مطلب ارسالی کاربران
ديكتاتور، تنهاست!
✍️ محمّد حسين كريمي پور
مرگ ژوزف استالين، درس بزرگيست. شاخص ترين ديكتاتور قرن بيستم تا ساعت ها بعد از سكته، هنوز در بسترش، زنده بود و در تنهايي، جان مي كند. در حالي كه تيم پزشكيِ مخصوص ، تنها چند قدم دورتر مستقر بودند، ژوزفِ مخوف از رسيدن ساده ترين امداد طبي، محروم ماند.
صبح بعد از سكته، عليرغم تاخير طولاني و بي سابقه او براي آغاز برنامه روزانه، هيچ يك از اعضاي مضطرب دفتر و گارد، جرات نكرده بودند در بزنند و حالش را بپرسند. شب قبل، پيرمرد مخوف وقتي مي رفت بخوابد به لفظِ مباركِ خودش، گفته بود كسي مزاحمش نشود! فرمان او، هرچه بود ، در سراسر دنياي سرخ، ياسايي مقدس بود.
ساعت ها طول كشيد تا مسئولين دفتر جرات كردند تا به هيات رييسه اتحاد جماهير شوروي خبر دهند كه استالين از اتاق خواب خارج نشده است . اعضاي دفتر و افسران گارد، مي ترسيدند تمام اينها، نقشه پيرمرد موذي براي سنجش ميزان وفاداري آنها باشد. اعضاي كادر رهبري شوروي هم تا همه شان جمع نشدند، جرات نكردند در اتاق خواب را بگشايند. آنها هم مي ترسيدند مانند دهها چهره شاخص حزب و ارتش، به اتهام واهي دسيسه عليه استالين، راهي سياه چال هاي موحش ك.گ.ب. در ميدان لوبيانكا شوند.
آنجا روي تخت، صورت بنفش پيرمرد مفلوك، اصلا شبيه امپراطور نيمي از ارض مسكون نبود. مردي كه چند سال پيش از آن، نظم دو قطبي جهان را معماري كرده بود، از تنظيم مصلحت شخص خودش ناتوان ماند!
ديكتاتورها، چون نيك بنگري، به طرز رقت باري، بي كس و تنهايند.