توضیح ضروری: این مطلب به مناسبت سالگرد درگذشت زنده یاد استاد شهریار که 27 شهریور 1367 چشم از جهان فرو بست، بازنشر شده است...
از همه سوی جهان جلوه او میبینم
جلوه اوست جهان کز همه سو میبینم
.
تولد شهریار:
سید محمدحسین بهجت تبریزی فرزند حاج میر آقا خشگنابی، متخلص به شهریار (پیش تر بهجت) در روز یازدهم دی ماه سال 1285 هجری شمسی در تبریز چشم به جهان گشود.
پدر شهریار در کودکی و بخاطر وقایع خونین مشروطه او را به خشگناب منتقل کرده است (حدود سه سالگی)
علت تخلص شهریار:
همانطور که اشاره شد شهریار قبلا "بهجت" تخلص میکرد که با دو بار تفال به "دیوان حافظ" و با ظاهر شدن این دو مصراع تخلص خود را به "شهریار" تغییر داد
«که چرخ این سکهی دولت به نام شهریاران زد»
«روم به شهر خود و شهریار خود باشم»
سبک شعر شهریار:
شهریار در انواع گونههای شعر فارسی مانند غزل، قصیده، قطعه، مثنوی، رباعی و نیمایی اشعاری سروده است.از ویژگیهای شعر او استفاده از اصطلاحات عامیانه است. او در شعر از حافظ و نیما تأثیر پذیرفته است.البته بیشتر او را با غزل های با طراوت و سرشار از احساس میشناسیم
ابراهیم اقبالی، شاگرد استاد شهریار:ساختار شعر شهریار و تنوع قالبهای شعری او از ویژگیها است که او را از سایرین متمایز میکند. شهریار سعی کرده است که با تمامی قالبهای شناخته شده شعر فارسی، شعر بگوید و الحق که در همه موارد به خوبی و زیبایی از عهده این کار بر آمده است. هر قالبی را چنان سروده است که گویی در عمر خویش به غیر از آن قالب شعر نگفته یا در همهی فنون قالبهای شعری ذی فن است. شهریار علیرغم شهرتش به غزل سرایی، قصایدی گفته که به قصاید شیوا و چکامههای استوار خاقانی پهلو میزنند و قطعاتی دارد که یک دنیا ظرافت و معنی را در ظرف کوچک خویش گنجانده است. مثنویهای او پختگی مثنوی شریف را به یاد میآورد و در قالبهای نو از شاعران مهم دورهی خود، همچون مشیری و سایه، عقب نمانده است.
زبان شعر شهریار" فارسی دری و ترکی آذری":شهریار اشعار نخستین خود را عمدتاً به زبان فارسی می سرود، شهریار میگوید وقتی که اشعارم را برای مادرم میخواندم او به طعنه میگفت: «پسرم شعرهای خودت را به زبان مادری هم بنویس تا مادرت نیز اشعارت را متوجه شود!» شهریار تلنگری خورد و شروع به سرودن اشعاری به زبان مادری کرد.البته به نقل از خود شهریار او در نوجوانی اشعاری به زبان فرانسه هم گفته است
نخستین شعر در چهار سالگی:
رویه باجی باشیمین تاجی
اتی آت ایته منه وئر کته
نخستین شعر فارسی در 7 سالگی:
من گنهکار شدم وای به من
مردم آزار شدم وای به من
یاد دارم پدرم شیشه می دید شکست
من چرا سبحه اجدادی خود داده ز دست
پی زنار شدم وای به من
مردم آزار شدم وای به من
تحصیلات بهجت تبریز:
شهریار تحصیلات ابتدایی اش را در مکتب قریه اش گذراند و در آن سالها با گلستان سعدی نصاب الصبیان و قرآن مجید آشنا شد. او تحصیلات متوسطه را در دبیرستان دارالفنون طهران ادامه داد و در نهایت به اصرار پدرش وارد مدرسه عالی "طب" شد.
او در حدود بیست و چهار سالگی با جدایی از معشوق در پی خوابی که دیده بود دچار بحران شدید روحی و عاطفی شد و در ترم آخر از تحصیل انصراف داد.
نالد به حال زار من امشب سه تار من/این مایه تسلی شبهای تار من...
