رسد.
در آمریکا به دلیل فقر و نارضایتی مردم از جنگ های مختلف، کاهش نفوذ در کشور های اروپایی، عدم کنترل بر قاره ی استرالیا و اقتصاد فاجعه در سال 1979 میلادی یا 1357 شمسی انقلابی رخ می دهد که منجربه فروپاشی ایالات متحده آمریکا شده و از بین می رود.
شوروی فرو نمی پاشد.
شوروی از این فرصت استفاده کرده و به غرب و امریکا هجوم می برد. ساسانیان نیز سهمی از این غارت می خواهند.
شوروی و ساسانیان با یکدیگر توافق می کنند که آمریکا و کانادا را به طور مساوی غارت کنند و نفت و دیگر منابع با ارزش این قاره را به چنگ خود در بیاورند.
مردم آمریکا بر سر ابتدایی ترین نیاز های زندگی مشغول نزاع با یکدیگر هستند. ابر قدرت های شرقی مردم آمریکا را به جان هم انداخته تا با این کار بتوانند منابع طبیعی این قاره را اشغال کنند.