جعفر اردکانیهاتوی آبان ماه میدون رو بسته بودن منم داشتم تماشا میکردم یه پیرمرد رو گرفتن به ماموره گفتم پیرمرده گناه داره گرفت منو برد وسط میدون اومدن ریختن سرم با باتوم زدن. رئیس شون اومد گفت ولش کنین بره. یکیشون اومد منو همراهی کرد پامو گرفتم و لنگ لنگان رفتم. دوباره منو برگردوند گفت جلوی مردم ادا درمیاری دهنت سرویس میکنم منم شروع کردم التماس کردن که گوه خوردم ولم کن برم و آخرش ولم کرد
تا یه هفته بازو هام درد میکرد ولی تحقیری که کرد و التماس کردم بیشتر عذاب آور بود