شعر شهریار درباره زادگاهش تبریز:
شهر تبریز است و جان قربان جانان میکند
.سرمه چشم از غبار کفش میهمان میکند
شهرتبریز است کوی دلبران
ساربانا بار بگشا زاشتران
شهر تبریز است و مشکین مرز و بوم
مهد شمس و کعبه ملای روم
کاورانا خوش فرود آی و درآی
ای بتار قلب ما بسته در آی
شهر ما امشب چراغان می کند
آفتاب چرخ مهمان می کند
شب کجا و میهمان آفتاب
این به بیداریست با رب با بخواب
شهر ما از شور لبریز آمده است
وه که مولانا به تبریز آمده است
امشب آن دلبر میان شهر ما است
آنچه بخت دولت است از بهر ما است
آنکه آنجا میزبان شمس ما است
یک شب اینجا میهمان شمس مااست
اینک از در می رسد سلطان عشق
مرحبا ای حسن بی پایان عشق
پا بچشم من نه ای جان عزیز
جان بقربان تو مهمان عزیز
در دل ویران ما گنجی بیا
گرچه در عالم نمی گنجی بیا
تو بیا ای ماه مهر آیین ما
ای تو مولانا جلال الدین ما
ما همه ماهی و تو در یای ما
آبروی دین ما دنیای ما
سعدیا کنز اللغه قاموس تو
او همه دریا و اقیانوس تو
هرچه فردوسی بلند آوا بود
چون رسد پیش تو مشتش وا بود...
شهریار اشعار زیبایی نیز در وصف آذربایجان سروده است که متاسفانه از ترجمه اش برای شما عزیزان فارسی زبان عاجزم
خوش گونلرین گئتمیر مدام خیالمیندان آذربایجان
بوتون دنیا بیلیر سنین قدرتینله دؤلتینله
آباد اؤلوب ، آزاد اؤلوب ملک – ایران ، آذربایجان
یارب ، نه دیر بیر بو قدر اورَکلری قان ائتمه یین
قولو باغلی قالا جاقدیر نه واختان جان آذربایجان ؟
ایگیدلرین ایران اوچون شهید اولوب عوضینده
درد آلمیسان ، غم آلمیسان سن ایراندان ، آذربایجان
اولادلارین نه وقته دک ترک وطن اؤلاجاقدیر؟
ال اله وئر عصیان ائله اویان اویان اذربایجان
بسدیر فراق اودلاریندان کول الندی باشیمیزا
دور آیاغا یا آزاد اول یا تمام یان آذربایجان
شهریارین اورَیی ده سنین کی تک یارالی دیر
بو وارلیق دیر منه ملحم سنه درمان آذربایجان
وطن پرستی استاد شهریار:
شهریار همواره ایران را وطن خود می شناخت و همانند بسیاری از شاعران ترک معاصر خود در رابطه با توطئه استعمار غربی برای جداسازی آذربایجان هشدار می داد.
او آذربایجان را سر ایران میدانست و بی سر ایران را یارای زیستن نیست
روز جانبازیست ای بیچاره آذربایجان
سر تو باشی در میان هر جا که آمد پای جان
ای که دور از دامن مهر تو نالد جان من
چون شکسته بال مرغی در هوای آشیان
تو همایون مهد زرتشتی و فرزندان تو
پور ایرانند و پاک آیین نژاد آریان
اختلاف لهجه، ملیت نزاید بهر کس
ملتی با یک زبان کمتر به یاد آرد زمان
گر بدین منطق تو را گفتند ایرانی نه ای
صبح را خوانند شام و آسمان را ریسمان
بی کس است ایران، به حرف نا کسان از ره مرو
جان به قربان تو ای جانانه آذربایجان
با خطی برجسته در تاریخ ایران نقش بست
همت والای سردار مهین ستارخان
این همان تبریز کامثال خیابانی در او
جان برافشاندن بر شمع وطن پروانه سان
این همان تبریز کز خون جوانانش هنوز
لاله گون بینی همی رود ارس ، دشت مغان(kheradegan.ir)
علاقه شدید به امیر مومنان حضرت علی علیه السلام:
شهریار علاقه بسیار زیادی به مولای متقیان حضرت علی داشته است.غزل های زیبای علی ای همای رحمت و علی ان شیر خدا شاه عرب موید علاقه شدید شهریار به امام علی(ع) هستند
نقل شده که در واپسین دم های حیاتش این شعر بر زبان شهریار جاری بوده است:
ای مظهر جمال و جلال خدا علی
یا مظهر العجائب و یا مرتضی علی
از شهریار پیر زمین گیر دست گیر
ای دستگیر مردم بیدست و پا علی
علاقه به شعرای پیشین:
شهریار در اشعارش بارها شعرای پیشین خود از جمله فردوسی حافظ سعدی و فضولی یاد میکند.
