سعدی بعد از ديدن اتاق من :
جمع نميشود دگر ، آنچه تو می پراکنی
$
مادرم هروقت دستشویی رو میشوره میگه: تازه شستم نرینید توش، مام میریم دست میکنیم تو چاه یه موز برمیداریم میایم بیرون
$
یه سری هم سیبیل و ریشمو زدم از حموم که در اومدم بابام گفت ببخشید شما چجوری وارد خونه ما شدید؟
$
هردفعه اتفاق بدی میفته رو میکنم به خدا میپرسم خدایا توشه؟
حکمت رو میگم
$
یکی از ویژگیای دخترا اینه که یه سوالایی تو ذهنشون در مورد دوس پسرشون شکل میگیره که خود پسره که هیچی هفت جد و آبادشم بیان نمیتونن پاسخگو باشن :||
@
«کون دادم» پاسخی قاطع در مواجهه با سوالِ پولشو از کجا آوردی.
@
پدربزرگم وقتی داشت نفسای آخرشو میکشید ما هم با صدای بلند میگفتیم پنج، چهااار، سهههه، دوووو، یک
پشمای عزائیل ریخته بود.
#
یه بار هم جن نصف شب بیدارم کرد گفت داداش تو که مسافرت نمیری این چمدون چیه زیر تختت گذاشتی، بالای ده بار سُم کوچیکم خورده بهش جمش کن دیگه
#
یه بار هرچی با F5 رفرش میزدم برنامه های دکستاپم نمیومد ، بعد چن دقیقه از اسپیکرا صدا اومد حاجی جون مادرت مانیتورو روشن کن گاییدی