Keep trying to reassure myself that this is okay, but we both know it's not okay
دارم سعی میکنم به خودم اطمینان بدم که همه چی اوکیه اما هردوی ما میدونیم که اینجور نیس
I close my eyes, so I ignore the warning signs
چشمامو میبندم و هشدارهای خطر رو رد میکنم
.
I'm going down a road I know will just end in our demise Save your sympathy
, for the weak. 'Cause the blame this time, falls down on me. It's been so long, I've forgotten what it's like to be broken, to be broken once again
به پایین جاده میرم و میدونم این تنها نابودی ما رو در بر داره. همدردیت رو برای آدمای ضعیف نگه دار. برای اونهایی که از شکست ترس دارن چون خیلی وقته از زمانیکه شکست رو فراموش کردم گذشته. از اون زمان که شکسته شدم و شکستم و شکستم...(خطابش به اونیه که عاشق و بی قرارش کرده اما حتی نصف اندازه اونم عاشقش نیست و سعی میکنه بهش بفهمونه که هیچی جدی نبوده و همه چی رو فراموش کنه)
. The words you said put pressure on my chest. I feel
my heart start breaking and blood rushing to my head.
حرف هایی که به زبون آوردی به قفسه سینم فشار زیادی آورد و احساس میکنم قلبم شکسته و از روی سینم خونش داره روی سرم جاری میشه
I always knew that you could never stay in one place
for too long, but I blinked my eyes and in just seconds you were gone
(گرچه)میدونستم که هیچوقت برای همیشه(مدت خیلی طولانی) یجا نمیمونی اما چشمامو بستم اما تو عرض چند ثانیه کاملا محو شدی(رفتی) (تو قلبم کمی باور داشتم که میمونی؛ این یعنی عاشق واقعی)
. Save your sympathy for the weak. 'Cause the blame this time falls down on me. It's been so long, I've forgotten what it's like to be broken, to be broken once again, to be broken once again.
همدردیت رو برای آدمای ضعیف نگه دار. برای اونهایی که از شکست ترس دارن چون خیلی وقته از زمانیکه شکست رو فراموش کردم گذشته. از اون زمان که شکسته شدم و دوباره شکستم و شکستم...
پ.ن: سرگذشت یک عاشق واقعی