همانطور که بالاتر هم آمد در اندیشه شهریار فردوسی جایگاه ویژه ای داشته است
همچنین شهریار ابیاتی از سعدی از جمله بیت زیر را هم تضمین کرده و شیوه شعر او را به شعر عراقی نیز نزدیک میدانند
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابســـتن از آن به که ببندی و نپایی
شهریار همچنین در مورد فضولی شاعر ترکزبان دوره صفوی که به نوعی بنیان گذار سبک هندی در ادبیات فارسی نیز هست چنین میگوید
توركي، فارسي، عربي ده نه فضائل واريميش
كي ((فضولي)) كيمي بير شاعر فاضل دوغولور
شرح صدر ايله صحائف يازيلير سينه سينه
ليلةالقدره چاتير مصحف نازل دوغولور
((صفوي)) نين قيليجي بو قلمه باخدي دئدي
گَـَـل افاضل ياراداق يوخسا اراذل دوغولور
اوچ لسان دا آچيلير مكتب قرآن قاپيسي
بو مكاتيب ده اراذل دن افاضل دوغولور
توشه حج و زيارت دولور اخلاق ((رسول))
نازله يول اؤزونو نازلي منازل دوغولور
((شهريار)) بو گمي يه اگله شه لي نوح كيمي
گؤر نه طوفان قوپارير ! باخ نه زلازل دوغولور.
مناقشه حافظ صائب و شهریار بر سر "آن ترک شیرازی":
تاثیر گرفتن از حافظ شیراز:
استاد شهریار بنا به گفته خویش عاشق حافظ است، طوری که حافظ همیشه و همه وقت در وجود شهریار حضور دارد، همانطور که معشوق همیشه در وجود عاشق حضور دارد. شهریار در بیتی خطاب به حافظ گفته:
هفتاد شد امسال که در عشق تو چون گل / هر ساله به تن پاره کنم پیرهنی را
این شعر را شهریار در سال 1355 یعنی در 70 سالگی گفته است، از طرفی رابطه شهریار با حافظ فراتر از رابطه مرید با مراد است. استاد شهریار در بیتی ارادت خود را نسبت به حافظ چنین بیان کرده است:
مرید مطهره و بوریای آن شیخم / که طاعت از تر و از خشک بی ریا می کرد
در این بیت بنا به گفته خود شهریار منظور از شیخ، خواجه راز حافظ شیراز است. در کل آثار شهریار حدود هزار بار نام و القاب و صفات حافظ آمده است، تا آنجا که شهریار از حدود 550 غزل ، 120 غزل را در استقبال غزلیات خواجه حافظ سروده است و انصافا در اغلب موارد شهریار به خوبی از عهده این استقبال ها برآمده است و شهریار حدود 400 ویژگی و صفات برتر و مثبت به حافظ نسبت داده است.(احمد احمدی متخلص به فانی)
ناز دهن آن حافظ شیرین سخنی را
کز دُرج دُر غیب گُشاید دهنی را»
«تا جهان باقی و آئین محبت باقی است
شعر حافظ همه جا ورد زبان خواهد بود»
«سفر مپسند هرگز شهریار از مکتب حافظ
که سیر معنوی اینجا و کنج خانقاه اینجا»
«به تودیع تو جان میخواهد از تن شد جدا حافظ
به جان کندن وداعت میکنم حافظ! خداحافظ»
اینها، بهجز معدود شعرهاییست که شهریار در آنها خود را حافظ ثانی مینامد:
«شهریارا چه رهارود تو بود از شیراز؟
که جهان هنرت حافظ ثانی دانست»
که البته با بیتهای اینچنین خنثی میشوند:
«من به استقبال حافظ می روم دیوانهوار
غافل انگارد که با حافظ رقابت میکنم»
برخی شهریار را نه به حافظ که به مولانا تشبیه کرده و حافظ را شمس او دانسته اند.
تاثیرگذار ترین اشعار فارسی شهریار:
زیباترین اشعار ترکی استاد شهریار:
شهریار شعر گفتن ترکی به صورت جدی را بعد از گفتن شعر فارسی آغاز کرده است.
او شعر حیدربابایه سلام" از غنی ترین آثار فولکلوریک جهان را در سال 1329 سروده است.این منظومه به بسیاری از زبان ها ترجمه شده و نگاه های بسیاری را معطوف خود نموده است
حیدربابا ایلدیریملار شاخاندا
سئللر سولار شاققیلدیوب آخاندا
قیزلار اونا صف باغلییب باخاندا
سلام اولسون شوکتیزه ائلیزه
منیم ده بیر آدیم گلسین دیلیزه
او همچنین شعر سهندیه را در سوگ ب.ق.سهند شاعر مراغه ای سروده است که البته اگرچه معروفیتش به اندازه حیدربابا نیست اما به همان حد غنی و زیبا میباشد
آد آلیب سندن او شاعیر کی سن اوندان آد آلارسان
هم اونا داد وئره سن یوز ده مقابل داد آلارسان
تاری دان هرزاد آلارسان!!!
آداش اولدوقدا، سن اونلا داها آرتیق اوجالارسان
باش اوجالدیقدا دماوند داغیندان باج آلارسان
شئر الیندن تاج آلارسان !
او دا ، شعرین، ادبین شاه داغی دیر، شانلی سهندی
او دا ، سن تک آتار اولدوزلارا شعریله کمندی
او دا سیمرغ دن آلماقدادی فندی
شعر یازاندا قلمیندن باخاسان دورر سپه لندی
سانکی اولدوزلار الندی
سؤز دئینده گؤره سن قاتدی گولو، پوسته نی، قندی
یاشاسین شاعر افندی
او نه شاعر، کی داغین وصفینه مصداق اونو گؤردوم
من سنین تک اوجالیق مشقینه مشاق اونو گؤردوم
عشقه، عشق اهلینه مشتاق اونو گؤردوم
او نه شاعر، کی خیال مرکبینه شووشیغایاندا
او نهنگ آت، آیاغین توزلو بولودلاردا قویاندا
لوله لنمکده دی یئر-گؤی، نئجه طومار ساریاندا
گؤره جکسن او زاماندا
نه زامان وارسا، مکان وارسا کسیب بیچدی بیر آندا
گئچه جک لر، گله جک لر نه بویاندا، نه او یاندا
نه بیلیم قالدی هایاندا؟
باخ نه حرمت وار اونون اؤز دئمیشی توک پاپاغیندا
شهریارین تاجی اگمیش باشی دورموش قاباغیندا
باشینا ساوریلان اینجی، چاریق اولموش آیاغیندا
وحی دیر شعری، ملک لردی پیچیلدیر قولاغیندا
آیه لردیر دوداغیندا
شهریار در آینه شاعران هم عصر:
ه.ا.سایه-هوشنگ ابتهاج:
ترانه غزل دلکشم مگر نشنفتی
که رام من نشدی آخر ای غزال رمیده
خموش سایه که شعر تو را دگر نپسندم
که دوش گوش دلم شعر شهریار شنیده
همچنین سایه برای شهریار شعری مینویسد و تقدیم استاد میکند با مضمون زیر:
شهریارا تو بمان بر سر این خیل یتیم
پدرا یارا اندوه گسارا تو بمان
سایه در پای تو چون موج چه خوش زار گریست
که سر سبز تو خوش بـاشد ، کنارا تو بمان
و استاد شهریار اینگونه جواب اثر طبع هوشنگ ابتهاج را میدهد:
سایه جان رفتنى استیم بمانیم كه چه
زنده باشیم و همه روضه بخوانیم كه چه
درسِ این زندگى از بهر ندانستن ماست
اینهمه درس بخوانیم و ندانیم كه چه
نیما یوشیج:
رازی است که آن نگار میداند چیست
رنجی است که روزگار میداند چیست
آنی که چو غنچه در گلو خونم از اوست
من دانم و شهریار میداند چیست
همچنین شهریار در حق وی گفته ست:
نیما غم دل گو که غریبانه بگرییم
سر پیش هم آریم و دو دیوانه بگرییم
من از دل این غار و تو از قله آن قاف
از دل بهم افتیم و بجانانه بگرییم
فریدون مشیری:
در نیمههای قرن بشر سوزان
اشک مجسمی بود، در چشم روزگار
جانمایهٔ محبت و رقت
ای وای شهریار
فریدون توللی:
ای شهریار نغمه که با چتر زرفشان
دستان سرای عشق و خداوند چامهای
از من ترا به طبع گرانمایه، صد درود
زآنرو، که در بسیط سخنی، پیش جامهای
مهدی اخوان ثالث:
شهریارا تو همان دلبر و دلدار عزیزی
نازنینا، تو همان پاکترین پرتو جامی
ای برای تو بمیرم، که تو تب کردهٔ عشقی
ای بلای تو بجانم، که تو جانی و جهانی